تجربه زایمان
سلام مامانا اول از همه اینو بگم که نمیخاستم تجربه ی زایمان بزارم که کسی نترسه ولی گفتم تجربه م رو باهاتون به اشتراک بزارم
خب من از جمعه شب دردام شروع شد طوری که هر ۴۰ دقیقه از درد از خواب بیدار میشدم شنبه و یکشنبه تایم دردام هعی کمتر شد و به ۲۰ دقیقه رسید ولی خب میدونستم تا تایم دردام کمتر نشه بیمارستان بستریم نمیکنن چون دردام خیلی منظم نبود هنوز
دوشنبه دردام منظم و تایمش به ۱۵ دقیقه رسید و اینکه دخترم از صبح دوشنبه تا ظهر تکون نمیخورد کلی چیزای شیرین خوردم ولی باز تکون نخورد آماده شدم و ظهر راهی بیمارستان شدیم
بیمارستان ازم ان اس تی گرفتن و خوب نبود گفتن که دوباره باید تکرار شه دوباره گرفتن بین این فاصله من دردام به ۱۰ دقیقه رسید و گفتن که بستری نمیکنن چون دردام باید تایم بینش هر ۲ یا ۳ دقیقه بشه
بهشون گفتم که هعی تایم دردا و انقباضم داره کمتر میشه و تا برم خونه دوباره باید برگردم نمیتونم برم دکتر گفت که برم سونو بین این فاصله که برم سونو و برگردم دردام به ۵ دقیقه رسید و تا رسیدم بیمارستان بستریم کردن لباسامو گرفتم و رفتم داخل زایشگاه اومدن بهم سرم زدن و کیسه ی آبمو پاره کردن همین که پاره کردن ترشح سبز و زرد رنگ داشتم شک کردم به اینکه بچه مدفوع کرده یا نه پرسیدم جوابمو ندادن معاینه کردن ۳ سانت بودم بهشون گفتم زنگ بزنید ماما همراهم بیاد گفتن خودش زنگ زد میگیم بهش😐
نیم ساعت گذشت و ماما همراهم نیومد دوباره ازشون خواستم زنگ بزنن و انگار نه انگار آخرشم بعدن آبجیم گفت که اومده حالمو بپرسه پرسیده چند سانتم گفتن ۳ سانته و آبجیم خودش زنگ زده ماما همراهم بیاد
نیم ساعت بعد ماما همراهم اومد تایم دردام به ثانیه رسیده بود ولی همون ۳ سانت بودم

۱۹ پاسخ

تایم دردام به ثانیه رسیده بود و تو حال خودم نبودم ولی همون ۳سانت مونده بودم و دهانه ی رحمم باز نمیشد حالم بد بود ولی میفهمدم که میگفتن باید سزارین بشه اگه پیشرفت نکنه ازشون پرسیدم که چیشده ولی چیزی نمیگفتن که بچه مدفوع کرده بهم آمپول فشار زدن و ماماهمراهم گفت پاشم که برم رو توپ نمیتونستم بلند شم چون تایم دردام به ثانیه رسیده بود و بجای اینکه فول باشم ۳ سانت بودم ولی به زور بلند شدم و رفتم رو توپ حتی گاز نیم ساعت ورزش کردم و ماماهمراهم گفت بخوابم معاینه م کنه همون ۳سانت بودم در حالی که دردام به اوج خودش رسیده بود حتی ثانیه ی دردام قطع نمیشد دیگه حتی با گاز آنتونوکس هم دردام کمتر نمیشد فقط از ماما همراهم میخواستم که سزارین کنن و نمیتونم دیگه تحمل کنم
ولی واقعا کسی به دادم نمیرسید با اینکه بچه مدفوع کرده بود
دوباره آمپول فشار زدن بهم و ماما همراهم گفت پاشم و حالت سجده بشم به زور پاشدم و حالت سجده شدم و هر از گاهی از گاز استفاده میکردم و تاثیری نداشت اینقدر استفاده کردم که هوشیاریم رفت و آبو خالی کردن رو صورتم و به هوش اومدم

معاینه م کردن شده بودم ۴ سانت اینهمه درد و هنوز ۴سانت بودم منی که با درد خودم رفته بودم و کلی آمپول فشار بهم زده بودن دیگه اصلا تو حال خودم نبودم که حرفی بزنم ولی فهمیدم که دکتر گفت چون یک سانت پیشرفت کرده سزارین نمیبریم
چیزی نمیتونستم بگم فقط ناله میکردم و از درد به خودم میپیچدم فقط میدونستم کسی به دادم نمیرسه
و دوباره هعی دوز آمپول فشارمو بیشتر میکردن
پاشدم دوباره حالت سجده شدم و ۲۰ دقیقه تو همون حالت مونده و بعدش رفتم رو توپ با اون همه درد واقعا حتی تکون خوردنم سخت بود ولی فقط میخواستم تموم بشه دراز کشیدم شده بودم ۶سانت یکم امیدوار شدم و دوباره ورزش کردم و حالت سجده شدم بعد ۲ساعت ورزش فول شدمم ولی سر بچه بالا بود هنوز ماما همراهم گفت وقتی دردام به اوج رسید زور بزنم تا سر بچه پایین بیاد

ادامش؟🥲

بسلامتی مبارک باشه کدوم بیمارستان رفتی

و بهت تبریک میگم که با همچین شرایط سختی انقد قوی بودی و نینیتو الآن بغل کردی❤️😘 تو ی مامان فوق العاده و قوی‌ای عزیزم
نینیتم بهتم افتخار میکنه آنیسا ی قشنگ❤️

الهی چقدر زجر کشیدی🥹🥹🥹🥹
الآن حالت چطوره؟؟؟؟
چقدر ظالمن
فکر‌کن خاهرشونیم با خاهر و مادرشون اینجوری رفتار میکنن؟؟؟

خیر نبینن کثافتا تا آدمو نکشن دست بردار نیستن اگه الان برای خودشون بود میرفتن سز خیلی بی وجدان هستن خب بیمارستان دولتی همینه دیگه گ و ه توش

وای عزیزم خیلی سخت بوده که
من سر پسرم زایمان خیلی راحتی داشتم

کدوم بیمارستان بودی فاطمیه.فاطمیه به معنای واقعی جلاد خونست

تف ب ذات نداشتشون بیاد بی وجدانا انگار ادم نیستن خدالعنتتون کنه چرا همجنس خودشونو انقدر زجر میدن الهی بدترازینا سر خودشون بیاد

چقد تو منی ولی من ۳۷ هفته بودم واسه همین باز نمی‌شدم ولی دکترم سریع گفت اتاق عمل ولی من طبیعی دوست داشتم

لعنت به زایمان طبیعی منم اینقد سختی کشیدم که هر آن یه لرزشی تو بدنم می افته فقط میگم زایمان برا اونایی راحته ک میرن بیمارستان خصوصی همین

بعد میگن طبیعی بزایید لعنت ب طبیعی

الهی چقد سختی کشیدی😭😭😭اجرت با خدا ..خدا همه گناهاتو پاک کرده با این همه زجری که تو کشیدی انشالله دخترت به سلامتی و خوبی توبلغت بزرگشه روز به روز رشدشو ببینی و لذت ببری
منم سختی کشیدم ولی فرق داشت من بچه سی وشش هفته دنیا اومد بعدنه ساعت درد کشیدن سز شدم ولی بچه رو فوری بردن ان آی سیو و ندیدمش خیلی سخت بود روز بعد خودمم با همه دردم رفتم ان آیسیو موندم تا چارروز یه سره ییاذنشسته بودم یا سرپا کل اون چارروز شاید پنج شیش ساعت تونستم بخوابمو دراز بکشم

و گفتن که یه تیکه از جفت داخل مونده چند نفری دست و پامو نگهداشتن و یه نفر شکممو فشار میداد و یه نفر دست انداخته بود داخل رحمم ولی خونریزی تمومی نداشت هعی آمپول تزریق میکردن تا خونریزی قطع بشه ولی نمیشد
دیگه حتی نمیتونستم ناله کنم و اصلا تو حال خودم نبودم ۳ ساعت از زایمانم گذشته بود و هنوز خونریزی داشتم آخرش خود دکتر اومد و دستگاه آورد و کورتاژ شدم و بعدش کلی بخیه خوردم
حالا واقعا امیدوارم بلایی که سر من اومد سر کسی نیاد واقعا🥲

بعد نیم ساعت زور زدن سر بچه پایین اومد و بردنم اتاق زایمان رفتم رو تخت زایمان و دراز کشیدم واقعا توان زور زدن نداشتم ولی فقط میخاستم تموم بشه و دیگه درد نکشم بعد ۲۰ دقیقه زور زدن بچه بدنیا اومد و همه دردام رفت و فقط اشک ذوق میریختم چندبار شکممو فشار دادن و واقعا دردناک بود ولی فقط تحمل کردم
دخترعمو گذاشتن رو سینه م و شروع کردن بخیه زدن ساعت رو به روم بود و نیم ساعت تقربیا طول کشید و من فقط به دخترم نگاه میکردم همین که تموم شد ماما همراهم رفت و گفتن که چند دقیقه منتظر بمونم تا بیان ببرن ریکاوری
به چند دقیقه نرسید که کل تخت پر از خون و لخته خون شد ۵ ۶ نفر ریختن بالا سرم

کدوم بیمارستان زایمان کردی ؟ راضی بودی از بیمارستان ؟ اپیدورال گرفتی ؟ یا دردش قابل تحمل بود

خب بعدش چیشد

بیمارستان دولتی بودی؟

سوال های مرتبط

مامان جوجو مامان جوجو ۳ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان 💙👶🏻 مامان 💙👶🏻 روزهای ابتدایی تولد
#تجربه ـزایمان #پارت ـاول
(کارایی که توی تاپیک قبلی گفتم رو حتما در نظر بگیرین بچه ها)
سلام به مامانای خوشگل، من نه روزه زایمان طبیعی کردم ، دومین بارداری و زایمانم بود. روز قبلش زیر دوش اب گرم ورزش داشتم و روز پنجشنبه هم رفتم بازار جدا از ورزش روزانه که کردم نزدیک به یه ساعت و نیم پیاده روی کردم. اومدم خونه ساعت ده و نیم دردام شروع شد ولی نامنظم عین درد پریودی بود ، فاصله بین دردا رو توی دفترچه یادداشت میکردم
و سعی میکردم بین دردام یه حرکت برم حداقل یا راه برم و زمان دردا نفس عمیق میکشیدم و محکم فوت میکردم بیرون.
تا اینکه ساعت دو شب تقریبا داشت میشد هر نه دقیقه یه بار و سه بار تکرار شد اینجا بود که شروع کردم با تایمر گوشی زمان دردا رو گرفتن شده بود ۲۵-۳۲ ثانیه . زنگ زدم ماما همراهم خانم محمود آبادی گفتن برم بیمارستان هم معاینه بشم هم ان اس تی بگیرم. خلاصه دیدم دو سانتم ولی انقباض هام پنج دقیقه یه باره و طوریه که تا فردا زایمان میکنم. خیلی بهم رسیدن بخش خلوت بود هم مشاوره مامایی شدم هم دوباره ان اس تی گرفتن ،فرستادنم خونه گفتن یکم بخواب تا انرژی داشته باشم برای زایمان و گفتن چیزای پر انرژی بخورم ، حقیقتش من تا رسیدم خونه دیدم پنج و ربعه ، به گفته ماما همراهم کیسه آب گرم گذاشتم ،قرص استامینوفن خوردم دردام برام کم شدن یکم تونستم بین دردام بخوابم، ارامش داشتم یکم تا شیش و نیم دردام شدت پیدا کرد و حس فشار توی لگن بیشتر از قبل شده بود. ساعت هفت رفتم بیمارستان معاینه شدم ماماهمراهم بهم گفت ۴ سانتی ولی اینقدر دهانه رحمت نرمه که الان یه کاری میکنم بشی هفت سانت با معاینه من شدم هفت سانت و سریع بستری کردن و بردن اتاق زایمان.
مامان فندوق مامان فندوق ۵ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۲ ماهگی
تجربه زایمان🌼
سلام مامانا، بالاخره وقت پیدا کردم بیام تجربه زایمانم رو براتون بگم.
روز ۲۲ مرداد برای معاینه تحریکی پیش خانم نیاسری مامای همراهم رفتم، ایشون معاینه تحریکی و طب سوزنی روی گوش انجام دادن و گفتن امشب علاوه بر ورزش و کار هایی که این دو هفته اخر میکردی، به مقدار زیاد پیاده روی کن.
از کلینیک که رفتم خونه یکم دردای پریودی داشتم ولی گفتم حتما به خاطر معاینه هست، تا میتونستم پیاده روی و ورزش کردم و پله بالا پایین رفتم.
تا شب دردام زیاد تر شد اما هنوز مرتب نبودن و فاصلشون خیلیی زیاد بود.
صبح فرداش از ساعت هشت فاصله دردام منظم شد و هر ۶ دقیقه یکبار میگرفت.
طبق چیزی که داخل کلاس ها گفته بودن در حین درد ورزش میکردم و خرما‌ مایعات مصرف میکردم تا انرژی داشته باشم برای دردای زیاد.
به مامای همراهم زنگ زدم و گفتم دردام چطوره، گفت احتمال زیاد درد زایمانه فاصلش به یکی دو دقیقه که رسید برو بیمارستان.
ساعت دو و نیم ظهر در حالی که فاصله دردام سه چهار دقیقه یکبار بود رفتم دستشویی و لکه خونی دیدم، یکمی ترسیدم و همون موقع دوش گرفتم و راهی بیمارستان شدم.
(ادامه دارد...)
مامان ماهان و هامین💙 مامان ماهان و هامین💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۷ ماهگی
سلام خانما تجربه زایمان من تو بیمارستان صیاد شیرازی گرگان:
38 هفته 7 روز بودم که از غروب دردام شد یعنی 16م اسفند دردام اول از بالای مهره کمرم میگرفت میومد به لگن بعد از لگنم دردم میرفت به شکمم سفت میشد شکمم در حدی که حس میکردم یه سنگ تو شکممه بعد این درد میرفت به واژنم اولش تا شب دردام هر نیم ساعت بود
بعد از شبش تا غروب روز بعد هر بیست دقیقه دردم میومد بعد از غروب دیگه هم دردام شدید شد هم فاصله شون کم شد یعنی فاصله شون تا ساعت 10 شب رسید به هر دو دقیقه میگیرفت و ول میکرد چندساعت دردمو تو خونه کشیدم ولی دیگه شدید شد و نمیتونستم تحمل کنم و میترسیدم خدایی نکرده خطرناک باشه و راهی بیمارستان شدم ساعت دو شب اومدم بیمارستان رفتم زایشگاه اونجا رفتم گفتم درد دارم معاینم کردن گفتن وقت زایمانته و 3 سانت بازی و باید بستری بشی تا زایمان کنی... کارای بستریمو انجام دادم بستری شدم سرم وصل کردن و هی میومدن معاینه میکردن😂 با همون معاینه هاشون کیسه آبم ساعت سه پاره شد ترسیدم که عمل کنن ولی نکردن خداروشکر آمپول فشار زدن تو سرم که دردام شدیدتر شد انقدری شدید شد که دیگه میخواستم گریه کنم و جیغ بکشم مامانم اومد بالاسرم تا کمرمو ماساژ بده ساعت پنج سانت بودم با همون معاینه ها دهانه رحمم باز میشد ساعت چهار رسیدم هفت هشت سانت پنج و نیم صبح رسیدم به ده سانت
مامان جوجه مامان جوجه ۷ ماهگی
منم از تجربه زایمان طبیعیم بگم واستون


چن روزی بود هی درد داشتم هشتم رفتم بیمارستان گفت که رحمت بازه ولی چون ۳۶ هفته بودم گفت بستریت نمیکنیم تا یکم دیگه بمونه

یازدهم شبش رابطه داشتیم بعد ۱۰ دقیقه دردم گرفت
به زایمانم کمک کرد😂
بعد ی ساعتو نیم درد کشیدن رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۴ فینگره بستریم کردن من از استرس نارس بودنش داشتم دق میکردم
تا صبح ساعت ۷و نیم که سرم فشار واسم وصل کردن درد طبیعی کشیدم بعد بازم دردام همون شکلی بود تا ساعت ۹ که کیسه ابمو پاره کردن هر نیم ساعت یبارم معاینه میکردن دیگه دردام وحشتناک بود خیلی غیر قابل تحمل بیمارستانو رو سرم گرفتم
ساعت ۱۰ و ۴۰ دقیقه بود حس میکردم داره میاد دکتر چک کرد گفت زور خوب بزنی میاد ساعت ۱۰ و ۵۰ دقیقه به دنیا اومد بخاطر زورای خوبی که زدم یدونه بخیه خوردم اونم دکتر گفت بخاطر اینکه شکلش بهم نخوره😜

اینم بگم میخواستم ماما بگیرم یهو شد نشد ماما بگیرم ایام عیدم بود
ولی واقعا بیمارستان کوثر خیلی عالی بود رسیدگیشون حرف نداشت:)
مامان بهار مامان بهار ۷ ماهگی
تجربیه زایمانم
صبح دردام گرفته میره دردام قابل تحمل بود عصر حموم کردم بعد غروب شوهرم اومده خواستم برم پیشش یه دفعه دردام زیاد زدن از درد نتونستم بلند شم بعد دردام رفت رفتم پیشه شوهرم نشسته هچ درد ندارم بعد تا شب دیگ درد گرفته هر ۵ دقیقه میگیره میره ولی قابل تحمله گفتم میمونم خونه دردامو میکشم تو خونه تا ساعت ۱۲ دیگ نمیتونم تحمل کنم دردام زیاد شده رفتم معاینه ام کردن گفتن یک سانت بازه 🥺حالم بد شد گفتم اخه این همه پیاده روی ورزش یک سانت فقط بعد بهم گفتن برو یه چیز بخور بیاد رفتم و با این درد هم پیاده روی میکنم اومدم بیمارستان نوار قلب گذاشتن منم هی جیغ میزنم از دردام بعد بستریم کردن بعد یه دفعه دردام بیشتر شدن دیگ نمیتونم تحمل موهامو میکشم بعد معاینه ام کردن گفتن هنوز یک سانت تا ساعت ۳ دو سانت شدم گریه کردم گفتم از صبح تا الان فقط دو سانت گفتم تا ده سانت میمیرم از این دردا بعد پرستار صدا کردم بهش گفتم به همرام بگو بیاد گفت نمیشه بعد هی داد میزنم شوهرمو صدا میکنم گریه میکنم بهشون گفتم نمیخوام طبیعی زایمانم کنم منو ببرین اتاق عمل گفتن نمیشه تا ساعت ۵ چیزی داره میاد جیغ زدم پرستارا اومدن معاینم کردن گفتم ۱۰ سانت بچه داره میاد بعد گفتن هر وقت بچه ات اومده زور بزن نفس کش گذاشتن گفتن نفس عمیق بکش ولی من نمیتونم درد دارم ولی گفتم من نمیتونم و هی نفس عمیق میشکم دردم میره زور میزنم گفتم دیگ چنتا زور بزن بچه سرش اومده بعد زور شدم بچه اومده امپول زدن بخیه ام زدن وقتی دخترمو دیدم همه دردام یادم رفت 🥹♥️