۶ پاسخ

در مقابل برخوردش محکم واستا.دختر من خیای ب مادرشوهرم وابسته اس.هر زمان ک با اون باشه زور میکنه اون بیاد خونمون.منم دوسش دارم ولی واقعا ارشب دیگ شرایط ندارم.یشبایی اصلا توان شام درست کردن ندارم اما وقتی بنده خدا میاد ک نمیشه کاری نکرد.خودش میگ من نمیخورم اما من روم نمیشه.دیشب دخترم بی تابی کرد مادرشوهرم اومد چون غذا داشتم گفتم پدرشوهرمو برادرشوهرمم اومدن.
امروز با مادرشوهر و برادرشوهرم رفته بودم بیرون برگشتنی دخورم لجبازی و گریه ک مامانجون باید بیاد خونمون.منم محترمانه گفتم مامان جان در خونه من همیشه ب روتون باز.اما امشب نمیتونم پذیراتون باسم چون گندم دار یاد میگیره هر خواسته ایی رو با گریه پیش ببره.اونم گفت درست میگی.گریه اش تا دم در ادامه پیدا کرد بعدش دیگ یادش رفت.

پسر منم خیلی علم شنگه راه میندازه سر هر نه گفتن....از نه گفتنم کوتاه نمیاد حتی اگه خودشو بکشه

دخترمنم همینه ولی محلش نمیذارم داره کم کم درست میشه

بخاطر سنشه اگر چیزی رو ازش گرفتید گریه کرد ندید کلا موضوع رو عوض کنین مثلا چیزی رو خواست ندادید بهش ندید حتی گریه کرد ندید ولی ببریدش بیرون دور دور یا با سه چرخه تا سرکوچه برید

با مامان گندم موافقم
از اول سعی کردم با ارسین قاطع برخورد کنم و در کنارش حواسش رو پرت کنم

برخورد قاطعانه
بهش بگو که هر خونه ای قانون داره هر چیزی زمان داره گندم امشب ساعت دوازده شب گفت ابرنگ بیار بازی کنم گفتم ولی الان وقت بازی نیست میتونیم به جاش کتاب بخونیم تا بخوابیم
هر چقدرم نق زد هیچ توجهی نکردم

سوال های مرتبط