تجربه زایمان پارت #۵ام


ب مامام ک گفتم فشار مقعدم و گف بخواب معاینه کنم معاینه ک شدم شده بودم ۸ ۹ سانت بعدش دیگ بهم گف بخوابم ب بالا چون ی طرف دهانه رحمم کمتر نرم شده بودگف پای راستم و موقع درد بکشم تو  شکمم دیگ خودشون فوری وسایل بچه و برش و سروم و همه چیو فوری اوکی کردن و دیگ گفتن پاهاتو بذار بالا و دردت ک اومد سرت و بیار بالا زور پی پی بزن روناتم بکش تو شکمت (حالا اینجایه پرانتز باز کنم من  این کار و ک شروع کردم ۵ مین بعد زاییدم شایدم کمتر ۳ مین کلا با ۴ تا زور فک کنم
در کل پروسه زایمان قسمت خیلی دردناکش کلا شاید ۲۰ دیقه یا نیم ساعت بود بقیش قابل تحمل بود
خلاصه اون موقع ک ۸ ۹ سانت شدم تازه قلب بچه ضربانش افت کرد ماماها زنگ زدن ب دکتر ک زود خودشو برسونه از اونجاییم ک دکتر دوستای دور مامانم بود و اصن خبد نداشت فوری خودشو رسوند اما خوب من زورام خوب بود و بچه رو فک کنم با ۳ یا ۴ تا زور بزرگ دادم بیرون باید بگم ک همونجوری ک اکثرا میگن تا بچه میاد بیرون کامل سبک میشی ینی حتی اون بخیه زدن و اون فشار بعد اینکه زاییدی ب شکمت میارن کاملا قابل تحمله 🫠

۹ پاسخ

ببخشید زور زدن باید چطوری باشه

ماما همراه بخوایم داشته باشیم از هفته چندم باید باهاشون اوکی کنیم؟

من برم قسمت آخر هم بخونم مبارک باشه عزیزم

به سلامتی..... مبارک باشه

مبارک باشه عزیزم، مرسی بابت توضیحات کاملت، انشاالله که قدمش پر خیر و برکت باشه براتون، بچه ی اول بود؟ وزنش چقدر بود؟ زیاد بخیه خوردی؟

مبارک باشه شما هم خوب قوی بودی

عزیزم خیلی قشنگ روحیه دادی بهم مبارکت باشه ❤❤❤ببخشید ولی پوزیشن گربه چجوریه دقیقا

پ شما بيشتر ماما كمكتون كرد واقعا دمشون گرم بدون ماما همرا نميشه

ای جانم مبارک باشه

سوال های مرتبط

مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۴ ماهگی
ادامه تجربه زایمان:
بعد دیگ بهشون گفتم و امپول فشار رو باز زدن بهم دردای خودمم میگرف ولی زمانشون زیاد بود فاصلش
بعد باز دردام شروع شد خیلی تحمل کردم تا ۸ سانت زیاد جیغ نزدم فقط نفس عمیق میکشیدم با گازی ک موقع زایمان میزدم تو دهنم هرچند فایده ای نداشت اون گاز بی درد
بعد هشت سانت همش حس مدفوع داشتم دکتر هم موقع دردا معاینه میکرد ک وحشتناک درد داشت مث مرگگگ
مرگو جلو چشام میدیدم ک گف ب ماما برو سوند بیار ادرارشو بکشیم ک با کلی التماس نذاشتم سوند بزارن و تو همون گیر و ویری ک موقع زایمان بود رفتم دستشوی بعدش با درد زیاد باز منو خوابوندن رو تخت و معاینه کردن ک دیگ داشتم‌میمیردم ک نزدیکای ساعت ۱۱ و نیم گف دیگ ده سانتی و بریم رو تخت زایمان
رو تخت زایمان موقع اومدن بچه بدترین دردو اونجا کشیدم ینی بگم تا ۸ سانت درد اونطوری نداشتم
بعد چنتا زور و جیغ و داد هم بچه منم بدنیا اومد با وزن ۳ ۵۰۰
و گذاشتنش رو شکمم
بعدشم ک شکممو خالی کردن و ماساژ دادن
ک بازم درد داشت ولی ن ب اندازه لحظه ای ک بچه میخاس بیاد
و بعدم بخیه زدن ک اصلن درد انچنانی نداشت و تموم شد
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۴

بودم دردام منظم و فاصله هاش کمتر شد هنوز دردام قابل تحمل بودن باید بگم من تو هیچ مرحله ای جیغ جیغ نکردم اصلا ولی این مرحله واقعا داشتم عرق سرد میکردم دردایی ک ۴۰ ثانیه ای شده بودن ک یهو تو همین حالت ب ماما گفتم احساس باد معده دارم گف خودتو راحت کن همش طبیعیه بعد بچرخ تا معاینت کنم معاینه ک شدم گف ۶  سانتی بعد ی فشار زیادی رو مثانم بود اما نمیتونستم تخلیه کنم مامام برام با یه شلنگ خالیش کرد گف دراز بکش چون یه طرف دهانه رحمم زخیم تر بود گف دردت ک اومد پای راستتو بکش تو شکمت اینجا دیگ ساعت شده بود حدود ۵ و خوردی درست یادم نمیاد اینم بگم ک من ساعت دقیقا جلو روم بود و چون بهم گفته بودن دکتر ساعت ۷ میاد و مامامم گفته بود تا قبل اومدن دکتر زاییدی همش چشم ب ساعت بود برا همین با تایم یادمه🥲خلاصه بعد باز دوباره منو معاینه کرد گف الان سر بچه اوکی شده و دوباره برو تو پوزیشن سجده رفتم تو پوزیشن سجده باسنم و جلو عقب میکردم ۱۰ دیقه تو اون حالت بودم بعد خیلی فشار ب مقعدم اومد ب حدی ک اصن باد روده هامو نمیتونستم کنترل کنم دردای بد هم شروع شد ک هر ۲۰ ۳۰ ثانیه میگرفت ۳۰ یا ۲۰ ثانیه ول میکرد
مامان نیکان مامان نیکان ۵ ماهگی
ساعت ۹ آمپول فشار بهم زدن..ساعت ۱۱ شدم ۶ سانت ک آوردن بهم بی حسی وریدی زدن ینی ب سرمم آمپول بی حسی میزدن ک تو هر انقباض خودش وارد بدنم‌میشد..ی دکمه ام داشت ک اگه خودم دردم بیشتر شد دوز دارو رو بیشتر میکردم..خیلی خوب بود تحمل درد و برام خیلی آسون کرد..ولی من کل تایم انقباض و باز شدن دهانه رحم درد زیادی نداشتم‌قابل تحمل بود برام
ساعت ۱۲ مامای همراه دوباره معاینه کرد ۸ سانت شده بودم خودش تحریک کرد شدم ۹ سانت گف ۱ میریم اتاق زایمان
دوباره ساعت ۱ اومد یه معاینه کرد ک اون‌معاینه خیلیییییی درد داشت دوس داشتم‌بمیرم
بعد اون معاینه من معنی درد و فهمیدم دیگ داشتم میمردم ..سریع گف بریم اتاق زایمان از اونورم‌زنگ زد ب دکترم ک بیا مریضت فول شده و سر جنینو دارم‌میبینم
رفتیم اتاق زایمان و بمن گفتن زور بزن ..چجوری زور بزنم وقتی هیچ زوری نداشتم..میگفتن زور بزن انگار‌معنی زورو نمیفهمیدم چیزی ب اسم‌زور وجود نداشت..اصلا نمیتونستم زور بزنم..خلاصه با هر بدبختی از گوشه های تخت میگرفتم‌و صدامو مینداختم ته گلوم اصلا داد نمیزدم زور میدادم ..من‌زور واقعی هنوز نیومده بود بهم بخدا خودم داشتم زور میزدم..۳تا یا ۴ تا زور زدم‌ و پسرم دنیا اومد..۴ تا بخیه خوردم ک دکترم‌گف اگ خوب زور میزدی اونم‌نمیخوردی..
ادامه پارت بعدی
مامان فاطمه نورا مامان فاطمه نورا ۴ ماهگی
تحربه زایمان طبیعی
قسمت دوم
منم تا ساعت سه ونیم صبر کردم دیدم اره دیک انقباضامه ک شروع شدن‌....همسرمو بیدار کردم با مادرشوهرم ک خونه ما بود رفتیم طرف ییمارستان..معاینه شدم گفتن دو سانت باز شدی..کاش نمیومدی صبح میومدی..منم گفتم میتونستم تحمل کنم ولی چون اینجا بهم گفتن ریسک داره لکه دیدی ترسیدم زود اومدم...دیگه تا ساعت ۵ونیم منتظر بودیم..ک ۵ونیم منو بردن زایشگاه..رفتم تو ی اتاق ک سه نفر بودیم..دردام میومدن و میرفتن ..قابل تحمل بودن ..تا اینکه رفته رفته بیشتر میشدن ..یهو ی فشاری بهم اومد ک کیسه ابم پاره شد داد زدم کیشه ابم پاره شد..(فک میکردم با پاره شدن کیسه اب بچه هم باهاش میاد) ک اومدن گفتن خب پاره بشه نمیشدم خودمون پاره میکردیم..دیگ گفتن زور بده..منم بلد نبودم زور بدم ..فشار همش تو گلوم بود ..دیگ یکی از ماماها گف پاشو طوری ک تو دشویی میشینن بشین و زور بده ..خلاصه من یا میتونستم یا میگفتن بی فایدس😐 دیگه دیدن از من زور دادن خوب درنمیاد دکترو صدا زدن و با فشار رو شکمم و زور خودم بچه ساعت ۱۰ صبح ب دنیا اومد..طوری ک ماما گف من زاییدم ها😅و ب خاطر همین زیاد بخیه خوردم🥹تا نزدیک مقعدم بخیه خوردم..
در کل زایمان بدی نبود فقط باید بلد باشین زور بدین..
من تو کلاس یاد گرفته بودم گوشت بین انگشت اشاره و شصت رو فشار بدم و ول کنم دهانه رحمم باز میشه ک ب نظرم خیلی موثر بود!
امیدوارم شماها زایمان خیلی بهتری داشته باشین
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۱ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده
مامان آوین بلا💋👀 مامان آوین بلا💋👀 روزهای ابتدایی تولد
من اون روزی ک گفتم زنگ زدن از بیمارستان و میرم بستری بشم رفتم و کار های بستریم انجام شد دیگه تا کارا انجام شد ساعت ۶ و ۷ بود ... اون موقع اومدن لباس بهم دادن و سرم فشار و اینا وصل کردن و تا یکی دو ساعت حالم خوب بود ولی یکم درد داشت سراغم میومد . ساعت ۸ و نیم و ۹ دردام شروع شد شدید شدن پرستار گفت میخوای ماما همراه بگیری منم انقد درد داشتم از خدام بود یکی پیشم باشه چون داشتم دیوونه میشدم توی اون اتاق تک و تنها
چند دیقه یبار هم میومدن معاینه ام میکردن ک اذیت میشدم خیلی ...
دیگه ماما اومد و ورزش هارو باهام شروع کرد ک خیلی سخت بود موقع درد اون ورزش هارو انجام بدی ... ولی به زور هم ک شده بود همراهی میکردم ...
اون شب ۹ نفر پشت سر هم زایمان کردیم همین کارو سخت تر کرده بود چون وقتی من ده سانت باز شدم مامام گفت زور نزنی فعلا تا بریم اتاق زایمان ..
خلاصه ک رفتم اتاق زایمان و انقد درد کشیدم و زور زدم ک نفسم داشت بند میومد واقعا
دکتر گفت پوست دهانه رحمش کلفته بچه بیرون نمیاد به زور و بدبختی دیگه آخرش برش زدن و دنیا اومد اون لحظه کل درد هام تموم شدن بعدش هم بخیه زدن ک یکم درد داشت ولی خب قابل تحمل بود ...
بعد ک بخیه ها تموم شدن لرز بدی داشتم انگار ک داشتم میمردم تموم بدنم میلرزید .. بعد از لرز هم تب کردم تا صبح
دیگه خلاصه فرداش ساعت ۱۱ ترخیص شدم و تمام
مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 مامان 𝙸𝙻𝙷𝙰𝙽🥹🫶 ۴ ماهگی
تجربه زایمان:
مامانا من چند روز بود ک تو خونه پیاده روی رو شروع کرده بودم و بیشتر پله بالا پایین میکردم بچم از ی هفته قبلش یکسره خودشو سفت میکرد ک بدون درد بود و منم توجهی بهش نمیکردم
تا اینکه امروز صبح یدفعه از خواب بیدار شدم و یچیز گرم ازم ریخت یلحظ فک کردم ادراره ک دیدم ن یکسره داره میریزه شلوارم کلا خیس شد منم ک روز قبلش رفته بود حموم و‌کاملا تمیز بودم همونجا سری زنگ زدم ب مادرشوهرم و باهم رفتیم بیمارستان خیلی استرس داشتم
ماما اومد معاینه کرد گف خوبه بستری کردساعت ۴ و نیم و حدودا ساعت ۵ و نیم یا ۶ دردام شروع شد با امپول فشار هر ۳ دقیقه یکبار میگرفت اولش تا ۳ ۴ سانت اوکی بودم زیاد شدید نبود دردام هر ساعت یا نیم میومدن معاینه میکردن و اینم بگم ک معاینه اونقدی ک میگفتن درد نداشت بشرطی ک خودتونو شل کنید و قابل تحمله
دیگ بعد ۵ ۶ سانت دردام غیر قابل تحمل شد و یکسره میگرفت دوتا ماما اومدن توپ گذاشتن روش پارچه کشیدن و گفتن بیا پایین ورزش و یکسره روی توپ بودم موقع دردام بالا پایین میشدم روی توپ تا رحمم بیشتر باز بشه یکسره هم کمرمو با روغن بچه ماساژ میدادن دستشون درد نکنه خیلی کمک کرد دکتر هم همش بالا سرم بود هی انرژی میداد بهم دستمو نقاط فشاریشو میمالوند برام تا دردام کمتر شه یا میگف دستمو بگیر تا اروم شی
خلاصه بعد ک شدم ۷ سانت و دردام یهو کم شد
مامان رها مامان رها ۵ ماهگی
تا ساعت دو شب همون ۱ سانت بودم بعد آمدن و سرمو قندی وصل کردن و گفتن خیلی درد کشیدی یکم استراحت کن همین ک سرم و فشار غط کردن انگار دردام قابل تحمل تر بود و یکساعت راحت بودم دیگه تحمل کردم و جیغ نمیزدم ولی این ی ساعت خیلی زود تموم شد باز آمپول زدن من گفتم اون دستگاه تنفس و بهم وصل کنین یکم‌دردام کمتر شه اونو ک آوردن من خیلی بهتر دردام و تحمل میکردم درد داشتم اما انگار دردامو قابل تحمل تر میکرد گفتم آمپول کمر و برام بزنین گفتن اون دکترش شیفت صبح میاد دیگه تحمل کردم بعدش انگار بچه سرشو درست آورد و تا ساعت ۶ صبح شده بود ۸ سانت دیگه آمدن معاینه کردن و گفتن باید زور بزنی بچه آمد من خیلی خوب همکاری کردم دوسه بار زور زدم و بچه آمد انگار همه دنیا رو بهم دادن خیلی شبیه دختر بزرگم بود درست بود زایمان سختی داشتم ولی با دیدنش همه چیو فراموش کردم و بعدش از پیشم بردنش و گفتن حالا زور بزن جفتش بیاد من زور زدم جفتش هم آمد و بخیه هم زدن شبه خیلی سختی بود ولی خیلی بچه شیرین اینم از تجربه زایمان من
مامان تیام💙👼🏻 مامان تیام💙👼🏻 ۲ ماهگی
پارت ۲ زایمان
خلاصه نوار قلب گرفتن و امپول زدن باز گفتن نوارش خوب نیست ولی خب برو ی ساعت دو ساعت بعد بیا من ب محض اینکه این امپول اثر کرد بیهوش شدم ینی جوری خواب رفتم انگار مرده باشم ک تا ی ساعت اول اصلا نفهمیدم دردام بعدش دوباره شدید شد ولی کنترل کردم دردا رو دیگ دیدم نمیشه رفتم بیمارستان گفتن بااااز همونی ۳ ای اما بستریت میکنیم همچنان نوار قلب بچت خوب نیست هربار میرفتم معاینه و نوار قلب نا امید برمیگشتم خیلی سخت بود خلاصه کارای بستریم کردن ۸:۳۰ شب بود بستری شدم از ۹ ماما همراهم اومد بالا سرم مدام معاینه و ورزش میداد من از ۹ شب تا ۱۲:۳۰ مدامممم ورزش و درد میکشیدم ک دهانه رحمم فول شه برم برا زایمان اما جیکم در نمیومد دکترمم پرواز بود اما خودشو رسوند چک کرد گفت عالی ای من دیگ ساعتای ۱ بود ک دهانه رحمم به ۸سانت رسید بوده و هی میگفتن زور بزن حین معاینه کیسه ابمم خود ب خود سوراخ شد هی اب و خون ازم میرفت اون امپولی هم ک عصر زده بودن بتونم بخوابم خیلی بیحالم کرده بود من همش انگار خواب بودن زایمان میکردم خلاصه پاهام کم اورده بودن گفتن مثل زمانی ک توی دستشویی میشی بشو زور بزن تا نشستم با زانو خوردم زمین از بس پاهام کم میاورد جون نمونده بود برام بچه هم سرش تو لگن بود هم میگفتن نچرخیده سرشو چرخوند مدام درد داشتم کلا هم وسط شکمم نبود جمع کرده بود خودشو سمت راستم هی فشار میدادن هر کار میکردن بچه همکاری نمیکرد بالاخره با کلی تلاش و زور زدن مداوم بچه اومد ی نفسسسسس راحت کشیدم گذاشتنش رو سینم گفتن باز زور بزن جفت بیاد بیرون ک گفت هم اومد و ساکشن کردن تمام خونا تخلیه شه
مامان آقا کیان💕👑 مامان آقا کیان💕👑 ۳ ماهگی
تجربه زایمان پارت #۳

جونم براتون بگه مامام ک اومد اول یه معانیه کرد گف هنوز ۲ سانتی دهانه رحمت ی طرفش زخیمه بهم یه امپول زد مثل اینکه مسکن بود چون باعث میشه دهانه رحم نرم بشه بعد یه توپ داد بهم گف لگنتو جلو عقب کن من گفتم دکتر گفته فردا میاد گفت حرفمو گوش کنی تا دکتر نیومده زاییدی🤣
اینجا دیگه ساعتا شده بود ۳:۳۰اینا ب من گف تا۴ رو توپ برو و خودش نقاط دردامو ماساژ میداد دیگ کم کم ی دردایی میومدن ک گاهی شدید میشدن اما نه خیلی و قابل تحمل بود ساعت ۴ باز معاینم کرد گف ۳ ۴ سانتی اما سر بچه بد اومده باید باهام همکاری کنی یکم معاینه رو سخت تر کرد ک سر بچه رو جابجا کنه همزمان از رو شکمم هم بچه رو جابجا میکرد😬😑این قسمت خدایی درد داشت ک من اومدم چنگ انداختم ب دست مامای بیچارم🥲
مامام گف الان اوکیی یه سروم قندی و امپول فشار میخوام بزنم بهت اما هر چی گفتم گوش کن تا خیلی اذیت نشی منم حرف گوش کن🤣 ساعت شده بود حدود ۴:۳۰
امپول و زدو من و گذاشت تو پوزیشن سجده یا همون گربه باسنمو جلو عقب میکردم یکم تو این پوزیشن
مامان جوجه رنگی مامان جوجه رنگی روزهای ابتدایی تولد
خب بگم از تجربه مزخرف زایمانم🙂امیدوارم هیچکس اینجوری تجربه نکنه واقعا...من هرچی صبرکردم دردم نگرفت و خودم رفتم بیمارستان از شانس خوبم یه دکتر عالی بهم خورد خدا خیرش بده اگه نبود معلوم نبود چی میشد...خلاصه نامه بستری داد و من رفتم برا بستری بماند ک چقد بالا پایین کردن تا بعد ۷ ۸ ساعت بستری شدم با مکافات و پارتی بازی.ساعت ۸ رفتم زایشگاه تا ۱۱ بیکارِ بیکار بودم بعدش یه قرص زیر زبونم گذاشتن ک اصن نفهمیدم کاربردش چیه چون اثر نکرد😂دومی هم ساعت ۱ گذاشتن اونم اثر نکرد من همینجور بیکار بودم تا روز بعد 😑خانوادمم پایین دلنگران 🙂ساعت ۹ صبح ۲۴ مهر شروع کردن سرم و آمپول فشار و درد من شروع شد تا ساعت ۴ عصر من درد کشیدم کیسه آب رو ساعت ۴ پاره کردن و من ۸ سانت باز بودم و ماما گفت شروع کن بت دردات زور بزن و من با تمام قوا زور میزدم ساعت ۵ فول فول بودم برا زایمان...دکترم رو زنگ زدن اومد معاینه کرد گف خیلی کار داری بچه بالاس سجده برو زور بزن اون کارم کردم دوباره معاینه کرد گف بهتره ولی بازم بالاس حالت دستشویی بشین زور بزن اون کارم کردم ساعت ۷ آخرین معاینه رو کرد ک دیگ پاهای من میلرزید 🙃گف ن نیومده کانال زایمان قوس داره یه دکتر دیگم معاینه کرد گف ۲ ساعت دیگم این بچه نمیاد برید سزارین 🙂و من با ۱۱ سانت دهانه رحم باز سزارین شدم✌ببخشید طولانی شد🤍
مامان پناه مامان پناه ۸ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت سه :
ساعت سه بستری شدم و دردام رسیده بود ب سه دقیقه یکبار
(سه دقیقه اروم بودم یک دقیقه درد )
دردام هم طوری بود ک تو مقعدم و رحمم همزمان درد میگرفت
و وقتی هم دردم میگرفت ایت الکرسی میخوندم و صلوات یک وقتا هم ک دردم شدید تر بود ب خودم دلداری میدادم میگفتم تا شصت بشماری دردت تمومه
و همونجور هم بود اصلا هم جیغ نمیزدم و داد و هوار نمیکشیدم
ساعتا چهار . نیم بود ک حس مدفوع داشتم و خود ب خود زور میزدم و دست خودم نبود ک ماما اومد معاینه کرد تا معاینه کرد ب پرستار گفت زنگ بزن دکتر بیاد و خودشم شروع کرد وسایل زایمان و اماده کرد اولش میگفت زور بزن بلد نبودم همراه زور جیغ میزدم یکی دوتا جیغ ک زدم افتادم رو روال یک نفس عمیق میکشیدم یک زور میزدم و جیغ نمیزدم ک بچه بدنیا اومد و حتی دکترم نرسید
با اینکه دکترم کمتر از ده دقیقه خودشو رسوند ولی من زایمان کرده بودم ماما خیلی ازم راضی بود میگفت خیلی زایمان خوبی داشته لگنش کاملا اماده بوده ک دکترم گفت لگنش بخاطر ورزشایی انجام داده اماده بوده
ولی سر بخیه هام اذیت شدم چون بیحسی پریده بود
سه تا بخیه از بیرون خورده بودم دیگه داخل نمیدونم