سوال های مرتبط

مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۲ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان ماهلین🍼🧸 مامان ماهلین🍼🧸 ۲ ماهگی
گفتم که برو پسرمو از مدرسه بیار ببینمش اورد بهشون ناهار دادم جم و جور کردیم پسرمو گذاشتیم خونه جاریم رفتیم منم تو این مدت هر ده دقیقه یبار دردام میومد زودی در حد ۱۰ ثانیه میرف ولی خلاصه ساعت یک ظهر رسیدیم بیمارستان ان اس تی برداشتن معاینه شدم گفتن دو و نیم سانت بازی منم گفتم وای من چجوری تحمل کنم تا ده سانت خلاصه ماما گفت برو خونه درداتو بکش هر وقت بین ده دقیقه سه تا گرف دردت بیاد برا من هر دقیقه دوبار میگرف اونوقت تا برگردم ساعت ۳ ظهر شده بود منم رفتم خونه داداشم که نزدیک بیمارستانن خونشون بعد از ساعت ۳ تا ۶ بعد از ظهر تقریبا سه ساعت دردامو کشیدم رفته رفته سختتر میشد اولش رفتم نشستم دیدم نه نمیتونم تحمل کنم بعدش دراز کشیدم دیدم بدترم میشم دیگه نمیتونم تحمل کنم پاشدم تو خونه دوساعت راه رفتم فقط بدون وقفه وای دردام داشتن شدت میگرفتن تو ده دقیقه دوبار بود بازم ولی مدتش طولانی میشد بعدش پنج و نیم عصر تو ده دقیقه سه بار شد بازم تحملش میکردم نفس عمیق میکشیدم مدام زنداداشم هم میگف بریم بیمارستان منم میگفتم نه نمیرم برم همش معاینم میکنن نمیخام برم خلاصه دیگه ساعت ۶ بود دیگه رازی شدم برم چون دیگه دردامو نمیتونستم تحمل کنم رفتیم با داداشم و زنداداشم رسیدیم بیمارستان معاینه شدم گفتن سه سانت شدی منم گفتم ینی چی اینهمه درد کشیدم تو سه ساعت فقط نیم سانت فرق کردم خودمم بخش زنان رو گذاشته بودم رو سرم با گریه و جیغ و داد خلاصه گفتن برو یه نیم ساعتم سالن راه برو رفتم راه میرفتمو درد میکشیدم بستریم کردن بعدش بازم ان اس تی برداشتن بعد داداشم زنگ زد شوهرم بیاد و خواهرشوهرمو هم بیاره چون اون قرار بود پیشم همراه بمونه بعد لباس اینا دادن پوشیدم...
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۲ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۳

رفتم دستشویی دیدم اندازه چهار سانت در چهارسانت شورتم خیسه عین اب بی رنگ زنگ زدم ب مامای دکترم گفت ی نوار بذار خیس شد پاشو بیا بیمارستان نوار گذاشتم و خیس شد.. اخر شب با شوهرم رفتیم بیمارستان نیکان اقدسیه ک دکترم اونجا بود … تست امینوشور گرفتن منفی شد ولی ان اس تی یکم انقباض نشون داد ک گفتن مهم نی و سونو بیوفیزیکال نوشت و بیمارستان اون ساعت سونو نداشت و رفتم بیرون گفت نمرش شد ۶ از ۸ و از تنفس هیچ نمره ای نگرفت…جوابشو بردم بیمارستان گفت باید فردا تو بیمارستان پیش دکتر خودمون سونوت تکرار شه معاینه هم کرد بسته بودم ساعت ۵ صبح رسیدیدم خونه جاریم و دوباره ۱۰ صبح رفتیم بیمارستان واسه سونو…ساعت ۱۲ نوبتم شد و سونو گفت همه چی عالیه و ۸ از ۸ شد… جوابشو بردم دکتر شیفت نگاه کرد و دوباره ان اس تی گرفت و دوباره انقباض نشون داد و البته خودمم از شب قبل درد داشتم میگرفت فشار میومد ب لگن و واژن و مقعدم و ول میکرد گفت باید معاینه شی
مامان آراد👼🏻💙 مامان آراد👼🏻💙 ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت چهارم
خب بعدش رفتم داخل معاینه برام انجام داد هنوز دو سانت بودم😵‍💫
انقد دردام زیاد شده بود دریغ از یه سانت پیشرفت😑
گفت برو یه ساعتی پیاده روی کن بعدش بیا تا ان شاالله کمکت کنیم امروز فارغ بشی هم خوشحال بودم و هم نمیدونستم چی در انتظارمه🤦🏻‍♀️
دردامم زیاد بود که دستمو گرفته بودم به میله راهرو بیمارستان میله بیمارستان از جا افتاد زمین😂😂🤦🏻‍♀️
بعدش اومدیم بیرون از بیمارستان بنده خدا مادرشوهرم کسی نبود بیارتش بیمارستان منم یه ساعت وقت داشتم همسرم گفت خب تو این تایم بریم دنبال مامانم منم گفتم بریم ساعتای ۱۲ بود رفتیم و تو ماشین دردام خیلی زیاد تر شده بود به حدی که به خودم میپیچیدم به ساعت که نگاه میکردم دیگه دردام شده بود هر ۳ ۴ دقیقه دیگه ساعتای ۱۲ و نیم بود به همسرم گفتم بریم بیمارستان دیگه نمیتونم تحمل کنم رفتیم و من دوباره رفتم تو اتاق معاینه،اون روز از شانس من مامای همراهم شیفت بود و بچه ها رو خودش به دنیا میاورد از ساعت ۱ تو اتاق معاینه بودم و هی میکفتم مامای همراهمو صدا بزنید بیاد میگفتن میاد و نمیومد چون در حال انجام زایمان بود
خلاصه من خودم تنها اونجا بودم و با دردام😵‍💫 اصلا روی تخت نمیتونستم دراز بکشم و همش ایستاده کمرمو تکون میدادم و نفس عمیق میکشدم بیار بشین بیار پاشو تا ساعت رسید به ۲ دیگه ماما همراهم اومد و معاینه کرد کفت حالا رو به ۳ سانتی🤦🏻‍♀️ با خودم گفتم انقد دارم درد میکشم و اصلا پیشرفت خوبی ندارم اما خود ماما میگفت وضعیتت خوبه
مامان لنا ❤️ مامان لنا ❤️ ۲ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۲

تا شدم ۳۷ هفته و ۱ روز نوبت دکتر زنان داشتم رفتم اونم معاینه کرد و گفت هنوز دو سانتی ولی سر بچه توی لگن فیکس شده همین باعث میشه زود دهاته رحمت باز بشه ، اونم معاینه تحریکی برام انجام داد
، فرداش صب از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی و برگشتم ، توی تخت نشسته بودم که حس کردم یه ابی ازم اومد ، سریع رفتم دستشویی دیدم داره همینطور ازم اب میاد ، فهمیدم کیسه ابم پاره شده ، رفتم دوش گرفتم وسایلم رو جمع کردم و با شوهرم رفتیم بیمارستان .
اونجا معاینه کرد و گفت اره کیسه ابت پاره شده ولی دهانه رحمت همون دو سانته ، بستریم کردن و کم کم بهم امپول فشار تزریق کردن ، ساعت ۸ و نیم صبح بستری شدم ، تا ساعت ۱۲ ظهر دکتر اومد باز معاینه کردن و هیچ تغییری نکرده بودم کیسه ابم رو خالی کردن که خیلییی درد داشت داشتم میمردم از دردش واقعا ، ولی دردهای اصلیم که خیلی شدید بود شروع نشده بود
همینطور روی توپ ورزش میکردم و بشین پاشو میرفتم و روی تخت ورزش انجام میدادم
مامان بردیا🩵 مامان بردیا🩵 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم🩵
من از دکترم بیمارستان خصوصی نامه داشتم اما بهداشت نامه معاینه داد واسه بیمارستان دولتی (حضرت زینب واسه دزفولیای عزیز میشناسن)منم بدون درد فقط مدارک برداشتم با مامانم رفتم شوهرم دوساعت با من کارش فاصله داشت و استرس اونو هم گرفته بودم که باهام نبود خلاصه بعد معاینه و ان اس تی گفتن که ۴ سانتی بفرستینش واسه بستری منم از یه طرف خوشحال که بالاخره داره میاد از طرف استرس ک چقد یهویی شد اومدنش منو گذاشتن تو یه اتاق خصوصی بود و یه ماما اومد و سرم وصل کرد منم حدود ساعت ۹ شب منم دراز کشیده بودم میدونستم بالاخره آمپول فشارو میزنه منتظر دردام بودم تا ساعت ۱۱ شب دردام شروع شد و هر ده دیقه در حد ۳ دیقه دل درد و کمر درد شدید میگرفت و ول میکرد ولی من با تنفس کنترلش کردم ماما هم خوشش اومده بود گفت آفرین همکاری میکنی فک کرد کلاس رفتم ک گفتم نه تو خونه ورزش میکردم بعد ساعت ۱۲ دردام نزدیک تر شد ان اس تی هم یع شکمم وصل بود از اون طرفم صدای جیغ و دادای مامانای دیگه خیلی رو مخ بود😑دیگه ماما همش میرفت بعد نیم ساعت ۱ ساعت میومد بهم سرمیزد که گفتم من میخام ورزش کنم سرمو قطع کرد معاینه کرد که حین معاینه کیسه آبم پاره شد و یهو زیر پام پره آب شد بعد گفت بلند شو برو سرویس خودتم بشور یه توپم داد گفت ورزش کن و رفت
مامان جوجکم🩷 مامان جوجکم🩷 روزهای ابتدایی تولد
#زايمان _طبيعي
پارت ٢
ابنم يادم رقت بگم حسابي روي توپ هم ميپريدم اين مدت.
خلاصه اومدم خونه درداي نا منظم داشتم و چون زايمان دومم بود ميدونستم درد واقعي نيست.
بخاطر معاينع لك ديدم و ديدم خبري نيست ساعت ١ بود كه خوابيدم.
صبح بيدار شدم رفتم دسشويي ديدم ي عالمه داره ازم ترشح خوني مياد زنگ زدم دكترم گفت برو بيمارستان
منم حموم رفتم صبحونه خوردم صبحونه دخترمم دادم ب همسرمم گفنم بياد ساعت ١ دخترمو بردم مهد كودك و رفتم بيمارستان تريتا.
ي توضيح بدم من زايمان اولم بيمارستان وليعصر ناجا بود چون شوهرم نيرو انتظاميه ن از كادرش راضي بودم ن بيمارستان ن دكترم ٢١ ساعتم درد كشيدم سر زايمان قبلي ٣ ساعتم فول شده بودم بچه گير كرده بود.
تا كاراي بستريم انجام شد ساعت شد ٢ ظهر.
دكترم خانوم دكتر نظري فوق العاده مسيوليت پذیر از ٢ و ربع بالا سرم بود
ماما معاينه كرد گفت سه سانتي.
بعد دستگاه وصل كردن بهم
سرم فشار كه دكتر قطره اشو ميشمارد و انقباض و چك ميكرد دردام كم بود اما منظم شده بود دوباره معاينه كردن ديدن ٣ سانتم
كيسه آب و پاره كردن و ي معاينه شديد كردن همون لحظه شدم ٤ سانت