۳ پاسخ

عزیزم چرا باید هرروز ان اس تی میدادی مشکلی بود؟

درخواستموو قبول کن منم بتونم بخوونم تجربتو عزیزم

قبلش بسته بودی درد نداشتی؟

سوال های مرتبط

مامان محیا گلی 🥹🩷 مامان محیا گلی 🥹🩷 ۷ ماهگی
تجربه زایمان
بقیشو تو کامنتا میزارم براتون پارت به پارت
پارت یک
خب من اومدم تجربه زایمانمو بگم اول اینکه من با جزئیات براتون نمیگم چون بالاخره میگذره هر چیزی و لازم نیست استرس به خودتون وارد کنید🥰
من ۴۰ هفته کامل بودم که دکترم گفت برم بیمارستان بستری شم با امپول فشار منم رفتم و بستریم کردن امپول که زدن ۲ سانت و نیم بدون درد باز شدم ولی کم کم دردام بیشتر میشد بعد یه ساعت معاینه کرد شدم ۴ سانت و دردام بیشتر شد و تایماش نزدیک تر و دیگه ماما همرام اومده بود خیلی کمک کننده بود بنظرم حتما بگیرید معاینم کرد شدم ۵ سانت و ساعت ۹ شب شدم ۶ سانت که گفت تا ۱۱ زایمان میکنم و من دردام بیشتر میشد (( دردا رو اگه با تنفس و هر چی ماما همراه بگه رد کنید خیلی کمک کنندس اصلا هم جیغ نزنید )) ولی متاسفانه تا اینجای داستان خوب پیشرفتم😅 ولی دیگه دهانه رحمم از ۶ سانت بیشتر نشد و تا ۱۱ شب فقط دردم بیشتر میشد و دهانه باز نمیشد دردم چون بچه داشت با رحم میومد پایین بیشتر میشد جوری که مامام معاینه میکرد میگفت سر بچه رو حس میکنه که تکون میخوره ولی پیشرفتی نداشتم و زنگ زدن دکترم ، دکترم گفت امکانش هست بچه گیر کنه تو کانال زایمان و باید سریع سز بشه
من خیلی ناراحت شدم اخه بعد اون همه درد حالا سز🥲 ولی خب شد دیگه ...
مامان پناه مامان پناه ۱۱ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت دو :

رسیدیم بیمارستان و معاینه شدم در کمال تعجب گفت دهانه رحم باز نشده اصلا خونه داداشم کنار بیمارستان بود و خودشون هم نبودن کلید داشتیم رفتیم خونه داداشم اصلا نخوابیدم و شروع کردم ورزش و دوش گرم و اینا ...
صبح سه شنبه رفتیم بیمارستان باز گفت تازه شدی یکسانت 😐
و رفتم خونه باز ورزش و پیاده روی و پله و دوش
اخر شبش رفتم معاینه گفت شدی دو سانت😐 میخوای بستری بشی یا نه گفتم
نه میرم خونه دردام میکشم
خونه هم خواهرم مرتب با روغن ماساژم میداد
همسرم ماساژ میداد کمک حالم بودن بهتر بود
رفتم باز ورزش و اینا ...
دردام هنوز بینش فاصله بود مثلا پنج دقیقه ای یکبار میگرفت در حد چهل .پنجاه ثانیه ک اونم قابل تحمل بود و شد صبح چهارشنبه ک رفتم خود دکترم معاینه کرد و گفت شدی سه سانت و نیم و نامه بستریمو داد ولی باز مقاومت کردم و نرفتم بستری بشم و رفتم خونه
ساعت یک و نیم دو رفتم بیمارستان برا بستری معاینه کرد گفت شدی شش سانت
ساعت سه بستری شدم
مامان هدیه الهی مامان هدیه الهی ۳ ماهگی
سلام بر همگی دوستان
منم زایمان کردم و بالاخره دخترگلیمو دیدم
هر چند سخت بود زایمان(چون هم درد طبیعی رو کشیدم هم سزارین شدم) اما ارزششو داشت
چهارشنبه صبح رفتم بستری شدم بهم سرم وصل کردن و قرص زیر زبونی گزاشتن برام که دردام شروع بشه
ساعت ۱٠ صبح بود که دردام شروع شد ساعت 12 معاینه شدم گفتن 2 سانتی باز رفتن ساعت 2 اومدن معاینه کردن گفتن شدی سه سانت
باز رفتن 4 اومدن معاینه کردن بدون اینکه چیزی بگن زدن کیسه آبمو پاره کردن بعدش درد برام غیر قابل تحمل شد گفتم من فقط باید برم سرویس بعد که رفتم دیدم کلی خون داره ازم میره اومدم بیرون دیدم ماما با سوند وایستاده منتظر من گفتم چی شده گفتن بچه مدفوع کرده باید هرچه سریع تر سزارین بشی گفتم مگه چند سانت باز بودم گفتن 4 سانت خلاصه منو بردن اتاق عمل حالا منم با کلی درد فقط تنها کسی که اسمش رو زبونم بود خدا بود و مامانم

ساعت 4 و نیم بود دکه رفتم اتاق عمل به محض اینکه دکترمو دیدم ترسم ریخت چون واقعا دکتر خوب و فوق العاده ای هستم خانم دکتر مریم زارع مودی و ساعت 5 بود که با دخترم از اتاق عمل بیرون اومدیم
مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 2🩵
دردهات تا جاییکه میتونی تحمل کن گفتم میخوام اپیدورال شم گفت من پیشنهادم اینه که نشی چون مطمئنم خیلی سریع پیشرفت میکنی و بجاش از گاز انتونکس استفاده کن
من رابطه نداشتم چون همسرم می‌ترسید ورزشم دراون حد اصلا نداشتم فقط میموند پیاده روی که گاهی شبها یه ساعتی میرفتیم
37 هفته و 5 روزم بود دکترم گفت بیا سونوی آخرت انجام بدم و لگنت معاینه کنم رفتم ولی معاینه تحریکی کرد و گفت دوفینگرم وگفت همه چی خیلی عالیه برو پیاده روی دوروز بعد بیا دوباره تحریک کنم که دیگه زایمان کنی ولی من نرفتم برعکس همه دوست داشتم تو 40 هفته زایمان کنم😐
فقط همه ترسم این بودکیسه آبم مثل قبلی پاره شه چون خیلی زایمان سخت‌تر میشه
جمعه من کلی فعالیت انجام دادم و خونه تکونی کردم یه حسی بهم میگفت قراره زایمان کنم شب شد و دردام شروع شده بودن یه حالت انقباضی داشتم ولی میتونستم تحمل کنم رفتیم پیاده روی و اومدیم متوجه رگه های خون داخل ترشحاتم شدم فهمیدم دیگه واقعا وقت زایمانمه
صبحش با درد بیدار شدم ولی با پنجتا نفس عمیق میتونستم کنترل کنم زمان گرفتم اول 20 دقیقه بودن اول کارامو تموم کردم و رفتم حموم و موهامو اتو کشیدم عکسهای آخرم از شکمم گرفتم و ورزش میکردم و اسکات میزدم دیگه فاصله دردهام کمتر شده بود ولی قابل تحمل بودن ساعت دونیم سه بود رفتم مطب دکترم گفت برو معاینه شو و اگ لازم بود بستری شو منم میام رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن 4 سانت بازی و داره میشه 5 سانت ولی من واقعا آنچنان دردی نداشتم گفتن خیلی عالیه تاکیسه ات پاره کنیم سر یساعت زایمان میکنی
ساعت5 عصر بستری شدم و اول برام دوسه تا شیاف گل مغربی باهم گذاشتن
مامان سدنا مامان سدنا ۵ ماهگی
پارت اول تجربه زایمان
تجربه زایمانم اول بگم که من از همون اول میخاستم سزارین شم که شرایطم جور نشد مجبور شدم به طبیعی ۴۰هفتم که شد دیگه درد گرفتم هی میرفتم بیمارستان هی بستریم نمیکردن منم از درد نمیتونستم تحمل کنم که هنوز دهانه رحمم بسته بود بهم گفتن باز شد ۱سانت بستری میشی شبش ترشح خونی داشتم و زیاد بود گفتم دیگه کیسه ابم یچیزیش شده برم بیمارستان که رفتم گفتن ۱ سانتی و دردات به پنج دقیقه رسید اونوقت بیا خلاصه گفت برو فردا بیا ممکنه بستری بشی الان ما نمیتونیم خلاصه رفتم صبح دردام شدید شده بود هر ۵ دقیقه رفتم معاینه کرد گفت ۱ سانتی باید ۴.۵ سانت بشی هنوزم وقت داری بستریت نمیکنیم من از درد داشتم دیگه زمینو گاز میزدم اومدم خونه تا ساعت ۵ عصر دوباره انقباضا شروع شد تا ساعت ۶ دیگه نتونستم تحمل کنم شوهرم میخاست بره بیمارستانا رو بگرده که کجا بستریم میکنن
رفتیم بیمارستان میلاد گفتن ۲ سانتی nstیبار گرفت خوب نبود دوباره گرفت بهتر شده بود حالا این وسط من از درد نه رو تخت میتونستم دراز بکشم نه میتونستم راه برم کمرم خم میکردم خیلی افتضاح بود
مامان تیام❤‍🔥 مامان تیام❤‍🔥 ۳ ماهگی