پارت دو : گفتم من ک سزارینم برای چی معاینه،گفتن باید معاینه کنیم ب دکترت بگیم ب زور گذاشتم معاینه کردن درد داشت باید خودتو شل کنی🥲ولی دردش همون لحظه اس،گفت یه انگشت دهانه رحمت باز شده خونریزیتم بخاطر همونه،گفتن دکترت جمعه ها نمیاد میتونی با دکتر مقیم زایمان کنی،منم ک ب امید دکتر کریمی رفته بودم اون بیمارستان گفتم ن زایمان نمیکنم باید خودش بیاد.گفتن یا بستری شو یا با رضایت خودت اگه خونتون نزدیکه برو خونه ساعت ۳ شب بیا تا کاراتو انجام بدیم دکترتم میاد،دیگه من رضایت دادم خونه خواهرشوهرم نزدیک بود رفتیم اونجا گفتن کلا دراز بکش دردات شروع شد بیا.
درد ک داشتم بدتر شده بود هر پنج دیقه یبار میگرفت ول میکرد از کمرم شروع میشد میزد ب دلم کل بدنم و پاهام درد میگرفت خلاصه ب امید اینکه با دکترم عمل کنم تا شب تحمل کردم ولی داشتم زمینو گاز میگرفتم دیگه همسر و مامانم اعصابشون خورد شد گفتن هم داری درد طبیعی تحمل میکنی بعد میخای سزارین شی،دیگه نمیتونستم تحمل کنم اماده شدم رفتیم بیمارستان،نوار قلبشو گرفتن با حرکتش خوب بود،دکتر مقیم گف بزار معاینت کنم
با کلی درد معاینه کردگف پنج سانتی
ادامه..

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان حامی مامان حامی ۲ ماهگی
مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ مامان 𝐒𝐞𝐥𝐢𝐧🧚‍♀️ ۱ ماهگی
سلام خانوما میخام از تجربه زایمانم بگم من ۳۵ هفته با وجود اینکه سرکلاژ بودم و استراحت رفتم بیمارستان فهمیدن دهانه رحمم دوسانت بازه ک سرکلتژ باز کردن و گفتن ک زایمان میکنی ک خوب خداروشکر ۳ سانت شدم و ۳ سانت موند آمپول بتا و قرص خوردم تا دوهفته ۳ سانت بود تا اینکه حس میکردم شکمم سفت میشه هی اول نمیخاستم چیزی بگم چون ۳۷ هفته بودم هنوز ولی شوهرم گفت به ماما بگو یوقت چیزی نشه ک گفتم و ماما گفت بیا معاینه کنم ببینم چند سانتی معاینه تحریکی نیس ک زایمان کنی خلاصه رفتم معاینه کرد گفت دهانه رحمت خیلی نرمه سر بچه اومده پایین خون هم اومد حین معاینه ک ماما گفت امروز زایمان میکنی ک من خیلی استرس گرفتم اومدم خونه هی کمرم می‌گرفت و شکمم سفت سفت میشد تا اینکه شب رفتم بیمارستان معاینه کردن گفتن همون سه سانتی هفتتم کمه دیگه با رضایت خودم اومدم خونه گفتم شاید تا یک هفته زایمان نکنم چرا بمونم شب خوابیدم صبح گفتم پاشم کارامو بکنم مگه دردم یادم بره شاید ماه درده ساک و همه وسایل بیمارستانم آماده کرده بودم از قبل دیدم دردام هی دارن بدتر میشن میگیره و ول میکنه درد کمر و زیر دل باهم همراهش شکمم سفت میشد از درد پاهام انگار بی حس میشد ک گفتم نه این درد دیگه خیلی زیاده طبیعی نیس😅گفتم نکنه تو خونه زایمان کنم به شوهرم زنگ زدم هنوز ناهار نخورده بودم ساعت دو بود به ماما هم خبر دادم گفتم دردام یک دقیقه ایه گفت سریع برو بیمارستان ک رفتم معاینه شدم گفتن ایول ۵ سانتی امروز زایمان میکنی
مامان نیهان مامان نیهان ۳ ماهگی
تجربه زایمانم پارت ۳
بیمارستان دولتی بود هر دفعه ک شیفت ماماها عوض میشد منو معاینه میکردن هر چی میگفتم ۱۰ دیقه پیش معاینه شدم اینا میگفتن ما هم باید معاینه کنیم هر نیم ساعت معاینه میکردن شانس من تو زایشگاه کسی دیگه نبود همه ماماها رو من تمرین میکردن ب دکتر هر چی گفتم سزارین کن همش دعوا میکرد میگفتم آروم معاینه کن عمدن طوری معاینه میکرد ک صدام ب آسمون می‌رسید کشتن منو از درد روز چهارم ک از ترکیدن کیسه آب ۲۰ ساعت گزشته بود همسرم آومد دعوا کرد ک بچم تو خشکی نمیتونه زنده بمونه زنم نمیتونه طبیعی زایمان کنه ببرینش سزارین گفتن نه دیقه نود می‌بریم سزارین بعد شوهرم گفتن میرم شکایت میکنم گفتن مهم نیست برو شکایت کن وقتی همسرم رفت دکتر گفت بیا برای بار آخر معاینه کنیم گفتم دیگه توان ندارم بزارین برم از بیمارستان بزور منو بردن معاینه خلاصه ۵ نفر معاینه کردن و گفتن فایده نداره وقتی ۴ روزه با آمپول فشار باز نمیشه و کیسه آبشم زدیم فایده نداشته این همه معاینه تحریکی انجام دادیم بازم نشده سریع باید بره اتاق عمل
مامان دلوین مامان دلوین ۲ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
پارت اول
دو روز بود سردرد داشتم رفتم زایشگاه ازم آزمایش خون، سونوگرافی، ضریان قلب گرفت گفت همه چی اوکیه معاینه ام کرد گفت یک سانت باز شده دهانه رحمت برو خونه اگه بهتر نشدی فردا باز بیا. تو راه ک داشتم برمیگشتم کمرم و زیر دلم شروع کرد درد گرفتن البته منظم نبود
منم خدا خدا میکردم ک ایشالله زودتر دردای زایمانم شروع بشه رسیدم خونه و دردام بیشتر و تایمش نزدیک تر بهم شد و هی دو دل بودم ک خدایا واسه معاینه اینجوری شدم یا واقعا دردام شروع شده
شب نتونستن درست بخوابم تا اینکه صبح شد و دیدم شدت دردام بیشترم شد جوری دردم میگرفت ک نمیتونستم اون لحظه تکون بخورم چون همه میگفتن بیشتر دردات رو خونه تحمل کن بعد برو بیمارستان منم هرجور بود سر کردم در کل دو شب درد رو تو خونه تحمل کردم ک فرداش تایم میگرفتم اول هر 20 دیقه بود بعدش شد هر 15 دقیقه و بعد هر 10 دقیقه
مانا همراه گرفته بودم بهش پیام دادم ک من دو شبه درد دارم امروزم بیشتر شده منظم هم شده دیگ نمیتونم تحمل کنم ک گفت بذار تایمت کمتر بشه زود نرو بیمارستان
مامان هوراد 👶🫧 مامان هوراد 👶🫧 ۳ ماهگی
پارت سوم: گفتن شرایطتت عالی برا زایمان طبیعی،چند نفری اومدن بالا سرم گفتن عقل نداری پنج سانتی راحت میتونی زایمان کنی یارو میاد اینجا تازه ی سانته، گفتن مسکن میزنیم ورزش میکنی تا دکترت بیاد زایمان میکنی داشتن راضیم میکردن برم طبیعی ،گفتم باید با همسرم مشورت کنم،مامانم و همسرم گفتن هرچی خودت تصمیم میگیری همون،اول گفتم باشه قبول،همسرم رف نامه طبیعی رو بگیره دردام بدتر شد گفتم ن میرم سزارین با همون دکتر مقیم، نمیتونم تا فردا بمونم دوباره همسرم رف نامه سزارین بگیره دیگه منو اماده کردن سوند وصل کردن خیلی دردناک بود🥲🫠 رفتیم اتاق عمل،اماده سازی و امپول بی حسی زدن کم کم بی حس شدم ولی قشنگ حس میکردم چیکار میکنن،بعد ده دیقه صدای پسرمو شنیدم ساعت ۱:۱۰ دیقه شب بهترین لحظه زندگیم😍
پرسنل اتاق عمل خیلی خوب رفتار میکردن روحیه میدادن راضی بودم،ب شدت لرز داشتم،اقایی ک بخیه میزد میگف دارم ویبره میرم😂 گفتم خوب بخیه بزنینا من لرزو تحمل میکنم،یکیشون گف یجوری برات بخیه زده تا عمر داری دعاش میکنی گفتم خدا خیرت بده😍🙏 واقعا هم هرکی میبینه میگه خوب بخیه زدن
ادامه..
مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت اول:

تاریخ زایمانم ۱۲ اسفند بود ۹ اسفند دردای نامنظم داشتم ک رفته رفته بیشتر میشد و از اونجایی ک نامتظم بود گفتم‌ چیز مهمی نیس. دردا تا صب ادامه داشت . صب ک رفتم دستشویی لکه قهوه ای دیدم رفتم ان اس تی درد نشون نداد برگشتم خونه .
دردا ادامه داشت و بیشتر میشد و شب ساعت ۱۲ ترشح موکوسی داشتم رفتم ان اس تی بازم درد نشون نداد و گفتن باید معاینه بشی درحالی ک من سزارین بودم .
اجازه معاینه ندادم و گفتن اگه میخوای دکترت بیاد و الان عملت کنه باید معاینت کنیم ببینیم اگه دهانه رحمت باز شده باشه میاد وگرنه دکتر شیفت میاد طبیعی انجام میده زایمانتو .
اجازه معاینه ندادم و برگشتم خونه . صب ساعت ۴ بیدار شدم رفتم دستشویی دیدم خونریزی دارم دوباره رفتم زایشگاه 🥴 ایندفعه اجازه معاینه دادم چون خیلی درد داشتم . نیم سانت باز بودم😑 گفتن باید صبر کنی ساعت ۸ شیفت عوض شه زنگ بزنن دکترت😐
تو اون فاصله ۳ بار ان اس تی دادم
ساعت ۸ شد شیفت عوض شد با هزار جور خواهش و پارتی بازی زنگ زدن دکتر
تمیدونم چرا اینقد مقاومت میکردن زنگ نمیژدن دکتر خودم بیاد در حالی ک نامه داشتم و دکتر پولشو گرفته بود
بعد از زنگ زدن دکتر گفت ک من نمیتونم بیام بدین دکتر شیفت عمل کنه😐
تا ساعت ۹ و نیم کسی درست و حسابی راهنماییمون نمیکرد ک چیکار کنیم
بعدش زنگ زدن دکتر شیفت گفت باید اول مریضای خودمو عمل کنم بعد .
ساعت ۱۰ ک شد رفتم ک آماده شم برای عمل…
مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 روزهای ابتدایی تولد