پارت سوم
زایمان طبیعی❤️
خلاصه دردام کمکم شروع شد تا ۵و نیم تحمل کردم
دردام شده دقیقه به ده دقیقه
با انقباض و درد یک دقیقه
ک دیگه اصلا نمیتونستم تحمل کنم پاهام از درد میلرزید
خلاصه با همسرم اماده شدیم رفتیم سمت بیمارستان

وقتی رسیدم ماما بیمارستان اومد معاینه کرد گف ۴سانتو نیم
بستری تا کارای بیتری اینا انجام دادیم شد ساعت ۶و نیم من همچنان درد هی میگرف ول میکرد ولی دردناک ک قابل تحمل بود
خلاصه رفتیم رو تخت ک یک خانوم خوش اخلاقی ب اسم خانم ضروری گف من ماماتم
همه کارا چکاب معاینه با همون ماما بود
خیلی این خوب بود
ولی برخورد تمام ماماها حتی کسایی ک زیرو تمیز میکردن با لبخنو و انرژی مثبت بود
بعد ماما گف بیدردی نمیخای اپیدورال
گفتم نمیدونم
از مضراتش خیلی شنیدم
کمردرد نمیتونی همکاری کنی
گف ن اصلا این عوارضو نداره

خلاصه کف اگه میخای باید دکتر مخصوص داریم بگیم بیاد
منم چون درد داشتم گفتم بگو بیاین انشالله ک خیره





ادامه دارد..،،

۱ پاسخ

خوبی درد زایمان طبیعی اینه ک میگیره ول می‌کنه آدم وقت استراحت داره

سوال های مرتبط

مامان هوراد 👶🫧 مامان هوراد 👶🫧 ۲ ماهگی
پارت دو : گفتم من ک سزارینم برای چی معاینه،گفتن باید معاینه کنیم ب دکترت بگیم ب زور گذاشتم معاینه کردن درد داشت باید خودتو شل کنی🥲ولی دردش همون لحظه اس،گفت یه انگشت دهانه رحمت باز شده خونریزیتم بخاطر همونه،گفتن دکترت جمعه ها نمیاد میتونی با دکتر مقیم زایمان کنی،منم ک ب امید دکتر کریمی رفته بودم اون بیمارستان گفتم ن زایمان نمیکنم باید خودش بیاد.گفتن یا بستری شو یا با رضایت خودت اگه خونتون نزدیکه برو خونه ساعت ۳ شب بیا تا کاراتو انجام بدیم دکترتم میاد،دیگه من رضایت دادم خونه خواهرشوهرم نزدیک بود رفتیم اونجا گفتن کلا دراز بکش دردات شروع شد بیا.
درد ک داشتم بدتر شده بود هر پنج دیقه یبار میگرفت ول میکرد از کمرم شروع میشد میزد ب دلم کل بدنم و پاهام درد میگرفت خلاصه ب امید اینکه با دکترم عمل کنم تا شب تحمل کردم ولی داشتم زمینو گاز میگرفتم دیگه همسر و مامانم اعصابشون خورد شد گفتن هم داری درد طبیعی تحمل میکنی بعد میخای سزارین شی،دیگه نمیتونستم تحمل کنم اماده شدم رفتیم بیمارستان،نوار قلبشو گرفتن با حرکتش خوب بود،دکتر مقیم گف بزار معاینت کنم
با کلی درد معاینه کردگف پنج سانتی
ادامه..
مامان لیامی مامان لیامی ۲ ماهگی
پارت سه❌⭕⚕️
ساعت شد یکو نیم من دردام کم کم شروع شده بود و انقباض داشتم،قابل تحمل بود دردا ولی خب ی لحظه ک میگرف ادم جونش در میومد،خلاصه من هی رفتع رفته دردام بیشتر میشدو غیرقابل تحمل تو این حین هی میومدن معاینه میکردن و نوار قلب میگرفتن،،تا اینک ساعت 7عصر بود ک ماما معاینه کرد گف شدی سه سانت زد کیسه آبم رو پاره کرد و گف پاشو ورزشاتو ادامه بده ک چهار سانت ک بشی زنگ میزنیم ماماهمراهت میاد،گفتم من دارم از درد میمیرم نمیتونم ورزش کنم،گف پاشو یکم ورزش کن بعدش برات گازاکسیژن میارم ک بزاری دهنت دردات کم شه،من داشتم از درد ب خودم میپیچیدم احساس میکردم تک تک سلولای بدنم دارن نابود میشن گریه میکردمو داد میزدم میرفتم زیر دوش آب گرم و اسکات میزدم،همش میگفتم خدایا مامانم طفلی چطوری این دردو سر زایمان تحمل کرده تازه اونجا قدر مامانمو دونستم،دیگ انقد هوار زدم ساعت نه و نیم شب بود ماما اومد برام گاز رو گذاشت و گفت حالت سجده وایسا ک بچه کامل سرش بیاد تو رینگ،شدی چهارسانت و الان زنگ میزنیم ب ماماهمرات ک بیاد،من اون گاز رو ک گذاشتم انگاری تو کما بودم خیلییییییی خوب بود قشنگ80درصد دردمو کم کرد،خیلی مزه میداد و داشتم کیف میکردم با این گازه
مامان حامی مامان حامی ۱ ماهگی
پارت چهارم
زایمان طبیعی❤️


خلاصه دکتر اومد اقا بود یک امپول ب کمر زد گ من انقد استرس داشتم برام درناک بود ولی یک دقیقه بیشتر طول نکشید
بعد ماما گف
ب پشت بخاب تا دارو اثر کنه

من درد داشتم ولی کم کم
داش کم میشد
دردادم
بعد ۱۰دقیقه کامل دردام رف انقباض
و حس میکردم
ولی درد اصلا
گذشت شد ساعت ۷و نیم
ماما گف بزار معابنت کنم دید گف عالیه پیشرفتت شده بودم ۶و نیم سانت ولی هیچ دردی نداشتم
رفت زنگ زد ب دکترم تا بیاد
گفتم گشنمه تلفن داد زنگ زدم ب همسرم برام چیزی بیاره
همسرم
طفلی تعجب کرده بود باهش صحبت میکردم میگف اا خوب شدی😂😂 گفتم نه ولی خیلی خوبه این بیحسی

برام چیزی بیار ک گشنمههههه
خلاقه همسرم کیک و ابمیوه و خرما اورد
خوردم که یهو حس کردم یک جیز داغ اومد سریع مامامو صدا زدم
اومد گف ا چ عالی کیسه ابتک پاره شد تقریبا داری نزدیک میشی

بعد شد ساعت ۸و نیم اینا ک کم کم دردام داش میمود ک گفتم اومدن
برام دوباره دوز دارو بیحسی و تمدید کردن
ک خوب بود رفع سد دردام رف کم کم
دکترم اومد بالاسرم معاینه کرد گف اا عالیه شدی ۸سانت تمومه
بع‌د گذست گذشت ساعت ۹و معاینه کرد دکترم گف اا سر بچه داره دیده میشه عالیه فول شدی بریم اتاق زایمان
منو گذاشتن ویلچر بردن اتاق زایمان

یک حس استرس عجیب درد نداشتم ولی عجیب بود رفتیم رو تخت دکترم گف زور بزن هر موقع گفتم
با چنتا زور
قشنگ حس زور زدن داشتم
بهو صدا پسرم اومد اوردنش بیرون🥹 گذاشتن رو سینم
که قشنگتربن
حس❤️❤️❤️
بعد من کامل هنوز بیحس بودم دکترم گف چون بچت درشته بخیه کم خوردی شروع به بخیه زدن زد ولی من هیچی متوجه نمیشدم
تموم شد دکترم گف خوبی درد نداری بیدردی خوب بود کفتم وای عالی بود خانوم دکتر مرسیازتون🙏🏻
مامان فسقلیا مامان فسقلیا ۲ ماهگی
پارت سوم


صب شد و من دردام بيشتر و فاصلشون كمتر و نرفتم بيمارستان ، فقط نفس عميق ميكشيدم ، كاراي خونه انجام داديم و با شوهرم پسرم رو داديم دست مامانم و رفتيم بيمارستان ساعت ٨:٠٥ دقيقه،رسيديم در زايشگاه ولي من نرفتم داخل و همچنان تو سالن پياده روي ميكردم و نفس عميق ميكشيدم،ميدىنستم هرچي بيشتر درد بكشم بيرون و خودم ب خودم كمك كنم بهتره برام ، ساعت ٨:٣٠ دقيقه من رفتم تو و معاينه كردن ك من ٦ سانت بودم😊درد داشتم اما قابل تحمل ، شدتش اونقدري نبود بگم الانه بميرم 😊كاراي بستريمون رو انجام دادن و من رفتم اتاق زايمان ،ماما معاينه كرد گفت دهانه رحمت تا ٧ سانت هم با ه ولي بچه سرش تو لگن فيكس نيست بريم تو آب گرم بشين ، خلاصه اتاقي ك وان آب گرم اونجا بود منو نشوندن و خودم ماساژ دادم شكمم و كمرم ،ماما اومد گفت حالت مدفوع نداري ؟ گفتم نه ،خب بعد از ماساژا خشكم كردن و بردنم رو تخت و باز معاينم كرد و گفت كيسه آبت رو بايد پاره كنم ، تا پاره كرد بهم گفت زير رونت بگير تو دردات و زور بزن 😰