پارت چهارم
زایمان طبیعی❤️


خلاصه دکتر اومد اقا بود یک امپول ب کمر زد گ من انقد استرس داشتم برام درناک بود ولی یک دقیقه بیشتر طول نکشید
بعد ماما گف
ب پشت بخاب تا دارو اثر کنه

من درد داشتم ولی کم کم
داش کم میشد
دردادم
بعد ۱۰دقیقه کامل دردام رف انقباض
و حس میکردم
ولی درد اصلا
گذشت شد ساعت ۷و نیم
ماما گف بزار معابنت کنم دید گف عالیه پیشرفتت شده بودم ۶و نیم سانت ولی هیچ دردی نداشتم
رفت زنگ زد ب دکترم تا بیاد
گفتم گشنمه تلفن داد زنگ زدم ب همسرم برام چیزی بیاره
همسرم
طفلی تعجب کرده بود باهش صحبت میکردم میگف اا خوب شدی😂😂 گفتم نه ولی خیلی خوبه این بیحسی

برام چیزی بیار ک گشنمههههه
خلاقه همسرم کیک و ابمیوه و خرما اورد
خوردم که یهو حس کردم یک جیز داغ اومد سریع مامامو صدا زدم
اومد گف ا چ عالی کیسه ابتک پاره شد تقریبا داری نزدیک میشی

بعد شد ساعت ۸و نیم اینا ک کم کم دردام داش میمود ک گفتم اومدن
برام دوباره دوز دارو بیحسی و تمدید کردن
ک خوب بود رفع سد دردام رف کم کم
دکترم اومد بالاسرم معاینه کرد گف اا عالیه شدی ۸سانت تمومه
بع‌د گذست گذشت ساعت ۹و معاینه کرد دکترم گف اا سر بچه داره دیده میشه عالیه فول شدی بریم اتاق زایمان
منو گذاشتن ویلچر بردن اتاق زایمان

یک حس استرس عجیب درد نداشتم ولی عجیب بود رفتیم رو تخت دکترم گف زور بزن هر موقع گفتم
با چنتا زور
قشنگ حس زور زدن داشتم
بهو صدا پسرم اومد اوردنش بیرون🥹 گذاشتن رو سینم
که قشنگتربن
حس❤️❤️❤️
بعد من کامل هنوز بیحس بودم دکترم گف چون بچت درشته بخیه کم خوردی شروع به بخیه زدن زد ولی من هیچی متوجه نمیشدم
تموم شد دکترم گف خوبی درد نداری بیدردی خوب بود کفتم وای عالی بود خانوم دکتر مرسیازتون🙏🏻

۸ پاسخ

چون بچت درشته کم خوردی؟

خداروشکر که زایمانت خوب بوده و اذیت نشدی
وایه منم دعا کن زایمان خوب و کم دردی رو تجربه کنم

کدوم بیمارستان زایمان کردی عزیز دلم

خداروشکر ایشالا برای همه خوب پیش بره

حالا بر عکس من
کل دردای عالمو کشیدم

اخی عزیزم چقد خوببب اپیدورال بود؟

چه زایمان رویایی و خوبی
دلم خاست

مبارکه عزیزم خداحفظش کنه برات😍♥️

سوال های مرتبط

مامان پناه مامان پناه ۴ ماهگی
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۴ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو
مامان لیامی مامان لیامی ۴ ماهگی
پارت سه❌⭕⚕️
ساعت شد یکو نیم من دردام کم کم شروع شده بود و انقباض داشتم،قابل تحمل بود دردا ولی خب ی لحظه ک میگرف ادم جونش در میومد،خلاصه من هی رفتع رفته دردام بیشتر میشدو غیرقابل تحمل تو این حین هی میومدن معاینه میکردن و نوار قلب میگرفتن،،تا اینک ساعت 7عصر بود ک ماما معاینه کرد گف شدی سه سانت زد کیسه آبم رو پاره کرد و گف پاشو ورزشاتو ادامه بده ک چهار سانت ک بشی زنگ میزنیم ماماهمراهت میاد،گفتم من دارم از درد میمیرم نمیتونم ورزش کنم،گف پاشو یکم ورزش کن بعدش برات گازاکسیژن میارم ک بزاری دهنت دردات کم شه،من داشتم از درد ب خودم میپیچیدم احساس میکردم تک تک سلولای بدنم دارن نابود میشن گریه میکردمو داد میزدم میرفتم زیر دوش آب گرم و اسکات میزدم،همش میگفتم خدایا مامانم طفلی چطوری این دردو سر زایمان تحمل کرده تازه اونجا قدر مامانمو دونستم،دیگ انقد هوار زدم ساعت نه و نیم شب بود ماما اومد برام گاز رو گذاشت و گفت حالت سجده وایسا ک بچه کامل سرش بیاد تو رینگ،شدی چهارسانت و الان زنگ میزنیم ب ماماهمرات ک بیاد،من اون گاز رو ک گذاشتم انگاری تو کما بودم خیلییییییی خوب بود قشنگ80درصد دردمو کم کرد،خیلی مزه میداد و داشتم کیف میکردم با این گازه
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا روزهای ابتدایی تولد
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍
مامان حامی مامان حامی ۳ ماهگی
مامان محمد حسین مامان محمد حسین ۳ ماهگی
پارت ۱ تجربه زایمانم برا کسایی ک گفتن بنویس .من چون دخترم ۴۱هفته با امپول و قرص زیر زبونی دردام گرفت سر پسرم رفتم ۳۸تمام معاینه تحریکی شدم شب بعد معاینه دردام شرو شد از ساعت ۱۹تا ۱۲شب درد پریود خفیف کشیدم و بعد قط شد صبحش دوباره رفتم دکترم معاینه تحریکی کردم گف ۲فینگری میخوای پرده خای جنینی رو باز کنم زیر نظر خودم زایمان کنی بچت رسیده حیف بمونه داخل بزار بیاد کیف کنیم گفتم باش یکم درد داشت باز کردن پرده های قدام جنینی ولی بعدش ب لک بینی افتادم و درد پریود گرفتم هر پنج دقیقه یکبار گف برو ی سونو بده بیا تا رفتم سومو و رفتم بیمارستان برا بستری دردام هر ۳دقیقه شد و شدید تر شد یکم معاینه کرد گف شدی ۴ سانت ماما همراهمو زنگ زدم اومد رفتیم ده دقیقه حموم زیر آب داغ بعد کیسه آبمو پاره کردن اومدیم حرکت و ورزش انجام دادیم نیم ساعت رو توپ پریدیم گف برو تخت معاینه کنم معاینه کرد گف شدی ۷سانت رفتن از مامانم لباسا و پتو بچرو گرفتن من استرسی شدم گفتم داره میاد گف اره مگه ب دل خودشه میاد یهو دیدم خیلی شدید شد گفتم خیلی حالم بد سری بهم مسکن قوی زد دردام خیلی آروم شد و بهم گف هر وقت انقباض و حس مدفوع داشتی روناتو بگیر از زیر سرتو بیار سمت قفسه سینت زور بزن یکی ام برام گاز ضد درد نگه داشته بود با ۴تا زور محکم بچم بدنیا اومد تیغ نخوردم ولی یدونه بخیه خوردم بچم ۳۲۰۰بود قد ۵۱دور سر ۳۳ وقتی بدنیا اومد سری گریه کرد من خیلی خوابالو بودم چون هم مسکن قوی زده بودن هم گاز ضد درد مصرف کرده بودم گذاشتنش رو شکمم بند نافشو بریدن بردن لباس تنش کنن
مامان ملکا و ملیکا😍 مامان ملکا و ملیکا😍 ۱ ماهگی
پارت چهارم :
دیگ من همش منتظر بودم بگه فولی و اینا طاقتم کم شده بود دیگ تنفس عمیقم کار ساز نبود ساعت ۷ و نیم شده بود دردا طاقت فرسا گفتم لاقل گاز بزنین برام رفتن اوردن در صورتی ک بم گفته بودن نداریم😑حتما باید رو به موت باشی ک بیارن ولی زیادم فایده نداش فقط خیلی بو کردم دستام سر شد و انگار داشتم از هوش میرفتم دردا بود ولی این گیجی خوب بود واقعا دیگ ساعت ۸ بود دکترم اومد واستاد نگاه کردن داد میزدم یکاری کن دکترم گف تا نیاد پایین ک نیمتونم کاری کنم گفتم برش بده بچه بیاد 🤣دیگه یکی دوتا زور دادم دیدم دکترم خندید گف موهاشو دیدم منم زور محکم زدم امپول بیحسی زد به زور محکممممم بچه اومد بچه رو گذاشتن رو شکمم فقط میگفتم باورم نمیشه بدنیا اوردمش وای خدایا درد ندارم دیگ دیگه گریه میکردم و بوسش میکردم بعدم دکتر شرو کرد بخیه کردن و یساعتی تو رایشگاه بودم ک شوهرم اومد دنبالم با ویلچر نشستم و رفتیم تو بخش و تمامممممممممممم

بماند یاد گار تولد دختری
.۱۴۰۳..۱۲ .۱۲.
مامان موچولو😢 مامان موچولو😢 روزهای ابتدایی تولد
پارت۳:زایمان من
صوروم فشار دوم وصل کردن دردام بیشتر شد هی معاینه ۳سانت اخر گفتم بسه طاقت ندارم سرم داره میترکه بزارید بیام پایین تخت اومدن شیاف دادن و اومدم پایین توپو بهم دادن منم نشستم شروع کردم ب ورزش بشین پاشو شد ۶شب و من تازه دهانه رحمم نرم شده بود و ۵سانت شیفت داشت عوض میشد یا پرستاره دید گریه میکنم گف چیشده گلم ی پرستار بلوچ بود گفتم خانوم تورو خدا کمکم کن میترسم این بچه طوریش شه کسی پیگیرم نیس همش گمن بعد معاینه و میرن اومد کمرم ماساژ داد گف بسم الله بکن خدارو صدا بزن چشم من هستم نگا کرد گف عالی شدی گفتم پس عمم بگید بیاد گف چشم عمم اومد چون بزرگه با تجربس اومد شکمم ماساژ میداد ب پایین میگف ابت ریخته بچه بالاس خشکه ناتوانه و عز کلیه هامو نگه میداشت هی کمرم قر میداد موقع درد تا ک تحملم رفت گفتم نمیتونم خودشه خودشه پرستاره گف جانم گفتم خودشه گف بخاب رو تخت ببینم گف عالیه زور نزن تا من وسایل بیارم عمم هی مبگفتم صداش بزن اومد بچه ادرارم یکسره مبریخت میسوخت عمم میگف باشه ولی صدا نمیزد و شکمم و کمرم ماساژ میداد خیلی خوب بلد بود ک بچه تا عمم اومد ب طرف پایین اومد ی خانومه زجه هامو میدید دعا میکرد فوت میکرد بهم وسایل اوردن گفتن زور بزن گفتم نمیشه اصلا توان زور زدن نداشتم بخدا اصلا بلد نبودم تا ک بچه اومد پشتم گفتم دسشویی دارم گف نیس خودشه گفتم از مشت گفتن اره زور زدم بچه تا نشف اومد من بس کردم شاید دلیل نفس تنگیش همین بوده بعد گفتن واینستا زووور عزیزم زور گفتم تورو خدا کمکم کن گفت نفس زور خیلی کمکم کرد تا بچه اومد گف پاهات حرکت مدی ک پاریدگی میدی منم از بخیه ترسیدم و همکاری کردم تا پسرم بدنیا اومد