سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو

۱۱ پاسخ

بعدش فرداش تا غروب بستری بودم بعد مرخصم کردن

آخی، مبارکه
پس بسلامتی راضی بودی🤗😘
خدارو شکر

چشم دلت روشن عزیزم😍

چشمت روشن عزیزم مبارک باشه❤️❤️

عزیزم از خانم نام آور و بیمارستان امام علی راضی بودی؟

مبارکه عزیزم خداروشکر ک خوب تموم شد.مرسی از تجربت ک در اختیار ما گذاشتی

خداروشکر عزیزم
خدا کنه منم زایمانم اینقدر خوب پیش بره
بیمارستان دولتی بودی یا خصوصی?

مبارکه عزیزم چشمت روشن براماهم دعاکن استرس گرفتم

مبارک باشه عزیزم چه زایمان خوبی برا منم دعا کن ورزش میکردی؟ چیکارا کردی یکم راهنمایی کن . بچه اولته؟

خداروشکر عزیزم مبارکت باشه 😍

مبارکت باشه چشمت روشن خداراشکر عزیزم به سلامتی تمام شدی برای منم دعا کن به خوشی و خوبی تمام بشم

سوال های مرتبط

مامان گندم🧚‍♀️👼 مامان گندم🧚‍♀️👼 ۵ ماهگی
مرخص شدم و شد شنبه ۹ تیر آقا ما ۷ صبح رفتیم بیمارستان شوهرم کارای بستری رو انجام داد و پرونده تشکیل داد منو بستری کردن خلاصه تا کارام انجام شد ساعت شد ۱۰ صبح بهم امپول فشار زدن نیم ساعت بعدش دردام شروع شد هی می‌گرفت ول میکرد دستگاه گذاشته بودن واسه چک کردن انقباض هام و قلب بچه خلاصه درد داشتم تا ساعت شد ۵ عصر سِرُم رو قطع کردن دکتر گفت یه سرم معمولی بزنید بهش تا بلند شه ورزش کنه وقتی سرم قطع کردن دردام هم قطع شد چون هنوز وقتش نبود یه یک ساعتی من ورزش کردم باز برام سرم فشار شروع کردن باز نیم ساعت بعدش دردام شروع شد تا ۱۲ شب چند بار هم معاینه کردن ۲سانت بودم و سر بچه پایین نیومده بود گذشت ساعت شد ۱۲ شب سرم رو قطع کردن باز دردام قطع شد گفتن بخواب باز صبح سرم رو شروع کنیم خلاصه گفتن میخای خانواده ات رو ببینی میتونی بری رفتم پشت در مامانم بود با شوهرم دیدمشون یکم باهاشون حرف زدم رفتم خوابیدم شد یکشنبه ساعت صبح باز سرم فشار رو شروع کردن باز دردام شروع شد ساعت ۹ قطع کردن دردام قطع بلند شدم ورزش کردم واینا اینم بگم از رو شنبه من چیزی نخوردم نمیزاشتن چیزی بخورم فقط اب خلاصه دکتر اومد معاینه کرد دیدن همون ۲سانته پیشرفت نداشتم دکتر گفت اینجوری نمیشه واسه بچه خطرناکه ضربان قلب هم نامنظمه گفت میخام کیسه آب رو بزنم خلاصه کیسه آب رو پاره کرد یکم درد داشت باز گفت سرم فشار رو شروع کنید باز شروع کردن تا اینجا ۴ تا امپول فشار بهم زدن وقتی زدن دیگه رو بدنم جواب نمی‌داد ساعت ۱۰ونیم بود دردام شروع شد دردای واقعی خلاصه ساعت شد ۱ ظهر دردام بیشتر شد معاینه کردن شده بودم ۳سانت گفتن بلند شو ورزش کن و اینا تا باز امپول فشار شروع کنیم
مامان محمد علی مامان محمد علی ۶ ماهگی
سلام مامانا میخام تجربه زایمان طبیعی مو براتون بزارم تا استرستون کم بشه
من شب عید غدیر دعا کردم زودتر بچمو بغل بگیرم صبح عید ساعت ۹ با درد توی کمرم بیدار شدم فک کنم ی ساعتی درد داشتم ولی خواب بودم متوجه نشدم بعد بلند شدم رفتم حموم یکم کارای خونه رو کردم حدود یک ساعت هی دردا رو چک کردم ک کم میشه یا زیاد ک دیدم ادامه داره ساعت ده و نیم رفتم دستشویی ک لک قهوه ای با ی مخاط سفید یا سبز مانند دیدم ترشح دهانه رحم بود تا دیدم فهمیدم وقتشه زود رفتم خونه مامانم ک دو کوچه بالاتره صبحونه خوردم و منتظر شدم دردام منظم تر بشه کم کم دردام زیاد شد اولش هر ۱۰ دقیقه بود ولی کم کم شد هر ۵ دقیقه ساعت ۳ بود ک مامانم گفت بریم بیمارستان ولی من هنوز نمیخاستم برم میخاستم شب برم ک دیدم دردام زیاده اخر ساعت ۴ بیمارستان بودیم معاینه کردن ۷ سانت باز بودم خیلی خوشحال بودم فک کردم نهایت ۲ سانت باشم ک منو فوری بردن رو تخت زایمان خابودن دکترو زنگ زدن بیاد بعد ساعت ۵ گفتن ۸ سانت شدی دیگه کیسه ابو پاره کردن
بعد پاره کردن کیسه اب دردم وحشتناک شد فقط زیر دلم میسوخت انگار با چاقو میزنن زیر دلم مثل مار ب خودم میپیچیدم ک بعد ی ربع حس مدفوع داشتم منم زور زدم یکم دردم کمتر میشد بازورایی ک میزدم خلاصه دکتر ۵و ۳۰ دقیقه رسید منم جیق زدم ک درد دارم هی زور میزم تا دکتر اومد بالا سرم بچه رو کشید ۵ تا زور زدم ک ب دنیا اومد راحت شدم بعد گفت برش پرینه نخوردی ولی ی مقدار خراش خورده بودم ک برام بخیه زد بخیه هاش اصلا حس نکردم دیگه درد نداشتم خداروشکر تموم شد
اومد وارم تجربم بدردتدن بخوره
مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
مامان کارن مامان کارن ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت۱
روز پنجشنبه رفتم دکتر معاینه شدم گفت۴سانتی ولی من اصلا درد نداشتم دکتر گفت امروز فردا دردت میگیره ولی من اصلا درد نداشتم تا روز شنبه پیاده روی کردم ورزش کردم ولی اصلا دردم نگرفت صبح روز شنبه تکونای بچه کم شدرفتم بیمارستان گفتم دهانه رحمم بازه قبول نکردن دوباره معاینه‌م کردن دیدن ۴سانتم بعدش بستریم کردن اول کیسه آبمو ترکوندن ک درد نداشت پاره کردنش بعد اون دردام شروع شد ولی خیلی کم بعدش بهم آمپول فشار زدن ک دردام بیشتر و بیشتر میشد بعد برام گاز بی دردی آوردن ک واقعا تاثیر گذاشت رو دردام یکم قابل تحمل میکردش (ساعت ۳:۳۰بستری شدم)ساعت ۵:۳۰رسیدم ب فولی وگفتن چندتا زور بزن ک سر بچه داره میاد بیرون چندتا زور خوب دادم بعد منو بردن سر تخت زایمان با سه تا زور خوب بچه ب دنیا اومد ولی بعد اینکه بچه اومد دچار پارگی شدم و خونریزی کردم تو اتاق زایمان کنترل کردن ولی بعد اینکه وارد بخش شدم دوباره حالم بده شد انگار میخواستم دوباره زایمان کنم اومدن منو چک کردن دیدن خونریزی شدیده و من عین مار ب خودم میپیچیدم و همش حالم بدتر میشد سرم گیج می‌رفت عرق میکردم حالت تهوع داشتم دکتر ک اومد بالا سرم منو برد اتاق عمل و دوباره از دهانه واژن جراحی شدم سه روز تو بیمارستان بستری شدم و تحت نظر بودم زایمان خیلی راحتی داشتم ولی پارگی بعدش خیلی اذیتم کرد ولی خداروشکر الان حال منو پسرم خوبه
مامان نهال🌱 مامان نهال🌱 ۵ ماهگی
سلام مامانا
اومدم تجربه زایمانمو بگم
من ۴۰هفته و دو روز شدم ولی درد نداشتم
ساعت ۹
جهت چکاپ و nstرفتم بیمارستان خودم تامین اجتماعی
اونجا ازم nstگرفتن نرمال بود ضربان قلب بچه رو چک کردن و معاینم کردن ک یه فینگر بودم
فقط ضربان قلب خودم خیلی بالا بود ۱۵۰تا اصلا استرسم نداشتم
به دکترم زنگ زدن گفتن چون تو بیمارستان ما پزشک قلب نیست پس اینجا نمیشه بستری بشی باید بری بیمارستان مجهزتر😥
خیلی نگران شدم ولی بازم گفتم توکل بخدا
رفتم بیمارستان ولیعصر ک هم پزشک قلب داشت هم بخش nicuنوزادان
اونجا ماجرارو گفتم بهم لباس دادن ک عوض کنم ساعت ۱۱بود ک اومدن منو مجدد هم معاینه کردن هم معاینه تحریکی ک خیلی دردش بیشتر بود حس کردم کل رحمم زیر دستش داره تو شکمم میچرخونه اونجا ضربان قلب بچه بالا رفت ۲۰۰تا
سریع منو بردن داخل زایشگاه رو یه تخت دراز کشیدم ساعتای ۱۲بود
نوارقلب جنین میگرفتن منم انقباضام شروع شده بود
ولی هر ۵دقیقه بود تحمل نداشتم فقط خداروصدا میزدم و اشک می ریختم
تا ساعت ۱.۳۰شد شیفت عوض شد یه ماما اومد بالا سرم خیلی مهربون بود زنگ زد به دکتر ک هنوز ضربان قلب بچه بالاست گفتن کیسه آبشو پاره کنین اومد انجام داد وااای با سوندم باز دهانه رحممو بیشتر کرد
دیگه دردام خیییییلی زیاد شده بود ۱دقیقه ای میگرفت با درد خیلی زیاد ولی چون تحملم بالا بود چیزی نمیگفتم ماما کلا اومده بود بالا سرم نشسته بود...
مامان نخود🩵 مامان نخود🩵 ۲ ماهگی
((پارت دوم))
ورزشارو انجام میدادم نزدیکای ساعت چهار معاینه کردن به شیش سانت رسیدم دیگ دردام خیلی خیلی زیاد شده بود دکتر اومد برام بی حسی استفاده کردن که واقعا عالی بود دردام آروم شد تونستم بیشتر ورزش کنم دیگه اخراش به نه سانت که رسیدم دکتر اومد بالاسرم معاینه کردن ساعت هشت اینا بود فول شده بودم یه دوز دیگه بی حسی زدن همون اتاق LDRآماده کردن دکتر گف دردات ک شروع شد سرتو ببر توی قفسه سینه زور بزن آروم شد نفس عمیق بکش دیگ اخراش ماما بالای سرم شکمم فشار میداد برش ام خوردم دیگ ساعت ۸:۳۵ دقیقه شب بدنیا اومد دکتر وقتی کشید بیرون بچرو خیلی راحت شدم یه حس عجیبی بود ولی واقعا وقتی بدنیا اومد گذاشتنش بغلم همه چی یادم رفت اینقدر ک شیرین بود بعد دیگ بخیه اینارو زدن یکساعت اینجوریا توی همون اتاق LDRبودم بچرو تمیز کردن لباس تنش کردن باید دستشویی میرفتم که ببرنم بخش یکساعت بعد باز اومدن چک کردن همه چیز بعد بردنم بخش بیمارستان آرام کرج زایمان کردم خیلی راضی بودم از بخش زایمان از ماما پرستار همه خیلی خوش برخورد خوب بودن دکترمم مریم آقایی بود بعد یچیز دیگه مایعات خیلی میگفتن مصرف کن من چند تا آبمیوه همراهم داشتم خرما مغزیجات بهم گفتن شربت زعفران غلیظم خوبه استفاده کنی

اینم پسر اخموی ما آقا مهراد🩵
مامان کوروش جان مامان کوروش جان ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من: دوستان من دردام ک شروع شد به ماما همراهم پیام دادم دستورات ورزشی رو بهم داد حمام و لگن آب گرم نشستم .... صبح رفتم بیمارستان معاینم همون دوسانت بود گفتم برو خونه زوده ....۸ صبح برگشتم خونه و همچنان درد داشتم ساعت ۱ ظهر از پله بالا رفتم و روتخت دراز کشیدم مجدد دردم شروع شد با شدت بیشتری که همزمان کیسه آبم پاره شد، رفتم دوش گرفتم حاضر شدم تا به بیمارستان برم و بستری شم ساعت ۳/۵ شد و ماما همراه ساعت ۴ اومد پیش من...به محض رسیدن ورزشامون شروع شد روی توپ نشستم ورزش کردم دردا شدتش بیشتر می‌شد...خیلی سریع به ۸ سانت رسیدم و کم کم طاقتم تموم شد دیگه خسته شده بودم داد میزدم دیگه نمیتونم سزارینم کنید ماما همچنان پشت هم بمن رسیدگی میکرد امپول میزد سوند میزد ادرارم خالی بشه یه دقیقه هم ولم نمیکرد .... سریع به دکترم خبر داد و کم کم زورای من شروع شد و به سختی زور میزدم‌ سر بچه کامل پایین بود و منتظر زور من بودم...یکم تمرکز کردم چندتا زور زدم سر بچه رو دیدن ...بردنم روتخت زایمان ...۳ تا زور هم اونجا زدم دکتر سریع بی حس کرد برش زد بچه رو دادن بغلم ...و جفت رو خارج کردن و بخیه زدن ....دوستان زایمان طبیعی برای من سخت بود ...حتی الانم دو روز گذشته درد دارم ...این نیست ک فکر کنید بعدش زود سرپا میشی! برای من این نبود !
مامان رادوین💙💙💙 مامان رادوین💙💙💙 ۹ ماهگی
پارت سوم
چند دقیقه بعد باز معاینه شدم و گفتن جنین  وارد کانال زایمان شده و  رفتم روی تخت زایمان و موقع زور دادن بود اما من نمی‌توانستم نفس بکشم برام اکسیژن آوردن یکم بهتر شدم و شروع کردم زور زدن 20 دقیقه زور میزدم اما پیشرفتی نداشتم یکم بهم استراحت دادن و دوباره ورزش کردم و باز رفتم برای روز زدن چندتا زور محکم زدم و همون موقع برش دادن و من احساس کردم بچه خارج شد و یک گرمی خاصی داشت و بعدش حس آرامش مطلق بود سبک سبک شده بودم. حدود دو دقیقه بعدش جفت هم با یک ماساژ آرام خارج شد . نی نی رو گذاشتن رو شکمم و اون بهم نگاه میکرد و من خدا رو شکر میکردم که سالمه . پسرم رو  گذاشتن روی تخت دیگه و تمیز کردن و قد و وزنش رو ثبت کردن .گذاشتن روی سینه ام شیر خورد و بردن لباس تنش کردن بعد وبهم سه تا آمپول بی حسی زدن و شروع کردن به بخیه زدن کلا 8 تا بخیه خوردم اما زدن بخیه واقعا دردناک بود با اینکه بی حسی زده بودن.
کل زایمانم دو ساعت طول کشید و پسرم 16 اسفند دو روز زودتر از نامه بستری دکتر به دنیا آمد
ببخشید دوستان حواسم نبود پاک شد دوباره گذاشتم
مامان مَلِکا مامان مَلِکا ۴ ماهگی
تجربه زایمان ۸ :
پس چیشد ؟؟
من ۲ سانت بودم با کیسه آب پاره شده ک بستری شدم
ساعت ۷ معاینه شدم ۴ سانت بودم
ساعت ۸ معاینه شدم هنوز ۴ سانت بودم
ساعت ۱۰ دقیقه ب ۹ از شدت درد معاینه شدم فول بودم
و ساعت ۹ زایمان کردم
بدونِ استفاده از هیچگونه اپیدورال و مسکنی ...

بعد از بخیه منو دوباره بردن تو اتاق زایشگاه روی تخت دراز کشیدم ، چندتا خرما و آبمیوه خوردم با چایی نبات
بعد ماما همراهم دخترمو آورد بهم یاد داد چجوری بهش شیر بدم و دادم.
گفت ۲ ساعت باید اینجا بمونی بعد می‌بریمت بخش ..
تا موقع من خوابیدم ، اومد بیدارم کرد ماما زایشگاه شکممو فشار داد و مثل حالت معاینه اما با یک انگشت کرد داخل واژنم ( راستی یادم شد بگم دکترمم قبل از بخیه زدن یه عالمه فشار داد شکممو و دست کرد داخل بدنم ک اصلا دردش جوری نلود نشه تحمل کرد.. بعد لباسامو عوض کردن شورتکس و پوشک برام گذاشتن و منو بردن تو بخش.. اونجا هم بچه رو آوردن کلا پیش خودم
۲۴ ساعت بعدش هم مرخص شدم .. اگه سوالی دارین بپرسین جواب میدم
مامان کارن مامان کارن ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
من رفتم تو اتاق مخصوص خودم و دوتا ماما اومدن که سرکلاژ باز کنن برا باز کردن سرکلاژ اذیت شدم واقعا درد داشت برام و ضعف میکردم
سرکلاژ رو ک باز کردن ۴ سانت شدم و بعدش اومدن کیسه آبم رو پاره کردن بعد پاره کردن کیسه آب دردا منظم و شدت دار شده بود واقعا نمیشد تحمل کنم اونجا درخواست اپیدورال دادم متخصص بیهوشی اومد و اپیدورال زد برام دیگه هیچ دردی حس نمیکردم فقط از روی ان اس تی می‌فهمیدم انقباض دارم با مامای همراهم یسری پوزیشن و ورزش و نقاط فشاری برام انجام داد و خیلی سریع ۷ سانت شدم بعد از اون رفتم توی وان و آب گرم میگرفتم به خودم حس زور زدن داشتم ولی دردی حس نمیکردم حدودا نیم ساعت آب گرم گرفتم بعدش معاینه کردن و فول شده بودم گف موهای بچه دیده میشه دیگه روی تخت بودم متخصص بیهوشی اومد اپیدورال رو تمدید کرد برام دکتر و دوتا ماما دیگ بالاسرم بودن هربار حس زور زدن داشتم میگفتن زور بزنم تو یکی از همین زور زدنا صدای پسرم شنیدم🥺بدنیا اومد واقعا حس خوبی بود من ۴ و نیم بستری شدم و ساعت ۷ و نیم شب زایمان کردم کلا ۳ ساعت طول کشید از برش دادن هیچی متوجه نشدم از بخیه زدن هم همین طور خیلی زایمانم خوب بود

بیمارستان عسکریه رفتم قبلش بیمارستان میلاد و خانواده رفته بودم هیچکدوم به تمیزی و خوبی عسکریه نبودن دیگه همونجارو انتخاب کردم خیلی ام خداییش راضی ام

تجربه زایمان طبیعی