۲ پاسخ

عزیزم چند ساعت بی حرکت بودی بعد شروع کردی به غذا خوردن؟

حالا من سزارین اورژانسی بودم ساعت ۱۲ شب بود، شکممو تو اتاق عمل فشار دادن بعد از زایمانم ریکاوری نبردن مستقیم رفتیم بخش😂 کاش این زایمانمم مثل قبلی راحت باشه اون‌موقع فقط سر درد و کتف درد شدید گرفتم تا چند روز

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین روزهای ابتدایی تولد
پارت ۲
بعدش خوابیدم روی تخت لباسمو پرده کردن سرم و دستگاه فشار وصل کردن من پاهامو از زانو ب پایین تکون میدادم فهمیدم دارن شروع میکنن گفتم دکترمن سرنشدم گفت الان شروع نمیکنیم ک نیم ساعت دیگه دکتر بیهوشی هم هی سئوال میپرسید ک اسم خودت چیه و ....
ک یهو حس کردم ۲ بار رو معدم فشار اومد صدای پسرم اومد
خیلی حس خوبی داشتم
بردنش تمیزش کردن اوردن گذاشتن رو صورتم بهترین لحظه عمرم بود🥲
بعدش دیگه ک داشتن بخیه میزدن فقط دوست داشتم تموم شه باز ببینمش
اصلا هیچ ترسی نداره حین عمل خیلی حس قشنگیه
ماساژ رحمی دادن ۲ بار درد نداشت فقط یه حس حالت تهو یه حسی ک انگار معدت اومده تو دهنت داشتم اونجوری بود بعدش بردنم توی ریکاوری اوردن گذاشتن روم پسرمو یکم شیرخورد
بعد ۲۰دیقه رفتیم تو بخش شوهرم جلو در اتاق عمل بود لحظه ای ک پسرمونو دید خیلی قشنگ بود (من دوست داشتم میشد هرموقع دلتنگ اون لحظه ها شدی دوباره ببینیشون)😊😊
رفتم تو بخش و مامانم و شوهرم اومدن پیشم پرستار اومد لباسمو عوض کرد
سری داشت کم کم میرفت من کلافه شدم
مامان هیلدا مامان هیلدا ۱ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان 💙رضا💙 مامان 💙رضا💙 ۸ ماهگی
پارت اول
سلام خانوما اومدم تجربمو از زایمان بهتون بگم من۳۶ هفته و ۵روز ۸ صبح کیسه آبم پاره شد رفتم بیمارستان بردنم بخش زایمان بهم قرص فشار میدادن ولی من نیم سانت هم رحمم باز نبود همش میومدن معاینه میکردن ولی خیلی روندش کند بود درد میومد و میرفت تا ساعت ۱۱شب شروع کردن ب سرم فشار زدن و هر ۵دقیقه درد داشتم اومدن اپیدورال زدن ک من درد حس نکنم ولی اونقدر درد داشتم ک من کامل متوجه میشدم ب جایی رسیده بودم ک هر پرستار و ماما و دکتر و خدمتکارا واسه تمیز کاری میومدن التماسشون میکردم و میگفتم توروخدا کمکم کنید خیلی بد بود تمام استخونام حس میکردم ک دارن میشکنن ولی ۳سانت باز شدم تا ساعت۹ صبح ک دکتر خودم اومد و گفت هم مادر هم بچه دارن میمیرن ببرید سزارین ک بردنم سزارین با اون همه دردی ک روم بود بی حسی زدن و تمام دردام رفت بچه ب دنیا اومد ولی نشونم ندادن و بردنش بخش ان آی سی یو، خودمم بردن آی سی یو بخاطره حال بدی ک داشتم وقتی بردنم بخش ان آی سی یو تازه دردام شروع شد و اثر اون آمپول و قرص های فشار دوباره برگشت ک اومدن بهم مخدر زدن
مامان لیانا جون🤍 مامان لیانا جون🤍 ۸ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️
مامان ماه سو🌙❄️ مامان ماه سو🌙❄️ ۱ ماهگی
سلام من اومدم از تجربه زایمانم براتون بگم من سشنبه ساعت حدودا ۱ بود یهو دیدم کیسه آبم پاره شد کلی اب ازم اومد ب ماماهمراهم خبر دادم گف برو بیمارستان رفتم و اونجا معاینه شدم دیدم میگه ۵سانتی خیلی خوبه منم هنگ بودم پس چرا درد نداشتم بعد تا کارامو برسن و بستری بشم ۳ شد دوباره تو زایشگاه معاینه شدم گفتن ۴سانتی دیدن کیسه ابم خوب پاره نیس خودشون پاره کردن ک درد خاصی نداشت سر بچه خوب تو لگن نچرخیده بود اول دوتا سرم قندی برام زدن و ضربان قلب و حرکات بچرو چک کردن ماماهمرامم کلا بالاسرم بود ضربان قلب بچرو چک میکرد بعد نمیدونم ساعت ۴ بود یا ۵سرم فشار رو زدن و بهم توپ داد روش نشستم گف هروقت حس کردی درد داری تند و محکم رو توپ بپر منم همینکارو میکردم چنتا ورزش دیگه انجام دادم تا سر بچه خوب بچرخه پایین دیگه کم کم بهم زورمیومد از ۷ونیم دردام شروع شد بیشتر ورزش کردم ماساژم میدادن ک زودتر دردام شروع بشه حالا ماما میگف هروقت حس زور داشتی زور بزن تو چنتا حالت مختلف زور میزدم تااینکه دیگه کم کم فول شدم منو بردن رو تخت زایمان چند دقیقه نشد ۱۰:۲۰دقیقه بچرو گذاشتن بغلم اینم بگم یه لحظه برام سوند زدن خالی کردن ک اصلا متوجه نشدم بعدش تا برام بخیه بزنن حدودا۴۰دقیقه طول کشید بی حسی زده بودن درد نداشت ولی متوجه میشدم اخرش فقط دردم اومد ک اسپری بی حسی زد واسم بیشتر موقع بخیه زدن کلافه شده بودم یکمم حس لرز داشتم ک کم کم خوب شد خداروشکر خوب تموم شد بعدش دیگه تو زایشگاه بودم گفتن باید ادرار کنی بعد بری بخش کمپوت اناناس خوردم و ابمیوه و یکم آجیل بهم سرم هم زدن ضربان قلب و فشارمو چک کردن بخیه هامو خونریزیمم چک کردن ادرار ک کردم بعد دوسه ساعت منو بردن بخش اونجا هم یه دور معاینه کردن بخیه هامو
مامان لیا💕🐣 مامان لیا💕🐣 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
#پارت_سه
ساعت ۸ و نیم دخترم بدنیا اومد
خلاصه منو بردن سمت ریکاوری
اونجا همه میلرزیدن ب جز من😐🤣خیلیم شلوغ بود اون روز بیمارستان
شش بار اومدن شکممو‌ ماساژ دادن ک بی حس بودم نفهمیدم
دوس داشتم زودتر برم بخش دخترمو ببینم چون اصلا چیزی ک زاییده بودمو ندیده بودمش🤌😐🤣
سعی داشتم بخابم ولی نمیشد یه مرد عمل آپاندیس کرده بود همش داد میزد
ساعت ۹ بود رفتم ریکاوری ساعت ۱۰ و نیم رفتم بخش
از بعد عمل همش سعی می‌کردم سرمو تکون ندم فقط
منو بردن اتاقم جا ب جا کردن زنگ زدن همراهم ک مامانمو شوهرم بودن اومدن
ک اونجا فهمیدم دخترمو نشون شوهرم ندادن و دلهره گرفتم شدید
اونا میگفتن بردن بخش نوزادان ولی من ترسیده بودماااا
ک چرا نشون ندادن چیشده مگ

خلاصه کم کم داشت بیحسیم‌ میرفت و دردام شروع میشد
اولش فقط ناله میزدم ولی یکم بعدش فقط داد و بیداد از درد
میگفتم مسکنی شیافی چیزی بزنید میگفتن تازه زدیم
پمپ درد میگفتم بیارید میگفتن دکتر بیهوشی صلاح ندیده تجویز کنه برات😐🫠
خیلی درد داشتم وحشتناک بود
مامان میکائیل مامان میکائیل ۴ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان سورنا 🐣🦋 مامان سورنا 🐣🦋 ۹ ماهگی
تجربه زایمان ۲
بعد دیگه لباس عمل تنم کردن سوند وصل کردن زیاد درد نداشت ک میگن خیلی درد داره و اینا فقط بعدش کمی سوز میزنه ک عادی میشه براتون..
با همسرم خدافظی کردم و رفتم تو اتاق عمل دکترا همه اومدن و هی احوال پرسی میکردن بهم روحیه میدادن.بعد دکتر سوزن بی حسی زد تو کمرم ک خیلی استرسشو داشتم ولی اونم زیادی درد نداشت واقعا بعضیا میان یجوری تعریف میکنن خیلی می‌ترسیم
پاهام داشت سنگین میشد دکترا شروع کردن برا برش گفتم من هنوز میتونم پامو تکون بدم صب کنید گفتن تو اصلا درد و احساس نمیکنی و شروع کردن هیچی متوجه نمی‌شدم ک یدفع صدا آب خالی کردن اومد و حس کردم شکمم خالی شد و صدای گریه جوجمو شنیدم و زدم زیر گریه بعد آوردن پیشم و بوش کردم واقعا تا عمر دارم این بو یادم نمیره اصلا ی بوی بهشتی بهترین بویی بود ک استشمام کردم .
نینی رو بردن یدفع یجوری شدم کل بدنم می‌لرزید شدید بخیه ک زدن اومدن بلندم کردن و روی ی تخت دیگه گذاشتن الان نمی‌خوام ک کسی بترسه ولی وحشتناک ترین دردو داشتم وقتی داشتن میبردنم ریکاوری و اونجا ک لرز کرده بودم ی چیزی گذاشتن زیر پتوم ک باد گرم میزد حالم بهتر شد .ی خانم اومد ب شکمم فشار می‌آورد وحشتناک درد داشت😖😖😖دوبار این کارو انجام داد و رفت خیلی اه و ناله میکردم شوهرم اومد پیشم دستامو گرفت و گفت تحمل کن خوب میشی..
بعد بردنم تو بخش و شوهرم برام کارامو انجام میداد واقعا خیلی ممنونم ازش قدرشو میدونم ک اینقدر پا ب پام اومد و کمکم میکرد
دردام ی کم کمتر شد .خانم دکتر اومد و گفت چند ساعت دیگه سوند می‌کشیم و بلند شو راه برو ولی اگه ضعف و اینا داشتی شیرینی بخور وقتی بلند میشدم جلو چشمام سیاهی می‌رفت
مامان 🌿ܩߊ‌ܣࡐ‌ܝ‌🌿 مامان 🌿ܩߊ‌ܣࡐ‌ܝ‌🌿 ۱ ماهگی
مامان 🎀Nilsa🎀 مامان 🎀Nilsa🎀 ۲ ماهگی
(سزارین پارت ۲)
و تا صداشو شنیدم اونقدر احساساتی شدم با هق هق گریه میکردم دکتر گف فک نمیکردم اینقدر احساساتی باشی گف بسه ضربان قلبت رف بالا ولی من انگار ن انگار گریه هام دست خودم نبود دخترمو اوردن کنار صورتم بوسش کردمو و خدارو شکر میکردم ،دخترمو ک بردن بخش نوزادان گریم تموم شد ،  شکممو ماساژ میدادن ک اونم دردش قابل تحمل بود و اونقدری ک میگفتن وحشتناک نبود  .ساعت ۹ و نیم دادنم بخش ،خلاصه تااینجا خیلی راحت گذاشت برام ( پمپ درد هم داشتم اتاق عمل وصل کردن )
بعد اینکه اثر بی حسی رف دردام شروع میشدن ک با پمپ کنترلش میکردم ، فرداش سوندو کشیدن ک درد اون خیلی بد بود و گفتن پاشو راه برو ، سختترین بخش سزارین اینجا بود برام خیییییلی درد داشتم اولین بار راه رفتنی ،خونریزیمم خیلی زیاد بود ،بعد اینکه پمپ دردم تموم شد دردام شدت گرفتن ک اونم شیاف میدادن خوب میشدم ،دوشب موندم بیمارستان پنجشنبه صب دکتر مرخصم کرد و اومدم خونه مامانم و توضیحات کاملو داد ک بخیه هامو هروز بشورم و تمیز نگهشون دارم ک خدایی نکرده عفونت نکنه .
این بود تجربه من از زایمان سزارین
❤️ ۱۴۰۳/۸/۲۲❤️