سوال های مرتبط

مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۱ ماهگی
پارت سوم
دیگه رفتم ریکاوری اونجا هم چون کل انرژیم تخلیه شده بود بدنم از سر و دندون بگیر تا نوک پا می‌لرزید که یه چیزی اومدن زیر پتو برام گذاشتن تا گرمم کنه بعدش هم یه پرستاری اومد یکی رو ماساژ رحمی بده دوباره اون خانومه هم بی حسیش تموم شده بود منم ترسیدم همون جا گفتم تا بی حسم بیا برا منم فشار بده که اومد فشار داد و رفت دیگه کارت نداشت منم تو خواب و بیداری بودم کم کم هم داشت اثر بی حسی کم میشد که اومدن بردنم سمت بخش یه ماساژ دیگه هم دادن که دردش زیاد حس نشد اما اینکه هی از این تخت به اون تخت میکردن بیشتر دردم می‌گرفت پمپ درد هم گرفتم برای دردام که خیلی خوب بود
رفتیم بخش کم کم اثر بی حسی تا 6 و 7 شب تموم شد و من خودم کم کم می‌چرخیدم به سمت راست و چپ یکم درد داشت و سوزش اما دردش به پای درد طبیعی که کشیده بودم نمی‌رسید خلاصه به کوچولوم هم شیر میدادم بعدش هم ساعت 9 شب یکم چیزی خوردم و در آخر گفتم بیان سوند رو بکشن که برم راه برم و سرویس که اومدن سوند رو کشیدن درد نداشت فقط باید خودتو شل بگیری تا راحت تر دربیاد
دیگه در آخر پاشدم راه رفتم سوزشش زیاد نبود اما خب به کمک نیاز داشتم تا چند قدم اول رو برم بعدش دیگه کم کم راه افتادم
الانم که مرخص شدم اومدم خونه امیدوارم شما زایمان راحتی داشته باشین
❤️raha ❤️raha قصد بارداری
تجربه زایمان طبیعی
ساعت ۵صبح رفتم بیمارستان معاینه تحریکی کردن بهم دوتا شیاف دادن گزاشتن و ساعت ۶اماده شدم رفتم اتاق دیگه خصوصی بود شوهرم و مامانم میتونستن بیان پیشم کیسه ابم رو پاره کردن و معاینه تحریکی شدید انجام میدادم و شکمم روفشار میدادن که اب ها خارج بشه و مردم زنده شدم به ۴سانت که رسیدم اپیدرال زدن عالی بود تا ۹سانت هیچی نفهمیدم کم کم ورزش میکردم دیگه ۱۰ سانت که شدم همه پرستارا اومدن بالاسرم و متخصص زایشگاه اومدن بالا سرم شروع کرد کمکم کنه کم کم حس اپیرودال داشت از بین میرفت دکترم اومد پرستار بازانو نشست رو تخت و دودستی افتاد رو شکمم و فشار میداد که زایمان کنم من فقط جیغ میزدم میگفتن زور بزن من فقط جیغ میزدم گریه میکردم از درد یهو هم تمام دردا رفت یه چیز داغ اومد رو شکمم کلی هم بخیه خوردم دکترم میخواست برش نخورم ولی خودش پاره شد یک ساعت هم گزاشتن رو سینم تماس پوستی شوهرمم اومد پیشم تا یکساعت بعد بخیه ۳بار معاینه شدم و رفتم بخش تهش بگم خیلیی زایمان سختی داشتم و دیگه هیچ وقت نمیخوام تجربش کنم
مامان پناه خانم مامان پناه خانم ۱ ماهگی
پارت دوم
تجربه ی زایمان
بخشی از پارت اول جا مونده
(با آمبولانس از امیر کبیر انتقالم دادن بیمارستان امام توی آمبولانس مدام ضربان قلب بچه رو چک میکردن )
ادامه ی پارت اول .
سرم فشار زدن ساعت ۷
ساعت ۹ دردام شروع شد هر چی می‌گذشت شدید و شدید تر میشد .دیگ واقعا نای برام نمونده بود همش دردم می‌گرفت. کم کم بدنم شروع به لرزیدن کرد اسهال میشدم .حالت تهوع داشتم همش سرم گیج میرفت بی‌حال میشدم
یهو شدت لرزش بدنم زیاد شد هر چی می‌گذشت بیشتر بیشتر می‌شد تب و لرز شدید کردم یهو از حال رفتم دکترا اومدن بالا سرم باهام حرف میزدن هی گفتن نخواب حرف بزن مدام ازم سوال میپرسیدن سرعت سرم فشار و کم کردن .رفتم دستشویی دوباره بعدش دیگ دردام عصبیم کرد رفتم نصف سرم و خالی کردم توی سینک روشویی اومدم بیرون دوباره درد داشتم یکی از پرستارا جفتم بود درد میکشیدم دستاشو فشار میدادم هی میگفتم نمیتونم سزارین کنید به همراهم بگید بیاد توجه نمیکردن فقط میگفت لگنت پهنه بزرگه میتونی سزارین نمی‌کنیم الکی دوباره ساعته ۱۲ شد تعویض شیفت شد من همینجور میلرزیدم کسی اهمیت نمی‌داد دکترا و پرستارا اومدن شروع کردن دوباره معاینه کردن من نفر آخر بودم درد داشتم .صداشون میکردم نمیومدن سمتم ‌‌.بعد یهو دردام رفت یه حس فشار توی واژنم احساس کردم فهمیدم بچه است چون اون درد و دیگ نداشتم روی تخت دراز کشیده بودم دستامو فشار میدادم و زور میزدم صداشون میکردم محل نمیدادن ۲ تا دیگ مونده بود ک بهم برسن اوناهم چک کردن اومدن سمتم داشتم برگه هارو چک میکردن داد زدن معاینه کنید بچه رو دارم احساس میکنم بچه تو واژنمه دست زد گفت آره سره بچه اومده زور بزن ...
مامان ali♡🧒🏻 مامان ali♡🧒🏻 ۱ ماهگی
پارت چهارم زایمان طبیعی

بعد از اون یکم دردام زیاد شد ناله هام شروع شد ۳ سانت بودم شوهرم برگشت پیشم منم هی دردم بیشتر می‌شد تندتند ورزشارو انجام میدادم بهم گفتن واسه اینکه دردم کم شه برم حموم شلنگ اب گرمو بگیرم رو شکم و کمر و پاهام وافعا این کار مثل آب رو آتیش بود اصلا اون لحظه انگار هیییچ دردی نداشتم ولی تا ابو میبستم شروع می‌شد چندبار از شدت درد استفراغ کردم
طاقتم کم شده بود هی میگفتم پس اپیدورال کی میزنین خسته شدم
چون دردم زیاد بود بهم یه ارامبخش زد گفتم این اپیدورال؟؟ گفت نه اینو زدم تو سرمت یکم اروم شی الان خابت میگیره هنوز پاشو از اتاق نزاشته بود بیرون ک من چشام بسته شد ولی شدت درد انقدر زیاد بود نمیزاشت عمیق بخابم اما فقط چرت میزدم حتی تا داخل دسشویی هم شوهرم میومد جفت بازوهامو میگرف هی صدام می‌کرد و تکونم میداد ک نیفتم زمین
با همین وضعیت باهام پیاده روی می‌کرد
این ارامبخش خوبیش این بود ک بیشتر تمرکزم رو خاب الودگیم بود نه دردا
وگرنه دردا سرجاش بود
بالاخره اومدن اپیدورال زدن
اصلا سخت نبود فقط استرس داشت
بهم گفتن مثلا اگه دردت عددش ۱۰ اپیدورال عددشو میکنه ۳
واقعنم همینطوری بود
مامان آبنبات مامان آبنبات ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 👶🏻🗣️
سخت بود،۳۹ هفته و سه روز زایمان کردم
شب یک ساعت رفتم پیاده روی و بعدش رفتم دوش آب گرم گرفتم و زیر دوش یکم اسکات زدم،بعد حموم کم کم دردام شروع شد ولی شدید نبود تحمل کردم تا ساعت ۴ که خیلی شدید شد،بین دردام ۵ دقیقه بود که رفتم بیمارستان ،دیگه اونجا خیلییی دردم زیاد بود معاینه کردن ۵ سانت باز بودم ،بعد دیگه هی شدیدتر میشد طوری که میگفتم خدایا فقط بگذره من نه راه پس دارم نه راه پیش،دردش وحشتناک بود واقعا،تو وان آب گرم رفتم واقعا تاثیر داشت،موقعی که درد داشتم کمرمو قر میدادم تاثیر داشت یکم خوب بود،
دیگه ۸.۹سانت که باز شدم میگفتن زور بزن که مدفوع کنی و سر بچه بیاد،بعد که سر بچه رو دیدن بردنم تو یه اتاق دیگه و اونجا برش زدن که سر بچه بیاد بیرون،قشنگ مردم و زنده شدم،بعد که بخیه زدن من کامل بی حس نبودم حتی دوبار هم سوزن بی حسی زدن بازم حس میکردم و خیلی درد کشیدم موقعی که بخیه میزد،دیگه بعد که بچه دنیا اومد بردنم اتاق ریکاوری ،جای بخیه م و مقعدم چون زور زده بودم خیلی درد میکرد،قرص مسکن و شیاف استفاده کردم یه ذره بهتر شدم ولی الان هنوز جای بخیه م درد میکنه اصلا نمی‌تونم بشینم ،دکتر هم گفت تا ۵.۶روز اصلا نشین حتی خوابیده به بچه شیر بده
خیلی خیلی سخت بود ولی فدای سر بچه‌م،دور سرش بگردم هر دردی رو بخاطرش تحمل میکنم،الان که بغلش میگیرم فقط خداروشکر میکنم که چنین هدیه باارزشی بهمون داده🥹❤️
مامان هامین🧿🩵 مامان هامین🧿🩵 روزهای ابتدایی تولد
#پارت_پنجم_تجریه_زایمان_سزلرین
چند تا پرستار اومدن برام سرم وصل کردن و گفتم دردم داره شروع میشه برام مسکن زدن و شیاف گذاشتن
دردش عین روز اول پریودی بود تیر میکشید زیر دلم
قابل تحمل بود واقعا
من آدم نازک نارنجی هم هستم 😂
آخر شب اومدن گفتن مایعات زیاد بخور و باید راه بری
من اتاق خصوصی داشتم همسرمم پیشم بود
کمکم کرد از رو تخت بلند شدم
کل وزنمو انداخته بودم روش پامو می‌کشیدم رو زمین و خون پرشده بود تو دمپایی ها 🤕
گفت برو دوش رو باز کن قشنگ خودت رو بشور و لباس بخش رو کن تنت و بیا راه برو
همین کارارو کردم بعد شستن خودم خودم رفتم تنها تو بخش دور زدم یکم
احساس کردم هرچقدر بیشتر راه میرم دردم کمتر میشه
خلاصه اومدم رو تخت و دراز کشیدم
ساعت دو پسرم بیدار شد و گشنش بود نشستم تو جامو شیرش دادم
واقعا بخیه هام درد نمی‌کرد خیلی راحت بودم
فرداش هم ساعت ۱ظهر مرخصم کردن
ببخشید اگه زیاد شد دوست داشتم کامل توضیح بدم که الکی از سزارین نترسید من ده بارم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم 😉😍
روز چهارم هم خودم بلند شدم کارای خودمو میکردم
از روز شیشم هم به پهلو راست و چپ قشنگ دراز می‌کشیدم
فقط تنها چیزی که اذیتم کرد زردی بچم بود
بعدش هم نافشو ننداخته تا الان
روز هفتم هم ختنه ش کردم
از دیشب یه چشمش هم عفونت می‌کنه همش 😢😢
بچم خیلی سختی کشیده تا الان
شنبه قرارع ببرمش دکتر
نافش اصلا خشک نشده از داخل 😭
مامان ایلیاو ارمیا مامان ایلیاو ارمیا ۱ ماهگی
#پارت ۲
آمپول فشار که تزریق شد کم کم دردام ریز ریز شروع شد خفیف بود نوار قلب که تموم شد منو بردن تو اتاقم و دردام دیگه داشت لحظه‌ به لحظه بیشتر می‌شد اولش هر پنج دیقه در حد درد پریودی اومد ماما معاینه کرد گف سع سانت بازی پاشو راه برو و ورزش هارو شروع کن دیگه دردام ریتم گرفته بود و هر دو دیقه زیاد میشد ولی بازم قابل تحمل بود.شروع کردم ورزش های لگنی رک انجام دادن و راه رفتن خداروشکر نتیجه داد وزودی باز شدم دکتر گف چون بچت ریزس زودی به دنیا میاد ساعت سه و نیم دردام شدید شد معاینم کردن گفتن عالی پیش رفت کروی ۷ سانت بازی پاشو راه بزو ولی دیگه توانشو نداشتم دراز کشیده بودم و درد میکشیدم خلاصه ماما چند بار معاینه کرو ک بیشتر رحمم تحریک میشد و میگف حس زور داشتی بدون داری فول میشی ساعت ۴و نیم دردام خیلی خیلی شدید شد و من فول شدم و با دوسه بار زور زدن زیاد پسر خوشکلم با وزن سه کیلو به دنیا اومد. از هفته ۳۲ میگفتن وزنش خیلی کمه و مرتب لیدی میل مصرف می‌کردم خدارشکر وزنش نرمال بود و من بیخود این همه مدت رو استرس داشتم. بخیم یه کوچلو خوردم.خداروشکر زایمان خوبی داشتم و به خیر گذشت .انشالله قسمت همتون 😍😍