#پارت_پنجم_تجریه_زایمان_سزلرین
چند تا پرستار اومدن برام سرم وصل کردن و گفتم دردم داره شروع میشه برام مسکن زدن و شیاف گذاشتن
دردش عین روز اول پریودی بود تیر میکشید زیر دلم
قابل تحمل بود واقعا
من آدم نازک نارنجی هم هستم 😂
آخر شب اومدن گفتن مایعات زیاد بخور و باید راه بری
من اتاق خصوصی داشتم همسرمم پیشم بود
کمکم کرد از رو تخت بلند شدم
کل وزنمو انداخته بودم روش پامو می‌کشیدم رو زمین و خون پرشده بود تو دمپایی ها 🤕
گفت برو دوش رو باز کن قشنگ خودت رو بشور و لباس بخش رو کن تنت و بیا راه برو
همین کارارو کردم بعد شستن خودم خودم رفتم تنها تو بخش دور زدم یکم
احساس کردم هرچقدر بیشتر راه میرم دردم کمتر میشه
خلاصه اومدم رو تخت و دراز کشیدم
ساعت دو پسرم بیدار شد و گشنش بود نشستم تو جامو شیرش دادم
واقعا بخیه هام درد نمی‌کرد خیلی راحت بودم
فرداش هم ساعت ۱ظهر مرخصم کردن
ببخشید اگه زیاد شد دوست داشتم کامل توضیح بدم که الکی از سزارین نترسید من ده بارم برگردم عقب سزارین رو انتخاب میکنم 😉😍
روز چهارم هم خودم بلند شدم کارای خودمو میکردم
از روز شیشم هم به پهلو راست و چپ قشنگ دراز می‌کشیدم
فقط تنها چیزی که اذیتم کرد زردی بچم بود
بعدش هم نافشو ننداخته تا الان
روز هفتم هم ختنه ش کردم
از دیشب یه چشمش هم عفونت می‌کنه همش 😢😢
بچم خیلی سختی کشیده تا الان
شنبه قرارع ببرمش دکتر
نافش اصلا خشک نشده از داخل 😭

۱۰ پاسخ

سلام عزیزم شما تو امام زمان زایمان کردین با دکتر صمدی منم میخام برم اونجا میخاستم بپرسم از خود بیمارستان چیا دادن بهتون که دیگه خودم اضافه نبرم ؟

عزیزم هزینه اتاق خصوصیش چقدره

ممنون که انقدر دقیق و قشنگ نوشتی خیلی حس خوبی دادی خداحفظ کنه هامین قشنگو🥹🫶🏻

عزیزم مرسی که از تجربیاتت گفتی من خیلی زیاد استرس داشتم آخه سه شنبه باید برم بيمارستان ولی الان استرسم خیلی کم شده و بیشتر خوشحالم که پسرمو بغل میگیرم❤

ای جان قدمش مبارک باشه عزیزم❤️🥰
یه سوال داشتم ازت عزیزم ممنون میشم جواب بدی منم سزارین اختیاری می‌خوام و اراک به هیچ عنوان انجام نمیدن شما کدوم بیمارستان توی تهران زایمان کردین و کل هزینه تون چقدر شد ؟؟میخوا ببینم اگه خوب باشه بیام اونجا

نافش رو خشک نگه دار بزار هوا بخوره هیچی بهش نزن خشک میشه

مبارکه بله سزارین خیلی همه چیش قابل تحمله

چرا اینقدر زود ختنه کردی میزاشتی یه کم جون بگیره طفلی

قدمش مبارک عزیزم 😍🤗 اما ی سوال
مگه برا سزارینم باید وایسی تا دردت شروع بشه😐

عزیزم مبارکه قدمش اینکه نافش خشک نشده به هیچ وج نافشو زیر لباس نکن غرق کنه پاد لوسیون نزن دست نزن خشک میشه

سوال های مرتبط

مامان دلوین🐣🪄 مامان دلوین🐣🪄 ۴ ماهگی
پارت دوم
وقتی به هوش اومدم یه درد پریودی شدید زیر دلم داشتم بهم گفتن
پمپ درد رفتی داخل بخش بهت وصل میکنن دیگه شوهرم صدا زدن اومد بردنم داخل اتاق لباسامو عوض کردن شیاف زدن برام و پمپ درد وصل کردن
پمپ درد واقعا معجزه بود حتی یذره دردم نداشتم دیگه شوهرم فرستادن دنبال بچه خدشون شیرش داده بودن اومدن اموزش دادن چطور سینه امو بزارم دهنش گفتن از ساعت ۱ شروع کن با مایعات یواش یواش من با نسکافه شروع کردم ولی من شیر نداشتم بچم خیلی اذیته سینه امو نمیگیره
فردا صبح ساعت ۷ اومدن گفتن بلند شو راه برو🥲🥲
شوهرم اومد کمکم اول کامل تختم دادم بالا همه وزنم رو شوهرم بود نشستم لبه تخت
درد داشتم ولی رفتم تا دستشویی ولی سرگیجه داشتم دیگه شوهرم چن بار اب زد صورتم تا ۵ دقیقه بعد یکم به خودم اومدم یکم راه رفتم دراز کشیدم نیم ساعت بعد بازم راه رفتم دوباره نیم ساعت دیگه بازم راه رفتم دیگه دراز کشیدم باید حتما مدفوع کنی تا مرخص بشی و میگن هر چی راه بری برات بهتره
دیگه تا ساعت ۳ دنبال کارای مرخصی بود شوهرم و مرخص شدیم سوند رو هم همون شب نصف شب اومدن در اوردن ازم همین
بخام کلی بگم هر نوع زایمان دردای خواسته خودش رو داره
و هیچ کدوم راحت نیستن ولی من واقعا تحمل از لحاظ روحی روانی طبیعی رو ندارم اصلا بهش فکر نکرده بودم تو این چن ماه
راضی بودم الانم روز دوم هستش دراز کشیده ک اصلا دردی ندارم یکم راه رفتن برام سخته ایشالله ک همگی زایمان های خوبی پیش رو داشته باشین و بچه هاتون بسلامتی بغلتون بیاد
مامان فینگیل 🌼 مامان فینگیل 🌼 ۱ ماهگی
تحربه زایمان پارت ۶ :


تیغ زدن هاش و حس میکردم ولی دردی نداشت تا اینکه انگار یه چیزی تو شکمم تزریق کرد که دردم گرفت و گفتم من درد دارم ، من دارم حس میکنم
متخصص بیهوشی اومد و یه آرام بخش تو رگم تزریق کرد و اینجا بود که من بعد دوروز بی خوابی خوابم برد و دیگه هیچی نفهمیدم
وقتی از خواب بیدار شدم تو سالن قبل از اتاق ریکاوری بودم و گیج و منگ بودم و خیلی لرز داشتم و برام پتو آوردن
اونجا از دور دخترم و بهم نشون دادن و من شروع کردم به گریه کردن ازشون خواستم بچه رو بیارن تا از نزدیک ببینمش
آوردنش کنار صورتم و من بوسش کردم و قربون صدقش رفتم
بعدش رفتم تو سالن ریکاوری که حدود ۱۵ تا تخت اونجا بود ، بهم سرم وصل کردن و چون لرز شدید داشتم برام وارمر گذاشتن که حسابی گرم شدم و لرزم از بین رفت
حدود ۲ ساعت تو سالن ریکاوری بودم و همونجا آوردن بچه رو شیر هم دادم و بعدش اومدن من و ببرن بخش ، قبل از بردن به بخش پرستار اومد ماساژ رحمی بده و دردی نداشت چون هنوز اثرات بی حسی بود
من و بردن بخش و تو راهرو مامان و شوهرم اومدن بالاسرم و هی حالم و میپرسیدن و از بچه خبر میگرفتن چون هنوز ندیده بودنش
من و بردن تو اتاق و دو تا بهیار اومدن لباس هام و عوض کنن و هی من و ازین پهلو به اون پهلو میکردن و اینجاش یکم برام دردناک بود و ازم خواستن خودم و بکشم رو تخت اتاق و تا ۱۲ ساعت ناشتایی کامل داشتم تا ۲ ساعت نباید بالشت زیر سرم میذاشتم و در کل خیلی حرف نزدم و سرم و تکون ندادم همینکار ها باعث شد سردرد نشم
مامان ویهان🧿 مامان ویهان🧿 ۲ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمان.
دیگه رفتیم طبقه دوم بخش زایمان بعد رفتم داخل مامانم همرام بود بعد یه خانم گفت بیا دراز بکش دراز کشیدم معاینه کرد گفت فول شدی دهانه رحمم کامل باز شده بود ولی درد داشتم همچنان دیگه اون خانمه برام انژیوکت به دستم وصل کرد و گفت پاشو برو تو اون اتاق هنوز کیسه ابم پاره نشده بود دیگه بلند شدم از تخت اومدم پایین دردم زیاد شده بود ولی قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین کیسه آبم پاره شد دیگه دردام تموم شد اصلا درد نداشتم دیگه مامانم سریع منو برد اون اتاق رفتم دراز کشیدم ماما اومد سرم رو برام وصل کردو چند تا زور زدم که ماما گفت بسه دیگه زور نزن سرش اومده دیگه اونجا رو برام سر کرد برش داد و بچه به نیا اومد ساعت ۵:۳۵ دقیقه ظهر بود که بچه بدنیا اومد یعنی تا شوهرم کارای بستری شدنم رو انجام داد من بچه رو اورده بودم دیگه سریع پاکش کردن و بردن به مامانم و شوهرم نشونش دادن و بردن بخش نوزاد داخل دستگاه اکسیژن وصل کرده بودن بعد اومدن سراغ من برام بخیه زدن و دکتر اومد بالا سرم و ماساژ شکمی داد و رفتم بخش بعد یه شب بخش خوابیدم و فرداش مرخصم کردن ولی بچم هنوز بستریه اصلا نمیزارن بری بچه رو ببینم فقط میزارن مادر بچه بره داخل و بچه رو ببینه دیروز رفتم دیدمش خواب بود بچم قربونش برم اکسیژن و این چیزا بهش وصل نبود نمیدونم چرا نگهش داشتن انشاالله که دکترش بگه خوبه مرخصش کنن دلم براش یه ذره شده
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
"پارت۴بعداز عمل سزارین"
ساعت12و50دیقه پسرم بدنیا اومد و من بیهوش شدم، زمانی بهوش اومدم که بخیه لیزریم تموم شده بود ولی چون هم بی حسی تجربه کرده بودم هم بی حسی کلا بیحال بودم و اصلا حال نداشتم، اومدن بردن ریکاوری وساعت2بردن بخش، رفتم بخش وقته ملاقات بود خانوادم اومدن پیشم ولی انقدر درد داشتم و بیحال بودم که اصلا توجهی به کسی نتونستم بکنم، بعد از وقت ملاقات اومدن برام لباس زیر پوشندن و پد گذاشتن و با یدونه شیاف و بعدش آمپول های درد رو زدن که دردم کمتر بشه، ساعت 5بچمو اوردن کنارم و گفتن دوساعت بعد شیر بده بهش که نتونستم شیر بدم چون سینم کوچیک بود و نوک نداشت طول کشید تا سینمو بگیره، ساعت9شب هم گفتن چیزای آبکی بخورم که بیارن پایین راه برم، با انجیر خیس خورده شروع کردم و کمپوت گلابی و دوغ محلی و چای با خرما و آبمیوه و نسکافه خوردم، اومدن گفتن بیا پایین از تخت و راه برو که اونم خیلی سخت نبود و راحت تونستم از تخت بیام پایین، یکم راه رفتن سخته ولی ادم میتونه اروم اروم راه بره، بعدش اومدن شربت لاکسی ژل دادن نصف لیوان گفتن با آب بخور که من شب ساعت2رفتم دستشویی که فردا صبح ساعت10گفتن مرخصی که تا ساعت2طول کشید
مامان دنیز کوچولو🎀 مامان دنیز کوچولو🎀 ۲ ماهگی
بعد سه روز اومدم تعریف کنم
من چند روزی بود درد داشتم و یک سانت باز بودم دوشنبه من ۳۴هفتع و ۶روز بودم یهو حس کردم کیسه نشتی داره رفتم معاینه کردن گفتن ۳سانت هستی کیسه نشتی داره زایمان میکنی سر بیمه اذیت شدم اومدم علوی شب نه بستری شدم درد نداشتم انقباض نامنظم تا سه صبح بعد یکم دردا مرتب شد ساعت شیش اومدن کیسه رو پاره کنن پاره کردن درد اصلی شروع شد درد کشیدم یک ساعت واییی خیلی سخت بود زور نداشتم بچه نمیومد به زور اومد بخیه زدن داستان من از اینجا تازه شروع شده رگ از داخل پارع شده بوده و بخیه نزده بود رگ خونریزی کرد طی نیم ساعت اندازه یه هندونه لابیا ام باد کرد دردی که اون داشت زایمان اصلا نداشت مردمممم یعنی واقعا بخیه ها که مینداخت من حسشون میکردم بردن اورژانسی اتاق عمل با بیحسی اسپاینال کورتاژ کردن بخیه هارو کشیدن از اول زدن برام خیلی سخت بود دو روز کامل دراز بودم سوند و پنس داخلم بود نمی‌تونستم تکون بخورم یعنی واقعا دهنم سرویس شد هم طبیعی هم سزارین شدم خیلی اذیت شدمممم خیلییی
مامان اورهان 🐣🧿 مامان اورهان 🐣🧿 ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت دوم

بعدش اومدن بردنم سمت اتاق عمل جلو در خانوادمو دیدم و خداحافظی کردم 🥺 ( اون لحظه برای همتون دعا کردم واقعا ) داخل اتاق عمل خیلی سرده کل بدنم داشت میلرزید دکتر بیهوشی پرسید بی حسی میخوای یا بیهوشی ؟منم سپردم به خودشون اونام گفتن استرست بالاست بدنت داره میلرزه بهتره بیهوش بشی خلاصه بیهوشم کردن یهو با درد وحشتناکی از زیر سینم تا پایین پاهام بیدار شدم همچنان داخل ریکاوری تو خواب و بیداری بودم که دیدم بچه رو اوردم گذاشتن رو سینم وقتی مک زد انگار واقعا یکی از اعضای بدنمو دوباره چسبوندن بهم 🥺 شروع کردم به گریه کردن بعد بردنم بخش خیلی درد داشتم همش گریه میکردم چون بیهوش شده بودم یکم خوابیدم بیدار که شدم دردم خیلی کمتر شده بود ( پمپ درد داشتم ) پمپ درد خیلی خوبه حتما بگیرید من شیاف و فردای عمل گذاشتم . فردای عمل پمپم که تموم شده بود دردم بیشتر شد که شیاف دادن بهم
قبل از بلند شدنم دو تا شیاف بزارید بعد چند دقیقه بلند شید ( من بلند شدنی زیاد درد نداشتم فقط نمیتونستم صاف راه برم انگار کمرم قفل شده بود )
#سزارین
مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین
پارت۴
تا اوردنم تو بخش اومدن جا به جام کردن رو تخت و برام ۳تا شیاف زدن و پد گذاشتن اینم بگم من پمپ درد تصمیم داشتم بگیرم ولی یادم رفتو نفهمیدم کی بگم و کجا بگم دیگه نگرفتم فقط چند ساعت اول دردش زیاده مثلا منو تقریبا ساعت ۹ اوردن تو بخش ۳ تا شیاف زدن دردم تا ساعت ۲ ظهر هی داشتم هی کم و زیاد میشد دردمو داشتم حس میکردم جون باید ی حالت بخوابی و بدون بالش اینا من کتفم بشدت درد میکرد حتی درد بالای کتفم از بخیه بیشتر بود چون بخیه با شیاف دردش کم میشد ولی کتفم چون قبلنام درد میگرفت با این مدل خوابیدن بدتر میشد هیچی ساعت ۲ دوباره ک شیاف زدن دردم خیییلی کم شد ساعت ۵ بلند شدم واسه راه رفتن ک واسه پایین اومدن از تخت باید کمکت کنن چون درد داری واسه راه رفتن خیلی درد نداشتم بودا ولی واقعا قابل تحمل بود ولی تا میتونید نسکافه و مایعات بخورید من احساس میکنم کم خوردم و بعدشو براتون‌میگم ک بلایی از سرم گذشت دیگه اون شب هم هر جوری بود گذشت بچم گرسنه میموند دکتر گفت بهش شیرخشک بده چون هنوز شیرم اغوز بود و براش کافی نبود و نمیدونم بهش کم دادم چی بود ک تا صبح خیلی بیتابی کرد بچم تازه الان داره دستم میاد چقد شیر بدم چقد شیرخشک اینم بگم ی هم اتاقی داشتم تازه ساعت ۴ اوردنش تو اتاق براتون از حال اونم تو پارت های بعدی میگم ک ببینید طبیعی بهتره یا سزارین
مامان لنا💓👧🏻 مامان لنا💓👧🏻 ۲ ماهگی
تا اینکه یهو به خودم اومدم دیدم دارن منو انتقال میدن به یه تخت دیگه اونجا خیلی درد داشتم کامل اون جاهای بخیه رو حس میکردم همش به همسرم میگفتم دارم میمیرم تورو خدا برام مسکن بزنید تا اینکه به هوش اومدم به پرستارا التماس میکردم درد دارم برام مسکن بزنید خدا خیرشون بده اونام چنتا چنتا اومدن مسکن ریختن تو سرم بعد شیاف اوردن بزور مامانم برام شیاف گذاشت یکم بهتر شدم اینم بگم نوع زایمان بستگی به بدن داره چند نفر پیش من سزارین بودن بدتر از اونا من بودم درد بدی داشتم اونا بی حس بودن نسبت به من درد کمتری کشیدن ،برا من چون بچه اولم بود سوند نزاشته بودم ولی میگفتن ظرف بیارید ادرار کنن من اینقد ترسیده بودم دسشوییم نمیومد اومدن گفتن اگه ادرار نکنی سوند بهت وصل میکنیم منم از ترسم الکی گفتم ادرار کردم تا ساعت ده شب که از تخت اومدم پایین بعدش رفتم ادرار کردم همش استرس اینو داشتم بهم سوند وصل کنن ،ساعت ده شبم چند لیوان مایعات خوردم اروم اروم از تخت اومدم پایین اینکه میگن میمیریو زنده میشی نبود سعی کنید اروم اروم بیاید پایین برا من قابل تحمل بود از تخت اومدم پایین رفتم لباسامو عوض کردم یکم تو سالن گشتم راه رفتن حالمو خیلی بهتر کرد خلاصه یه شب موندم فرداشم باید تا موقع مرخص شدنت مدفوع کنی هم خودتون هم نینی
مامان دلانا مامان دلانا ۱ ماهگی
تجربه زایمان
کل مدتی که عمل شروع شد تا بچه رو نشونم بدن ۱۰ دقیقه بود که بعدش نیم ساعت طول کشید بخیه بزنن و منتقل بشم ریکاوری، در کل یک ساعت ریکاوری بودم، ماساژ رحمی رو دوبار توی ریکاوری انجام دادن که چیزی حس نکردم خداروشکر. بعدش منتقل شدیم بخش که اونجا هم خودشون کمک کردن انداختنم رو تخت، تا دوساعت حس پاهام داشت برمیگشت، دردی که حس میکردم در حد درد پریودی بود که قابل تحمل بود، ۶ ساعت بعد گفتن بیام پایین و قدم بزنم، این مرحله چون خیلی زود بود ضعف کردم، عرق سرد کردم و گوشام کیپ شد، دوبار گفتن بخواب، ابمیوه دادن خوردم، بهتر شدم. ضعفم حس کردم بیشتر بخاطر ترس خودم بود و اینکه زود گفتن بیا پایین، بهم زمان ندادن که یکم خودمو پیدا کنم، وگرنه درد فوق العاده ای نداشت که نشه تحمل کرد.
دیگه بعد اولین راه رفتن، راه رفتن و از تخت پایین اومدن های بعدی راحته، شبی که اونجا بودم چند بار پابین اومدم و توی سالن راه رفتم، راه رفتن واقعا درد رو کم میکنه. راه میرفتم که بتونم دفع داشته باشم و یبوست نشم که خداروشکر نشدم.
در کل اگه بخوام بگم اصلا پروسه ترسناکی نبود برای منی که ترسو ترین ادم روی زمینم و حتی امپول معمولی هم نمیزنم.
من چون دخترم بستری شد تا ۶ روز بیمارستان پیشش بودم و میشد شرایط رو هندل کرد، درد داشتم ولی با شیاف کنترل میکردم.
کسایی که میخوان سزارین بشن یا مردد موندن بین طبیعی وسزارین، میتونم بگم سزارین واقعا خوبه، من راضیم، برگردم عقب باز سزارین انتخاب میکنم.
مامان TAHA 💕 مامان TAHA 💕 ۴ ماهگی
پارت سوم
دیگه رفتم ریکاوری اونجا هم چون کل انرژیم تخلیه شده بود بدنم از سر و دندون بگیر تا نوک پا می‌لرزید که یه چیزی اومدن زیر پتو برام گذاشتن تا گرمم کنه بعدش هم یه پرستاری اومد یکی رو ماساژ رحمی بده دوباره اون خانومه هم بی حسیش تموم شده بود منم ترسیدم همون جا گفتم تا بی حسم بیا برا منم فشار بده که اومد فشار داد و رفت دیگه کارت نداشت منم تو خواب و بیداری بودم کم کم هم داشت اثر بی حسی کم میشد که اومدن بردنم سمت بخش یه ماساژ دیگه هم دادن که دردش زیاد حس نشد اما اینکه هی از این تخت به اون تخت میکردن بیشتر دردم می‌گرفت پمپ درد هم گرفتم برای دردام که خیلی خوب بود
رفتیم بخش کم کم اثر بی حسی تا 6 و 7 شب تموم شد و من خودم کم کم می‌چرخیدم به سمت راست و چپ یکم درد داشت و سوزش اما دردش به پای درد طبیعی که کشیده بودم نمی‌رسید خلاصه به کوچولوم هم شیر میدادم بعدش هم ساعت 9 شب یکم چیزی خوردم و در آخر گفتم بیان سوند رو بکشن که برم راه برم و سرویس که اومدن سوند رو کشیدن درد نداشت فقط باید خودتو شل بگیری تا راحت تر دربیاد
دیگه در آخر پاشدم راه رفتم سوزشش زیاد نبود اما خب به کمک نیاز داشتم تا چند قدم اول رو برم بعدش دیگه کم کم راه افتادم
الانم که مرخص شدم اومدم خونه امیدوارم شما زایمان راحتی داشته باشین
مامان شاهان مامان شاهان ۳ ماهگی
"پارت۳ اتاق عمل"
اومدن با ویلچر بردن بخش عمل اونجا چن تا سوال پرسیدن و بعدش نیم ساعت منتظر نشستم و اومدن بردن اتاق عمل، تا اتاق عمل کلی شوخی کردن باهام تو اتاق عمل روی تخت دراز کشیدم توی سرم آمپول زدن نشستم و به کمرم آمپول رو زدن و خیلی زود دراز کشیدم ولی بی حس نشدم بعد8دیقه بهم گفتن پاهاتو تکون بده ولی نتونستم تکون بدم سنگین شده بودن
بعدش دکترم اومد که عمل رو شروع کنه دونفر هم بالا سرم داشتن باهام حرف میزدن و سرگرمم میکردن ولی همینکه دکتر چاقو رو به شکمم زد قشنگ حس کردم ولی چیزی نگفتم و درد تا آخرین لحظه تحمل کردم ولی همینکه دکتر گفت پاهای بچه تو لگنه و در نمیاد من دردم بیشتر شد جوریکه انگار واژنم رو داشتن با دریل میسابیدن، بعدش دکتر یه وسیله مث انبر بود اونو گذاشت زیر شکمم و شکممو داد بالا که راحت بچه رو در بیاره که انگار من از درد مردمو زنده شدم که داشتم از درد داد میزدم ولی دکتر بیهوشی گفت چن دیقه تحمل کن بچه رو بردارن بعدش بیهوشت کنم، تا آخرین لحظه درد رو تحمل کردم و پسرم بدنیا اومد و گریه کرد بالا سرم و من بیهوش شدم...
مامان آقاعلی مامان آقاعلی ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 5
صدای گریه بچم رو که شنیدم خیالم از بابتش راحت شد انقدر ماما و پرستار دور تختش جمع شده بودن من اصن نشد ببینمش ، اون روز من تنها کسی بودم که داشتم طبیعی زایمان میکردم همه لحظه به دنیا اومدن بچه توی اتاقم بودن 😂 ساعت 4عصر بود که پسر نازم به دنیا اومد دیگه زودی بعدش بیهوش شدمو تا یک ساعت و نیم بعدش به هوش اومدم به شوهر و مادرم که دم در بودن گفته بودن بیان پیشم
مامای شیفت هم دوبار اومد شکمم رو فشار دادن درد خیلی زیادی داشت یعنی من دیگه ذره ای جان و تحمل درد کشیدن رو نداشتم
ولی الحمدلله به خیر گذشت با اینکه سختی داره ولی وقتی به چشمای پسرم نگاه میکنم بغلش میگیرم تمام اون سختی ها برام شیرین میشه
دیگه یکم که گذشت و ی یک ساعتی هم خوابیدم ، درواقع خمار بودم فکر کنم از عوارض داروها بود 😴 پاشدم مامانم یکم غذا بهم داد و پرستار اومد کمکم کرد بلند بشم که هم راه برم هم خون و لخته ای اگه هست به واسطه ایستادن خارج بشه کمکم کردن برم سرویس تا بدنمو بشورم و لباس بخش رو بپوشم با درد بخیه حرکت برام خیلی سخت بود اینکه جابه جا بشم و یا بشینم دیگه کم کم آماده شدم ساعت 8 شب بود با ویلچر بچمو گذاشتن بغلمو بردنمون به سمت بخش