زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.

۳ پاسخ

عزیزم از بی حسی راضی بودی؟الان کمر درد نداری؟

به سلامتی عزیزم
فقط یه سوال حین عمل استرس نداشتی بچه همه چیش سالم باشه؟من خیلژ استرس این مورد و دارم و میترسم نتونم کنترل کنم خودمو

عزیزم بسلامتی ❤️✨ میگم تا زمانی که راه بری نمیزارن که کسی بیاد ملاقات؟ استرس اینو دارم یهو مادر شوهرم اینا بیان

سوال های مرتبط

مامان آدرین مامان آدرین ۲ ماهگی
پارت ۲
بعدش خوابیدم روی تخت لباسمو پرده کردن سرم و دستگاه فشار وصل کردن من پاهامو از زانو ب پایین تکون میدادم فهمیدم دارن شروع میکنن گفتم دکترمن سرنشدم گفت الان شروع نمیکنیم ک نیم ساعت دیگه دکتر بیهوشی هم هی سئوال میپرسید ک اسم خودت چیه و ....
ک یهو حس کردم ۲ بار رو معدم فشار اومد صدای پسرم اومد
خیلی حس خوبی داشتم
بردنش تمیزش کردن اوردن گذاشتن رو صورتم بهترین لحظه عمرم بود🥲
بعدش دیگه ک داشتن بخیه میزدن فقط دوست داشتم تموم شه باز ببینمش
اصلا هیچ ترسی نداره حین عمل خیلی حس قشنگیه
ماساژ رحمی دادن ۲ بار درد نداشت فقط یه حس حالت تهو یه حسی ک انگار معدت اومده تو دهنت داشتم اونجوری بود بعدش بردنم توی ریکاوری اوردن گذاشتن روم پسرمو یکم شیرخورد
بعد ۲۰دیقه رفتیم تو بخش شوهرم جلو در اتاق عمل بود لحظه ای ک پسرمونو دید خیلی قشنگ بود (من دوست داشتم میشد هرموقع دلتنگ اون لحظه ها شدی دوباره ببینیشون)😊😊
رفتم تو بخش و مامانم و شوهرم اومدن پیشم پرستار اومد لباسمو عوض کرد
سری داشت کم کم میرفت من کلافه شدم
مامان 🌿ماهور🌿 مامان 🌿ماهور🌿 ۳ ماهگی
مامان جانان🤍 مامان جانان🤍 ۱ ماهگی
مامان آنیسا مامان آنیسا ۲ ماهگی
تجربه زایمان-پارت 2
ویک قسمت بدی ک داشت دوبار معاینه شدم یکی برا دهانه رحمم یکی برای تحریکی ک نمیدونم واقعا دلیلش چی بود و حق اعتراض هم نداشتم چون اونا کار خودشونو میکنن.بعد از 3ساعت تلاش ک شاید بتونن بچمو بچرخونن که سفالیک بشه نشد بردن دوباره سونو دیدن بازم بریچه .لباس اتاق عمل پوشیدم سوند وصل کردن ک دردی نداشت فقط یکم سوزش داشت ولی قابل تحمل بود ساعت 10تو اتاق عمل بودم اون آمپولی ک ب کمر میزنن برای بی حسی هم من ک دردی متوجه نشدم اصلا .ساعت 10و25دقیقه دخترمو گذاشتن رو سینم عملم خداروشکر زود تموم شد دکترم گفت چون چربی نداشتی و لاغر بودی هم زود بچه بدنیا اومد هم زود بخیه زدیم تا ساعت 11و45دقیقه تو اتاق ریکاوری بودم بعدش رفتم توی بخش تا ساعت 8شب هم اجازه بلند شدن و خوردن نداشتم ساعت 8ک شد آروم آروم نشستم ک سخترینش همین بود برام و راه رفتن اونقدی سخت نبود از نظر من .و یه چیزی ک خیلی کمکم کرد همون شیاف بود ک توی تاپیک ها دیده بودم همه گفته بودن ببریم و هر 4ساعت استفاده کنیم و من استفاده کردم و اصلا درد آنچنانی نداشتم توصیه میکنم حتما شیاف همراهتون باشه .از بخیه براتون بگم ک اصلا درد نداشت وقتی کشیدم بعدش خیلی احساس سبکی داشتم.اگه سوالی دارین در خدمتتون هستم
مامان مریم ومحمد💙💖 مامان مریم ومحمد💙💖 ۳ ماهگی
(پارت پنجم)

منم شروع کردم قربون صدقش میرفتم ک گفتن باید  ببرن لباساشو عوض کنن و بردنش منم از تخت عمل منتقلم کردن ب یه تخت دیگه ک بدجوری سردم شد و بدنم شروع کرد ب لرزیدن ک برام ی چیزی مثل بخاری آوردن گذاشتن بالاسرم ک بهتر شدم مامانم همچنان منتظر بود از بخش آوردنم بیرون خواستن ببرن اتاق خودم شوهرم باکمک یه مرد از تخت جابه جام کردن ک خیلی سختم بود و اذیت میشودم موقعه جابه جایی
بردنم اتاق پرستاره اومد با کمک شوهرم 10تا نوار بهداشتی  زیرم گذاشتن و گفتن تا ساعت 6عصر هیچی نخورم ومن خیلی تشنه و گشنم بود بیحسی کم کم داشت از بدنم خارج می‌شود و دردام شروع میشود ک اومدن ماساژ رحمی انجام دادن ک من اشکم در اومد غذا هم  نیوردن ن برا من ن مامانم منم ب ‌شوهرم زنگ زدم گفتم کوبیده بیاره ک دارم از گشنگی تلف میشم ساعت 5کم کم شروع کردم خوردن اول یکم آب آناناس خوردم بعد یکم خرما و همین جور ادامه دادم تا ساعت 6 یهو زیاد نخوردم ک حالم بد نشه و حالت تهوع نگیرم شوهرمم اومد برام غذا آورد
مامان نازگلی🧚‍♀️ مامان نازگلی🧚‍♀️ ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی2
نوزدهم صبح ساعت 6 رفتیم بیمارستان و تا 7 کارای بستری انجام شد و رفتم زایشگاه تا ساعت 9 ازم ان اس تی میگرفتن و معاینه کردن گفتن 2 سانتی و لگنت خیلی عالیه و این حرفا بماند ک معاینه ها برا من واقعا یه کابوس وحشتنااااک بود انقدر ک درد داشتم ساعتای 9 صبح یه ریزه قرص ک فک کنم ده تیکش کرده بودن دادن بهم و گذاشتم زیر زبونم گفتن کم کم دردات شروع میشه بعد دوباره ان اس تی گذاشتن ک داشت درد و انقباض و نشون میداد ولی من خیلی کم حس میکردم از دردای پریود خیلی خیلی کمتر اون معطلی ک هیچکاری هم نداشتم بیشتر کلافم میکرد تا ساعتای 1 ظهر ک دوباره یه تیکه قرص دیگه بهم دادن و ازون ب بعد دیگه دردام شروع شد اولش کم بود ک رو تخت اوکی بودم بعد هی داشت بیشتر میشد ک دیگه بلند شدم و فقط نفس عمیق میکشیدم و ورزش میکردم و با همینا خودم و اروم مبکردم تا ساعتای 4 ک اومدن معاینه کردن گفتن 3 سانتی و الان میان ک بهت اپیدورال بزنن (من از قبل هماهنگ کرده بودم) گفتم هنوز خوبم و میتونم تحمل کنم ولی گفتن مشکلی نیست دیگ میتونی بگیری اینم بگم تو این فاصله تخت روبرویی من دو نفر بودن ک قبل من اپیدورال گرفتن و من تمام مراحلشو دیدم یکم استرسم کم شد (اونجا فهمیدم کیفیت امپول های بی حسی و اینکه دکتری ک تزریق میکنه چقد ماهر باشه رو عوارض بعدش خیلی تاثیر داره پس حواستون باشه حتما بیمارستان خوب برید ک دکتر خوبم داشته باشه) خلاصه دکتر ک آقا هم بود اومد و من اماده شدم و اپیدورال و زدن ک بدون درد نبود اما قابل تحمل فقط همینکه حس میکردم سوزن لای مهره های کمرم در حرکته خیلی عذاب بود بعد ک تموم شد دراز کشیدم و بعد ده دقیقه کم کم بی حس شدم و پاهامم کرخت شد
مامان لیانا👼🏻💗 مامان لیانا👼🏻💗 ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پارت سه:

بعدش خوابم میومد خوابیدم بیدار ک شدم ۵ دقیقه بعدش عملم تموم‌شد . کل عملم حدود ۴۰-۴۵ دقیقه طول کشید
بعد یه تخت دیگه آوردن گذاشتنم رو اون بردنم ریکاوری
تو ریکاوری لرز خیلی شدید داشتم جوری که تختم میلرزید
اونجام بهم یه آمپول زدن خوب شدم
حدود ۱ ساعت تو ریکاوری بودم بعدش بردنم جلو در ورودی بخش عمل تا بیان ببرنم بخش اونجام ۱۰ دقیقه منتظر موندم
در بخش باز شد دیدم خانواده موندن پشت در🥹خیلی حس قشنگی بود همشون اومدن پیشم حالم خیلی بهتر شد دیدمشون مخصوصا وقتی شوهرمو دیدم بیچاره میدونست چقد میترسم از اتاق عمل وقتی تو عمل بودم کلی گریه کرده بود🥲
بعد بردنم بخش ۵ دقیقه بعد دخترمو اوردن گذاشتن بغلم و شیرش دادم🥹خیلی حس قشنگی بود انشالله قسمت همه چشم انتظارا❤️
قسمت سختش فقط ماساژ شکمی بود اولین بار ک فشار دادن یکم بیحس بودم زیاد درد نداشت ولی ۱ ساعت بعد اومدن دوباره واسه ماساژ جونم دراومد از درد چشام سیاهی رفت😑
تو اون چند ساعت اصلا شیاف استفاده نکردم پمپ دردم نداشتم دردش قابل تحمل بود فقط وقتی اومدن گفتن پاشو راه برو شیاف زدم ۲۰ دقیقه بعدش پاشدم اولش ک نشستم سرم گیج میرفت یکم آبمیوه خوردم بهتر شدم بعد آروم پاشدم برای اولین بار یکم سخت بود ولی دومین بار یکم فقط درد داشتم
برگردم عقب بازم انتخابم سزارینه😁🤌
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۳ ماهگی
پارت پنجم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا یه ساعت گذشت تو ریکاوری و من همچنان میلرزیدم و تازه متوجه واضح اطراف میشدم یکم موندیم و اومدن ببرت تو بخش وقتی رسیدم صدای گریه دخترم همه جارو برداشته بود و گرسنه بود مامانم زود بهش شیرخشک داد و آروم شد اومدم حالم خوب بود و حرف میزدم کمی و چون خفه میشدم تکون میخوردم و بلند میشدم و همین باعث شد فرداش گردن درد بگیرم کم کم که بی حسی رفت دردام شدید شروع شد و شکمم تیر می‌کشید و و جای بخیه تم درد میکرد بهم شیاف داده بودن اما دردی دوا نکرد اونقدر درد کرد و نالیدم اومدن مخدر زدن به سرم و دردام کم شد و کمی آروم شدم اما خب درد میکرد همه جام دیگه شروع کردم خودم شیاف گذاشتم و هر دوساعت تمدید میکردم و اصلا دیگه اینطوری درد نداشتم گفتن که شکمت کار نمیکنه تند تند میزاری اما شکمم کار کرد و خیلی شل بیرون اومدم آخر شب خداروشکر شیاف برده بودن وگرنه نمیدادن و میگفتن هر 6 ساعت من پاهامو ورزش دادم قبل راه رفتن این باعث شد زودتر از همه راه برم و سرحال شم ساعت 9 گفتن مایعات بخورید که کم کم چایی اینا خوردم تما استفراغم شروع شد و با اون بخیه میکشت آدمو که بعد کلی ساعت دکترم اومد دید حالم بده گفت چرا آمپول نزدید که بالا نیاره امگول زدن و من بهتر شدم هی راه میرفتم و نسکافه میخوردم و چایی کم رنگ با خرما کمپوت نخوردم چون دوست نداشتم اما به جاش آبمیوه طبیعی میخوردم دیگه صبح شد و همه در حال ناله اما من خیلی آروم بودم
مامان شاهان مامان شاهان ۵ ماهگی
پارت ۴
وقتی دراز کشیدم لامپ روشن کردن رو شکمم چون سقفش حالت شیشه ای داشت شکم خودمو توش دیدم و حالم بد شد احساس بالا آوردن داشتم خیلی حالت تهوع داشتم خلاصه وقتی شکمم پاره کردن زور زدن بچه رو درآوردن وقتی صداشو شنیدم بهترین حال داشتم همه چیو یادم رفت
کلا زیر ۳ دقیقه شد که بچه رو آوردن ولی وقت بخیه زدن یه ۱۰ دقیقه ای طول کشید ولی دکتر بهم گفت تا ۸ ساعت نه پاتو تکون بده نه سرتو چون کمردرد وسردرد شدید میگیری
وقتی آوردن تو اتاق اتاق شلوغ بود خانوادم جمع شده بودن تا نوه شونو ببینن از همه خوشحال‌تر همسرم
ساعت نزدیک ۱ شب بود که کم کم داشت حسم برمی‌گشت درد داشتم فقط حای بخیه هام درد میکرد خلاصه اومدن ماساژ رحمی دادن اونم اصلا درد نداشت خداروشکر غیراز سوزش بخیه هام هیچ دردی حس نکردم اونم دوتا شیاف گذاشتم خوب شدم
تا فرداش ساعت ۸ صبح یه چای خرما خوردم ساعت ۱۱ شروع کردم به راه رفتن رازیانه دم شده هم خوردم که باعث می‌شد لختگی خونو بیاره بیرون دیگه سرپا شدم
ساعت نیم عصر مرخص شدم
ساعت ۸:۳۵ دقیقه ۱۳ آبان شب یکشنبه پسر من به دنیا اومد