میخام از تجربم براتون بگم اول اینکه براتون سر زایمان دعا کردم دوم بگم سوند گذاشتن ک درد نداشت واسم فقط چندش بود بخاطر اون بتادین ک میزنن حالت خیسی داره وگرنه بعدش عادی میشه دوم آمپول نخاع. ک من درد نداشت باز فقط باید خودتو شل بگیری من سفت میگرفتم خودمو باعث شد دوبار بزنن ک بعد بی حسی پاهام داغ شد و حالم بد شد خیلی واقعا این قسمتش برام بد بود ک اکسیژن وصل کردن بدتر میشدم و تهوع داشتم بعد ک فشار دادن شکم هم خیلی اذیت نشدم زیاد خونریزی نداشتم ولی بعدش اومدم تو بخش دردم خیلی زیاد بود داشتم میمردم یه عالمه شیاف و مسکن و این اخرا مخدر دادن بهم ک بهتر شدم کمرم واقعا نصف داشت میشد یکم تختمو دادم بالا بهتر شدم بعدش اولین راه رفتن هم یکم درد داشت و اذیت شدم ولی خب کم کم بهتر میشه دیگه خلاصه فک نمیکردم واسه سزارین اینقد اذیت بشم تجربه خوبی نبود واسم انشالله کسایی ک سزارینن راحت باشه براشون🥰❤️مرسی از نگاه قشنگتون🙏🙃

۷ پاسخ

عزیزم مبارک باشه قدم نی نی. خدارو شکر که سالمید. ان شاالله که قدمش پربرکت باشه .و زیر سایه شما و پدرشون بزرگ شه.

من هنوز داغونم، سزارین خیلی بده

منم خ درد داشتم و دارم

دقیقا 🙂منم 5 شنبه عمل کردم حالم خوش نی

انشالله قدمش پرخیرو برکت باشه اشکال نداره عزیزم ما همون میدونیم سزارین سخت تراز طبیعی بالاخره مادرشدن خیلی سختی داره اگه راحت بدنیا میاوردیم که بهشت زیرپای مادرنبود بدشم آدم ب سختی یچیزو بدست بیاره بیشتر قدرشو میدونه خلاصه خدا حفظش کنه برات

عزیزم بسلامتی انشالله
پمپ درد نداشتی؟

من هنوز کمرم خرده

سوال های مرتبط

مامان چال لپ خانم😍 مامان چال لپ خانم😍 ۱۰ ماهگی
تجربه زایمان
من ۱۱/۱۱ تو بیمارستان یاس سپید تهران سزارین اختیاری شدم ساعت ۱۲:۰۵ بامداد شدیدا میترسیدم و فوبیا داشتم ۱۰هم شب ساعت ۱۰ رفتمبیمارستان برای بستری اول ضربان قلب رو چک کردن بعد هم آنجوکت زدن ک یکم درد داشت در حد سرم بعد هم سوند ک من شل کردم فقط یکم سوزید وگرنه درد نداشت... بعد هم رفتیم سراغ اتاق عمل ک داشتم از ترس روانی میشدم نشستم رو تخت بی حس کنن شونه هامو انداختم شل کردم یکم درد داشت اونم بعدش دیگ فقط میترسیدم فقط فقط فقط ترررس داشتم ک دیگ بچمون نشونم دادن وای خدای بزرگ حسش بهترین حس دنیا بود کلی اشک ریختم همرو دعا کردم اما وای وای لیانای نازم نرم زیبا بمیرم براش خیلی خوب بود اما ترس داشتم همچنان رفتم ریکاوری لرز داشتم تا بردن بخش و کلا بی حس بودم تا ۲ الی س ساعت بعد دردم شروع شد ک اومدن برام مشکن تزریق کردن من پمپ درد نگرفتم... شیاف زدن برام خودمم برده بودم البته استفاده کردم خلاصه ک فردا صب ساعت ده اومدن سوند رو کشیدن شل کردم زیاد درد نداشت گفتن پاشو راه برو آخخخ این درد داشت واقعیت این بدترین دردش بود بعد هم ک اومدن شکمم رو فشار دادن یا علی اینم خیلی بد بود خلاصه ۶ غروب ۱۲ هم مرخص شدم و اومدم خونه
حقیقتا نترسید شجاع باشید که ترس من باعث شد خیلی خیلی عذاب بکشم پس نترسید شجاع باشید
مامان روشا مامان روشا ۴ ماهگی
سلام مامانای قشنگ.دوروز پیش زایمان کردم اومدم از تجربیاتم بگم و اماحقیقت.اول درموردسوند ک خیلیا میترسن.درد نداشت ولی سوزش داشت ک ی کوچولو اذیت کننده بود اما قابل تحمل.بعدش ک رفتم اتاق عمل بی حس شدم کلا دیگ هیچ دردوسوزشی حس نکردم.در مورد بی حسی اتاق عمل هم دردش مث واکسن قابل تحمل و سریع ک دیگ بعدش کل تنت بی حس میشه و رها. بعد از تزریق بی حسی تنگی نفس گرفتم بسختی میتونستم نفس بکشم ک سریع گفتم نمیتونم نفس بکشم برام اکسیژن گذاشتن و خداروشکر اوکی شدم. از زمان بی حسی تا ب دنیااومدن دخترم 10دقیقه ی رب بیشتر طول نکشید وکل عملم تقریبا یک ساعتی شد. بعدش تو بی حسی شکمم فشار دادن ک چیزی متوجه نشدم رفتم ریکاوری تا دست‌وپام حس گرفت یک ساعتی شد. و از اونجا دردام شروع شد. زمانی ک خواستن ببرنم اتاق عمل گفتن باید باز شکمت فشار بدیم ک اگه چیزی مونده بیاد بیرون. اونجام فشار دادن و خییییلی درد کشیدم و کلی خون ازم رفت. دیگه بردنم بخش دردم خییییلی شدید بود گفتم پمپ درد برام بزارن ک هیچ تاثیری نداشت. شیاف گذاشتم دوتا خیلی بهتر پمپ درد بود. و دردمو تقریبا قابل تحمل کرد.پیشنهاد میکنم ب شدت شیاف دیکلوفناک خیلی جواب بود هم برا من هم برا کسایی ک اونجا پرسیدم استفاده کرده بودن. دیگه تا شب گفتن باید راه برید.میدونم خیلی سخته آدم اذیت میشه ولی خیلی کمک میکنه ب درد و در وکاهش میده پس اصلا در برابر راه رفتن مقاومت نکنید. دیگ باز شبشم شیاف گذاشتم بهتر شدم و فرداشم مرخص شدم.ودر آخر حین زایمان برا همتون دعا کردم ک بسلامتی فارق شید امین❤️
مامان حامی مامان حامی ۵ ماهگی
سلام خوشگلا من اومدم ک تجربه زایمانمو بگم کسایی ک منو دنبال می‌کنند میدونستن ک چقد استرس دارم صبح روز شنبه ساعت 5ونیم بیمارستان رفتم اول ان اس تی ازم گرفتن بعد اومدن سوند وصل کردن ک من اصلا دوس نداشتم چون یه حس سوزش داشتم و دوس داشتم درش بیارم خلاصه طولی نکشید ک رفتم اتاق عمل لحظه ای ک امپول بی حسی و زدم اروم اروم شدم پاهام داغ شد و خیلی لذت بخش بود واسم چون حسش سوزشو نداشتم حدود 10دیقه بعدش دکترم گفت ک نینیت بدنیا اومد و صداشو شنیدممم واقعاا بهترین حس دنیا بود واسم دیگه تمیزش کردن و اوردنش پیشم بوسش کردم 🥰من زایمانم سزارین بود ک اون دردی حس نکردم تو زایمان فقط حالت تهوع داشتم یخورده ک امپول ریختن تو سرمم و بعدش لرز داشتم ک تا چن دیقه بعدش رفع شد پمپ دردم گرفتم خلاصه راضی بودم فقط موقع اولین بار ک میخوای بلند شی راه بری یخورده سخته همین درکل کسانی ک زایمان نکردن اصلا نگران نباشن خدا خودش جوری کمک میکنه ک خود ادم میمونه انشالله ک همه بسلامتی زایمان کنن و این حس خوب و تجربه کنن دعاگوی همگی بودم تو اتاق عمل💝💝💝
مامان آوا ُ آرشا🧿❤️ مامان آوا ُ آرشا🧿❤️ ۱ ماهگی
ادامه تاپیک قبلیم
۲ ساعت پسرم زیر اکسیژن بود و بعد از اون آوردنش بخش و واکسن هاشو زدن
من خودمم انقد حالم بعد بود ک دوبار زیر تیغ عمل حالم بعد شد یع بار کلا فشارم افتاد ک یع حس مثل حالت تهوع شدید بهم دست داد یکبار هم انقد فشارم رفت بالا ک چنان سردرد گرفتم ک هرلحظه احساس میکردم سرم میخواد بترکه
خلاصه ک زایمانم خیلی پرخطر بود خیلی
بعد از اونم ک اومدم بخش و بی حسی از بدنم رفت ‌. دردام شروع شد ر زایمان قبلیم اصلا درد نکشیدم من. هیچی احساس نکردم . ولی این سری خیلی حالم بدع خیلی . جوری ک با اینکه ۵ روز از زایمانم گذشته هنوز جای بخیه هام درد میکنه اصلا نمیتونم زیاد بشینم زیاد راه برم . جای آمپول بی حسی کمرم اندازه یه گردو روی کمرم خیلی خیلی درد میکنه و اینا همش همش بخاطر کم بودن فاصله دوتا سزارین 😶
انقد تو بیمارستان درد داشتم ک ب خودم انقد بد و بیراه گفتم ک حد نداشت ‌ . از درد من ۲ روز گریه کردم 🙂
خلاصه الان بهترم و حال پسرم خیلی خوبه خداروشکر ریه هاش هم تشکیل شده بود نیازی ب رفتن تو دستگاه نداشت 🤲🧿❤️
مامان پناه 🐣 مامان پناه 🐣 ۱ ماهگی
مامان یار امام زمان مامان یار امام زمان ۶ ماهگی
تجربه زایمان :بعد وارد بخش ک شدم دوباره بعد چند دقیقه اومدن شکم فشار دادن این مرحله واقعا درد داره بعدش تا شب با پمپ دردام قابل کنترل بودن بعد اون اومدن سوند در بیارن دوباره ترس داشتم ک گفت نفس عمیق بکش پاهاتم باز کن اینکار کردم اصلا درد نداشتم گفتن باید بیایی پایین تا راه بری راه رفتن خیلی بد بود من دوقدم برداشتم حالم بد شد بعد دیگ گفت برگرد بخواب رو تخت بعد یک ساعت دوباره امتحان کردم باز حالم بد شد ولی برا بار سوم خوب شد و راحت تر بودم اینم تجربه زایمان من واقعا خدا کمک میکنه من فکر نمیکردم برام اینجوری پیش بره تا میتونین راه برین هر روز بخیه ها بشورین خشک کنید تا عفونت نکن من یه دو روز بخیه هام عفونت کردن اذیت شدم دیگ تا روز ۷ سرپا هستین اومدین خونه شیاف استفاده کنید تا درد نکشین ،کسایی ک شیر دارن تا میتونین با شیر دوش ندوشین ک زخم میشیم اذیت میشن با آب ولرم با دست سینه هاتون خالی کنید اینم تجربه هایی ک من داشتم امیدوارم کاربردی بوده باشه
مامان لیانا جون🤍 مامان لیانا جون🤍 ۷ ماهگی
سلام مامانا من ۲۱ اردیبهشت زایمان کردم میخوام تجربمو براتون به اشتراک بذارم. صبح رفتم بیمارستان بستری شدم و ساعت ۱ونیم رفتم برای عمل. قبلش برام سوند وصل کردن ک درد نداشت ولی یکم سخته دیگه بلافاصله بردن برا عمل.من بیحسی بودم خیلی میترسیدم ولی واقعا حس قشنگی بود وقتی نی نیمو دیدم. یکم اون لحظه ک بالای دلم فشار دادن تا بچه بیرون بیاد سخت بود بعدشم حالت تهوع گرفتم ک با دارو کنترل کردن. متخصص هوشبری خیلی حواسش بهم بود. درکل عمل اونقدر ک فکر میکردم ترسناک نبود. بعدش بردن ریکاوری که اونجا سردم بود ک بخاطر اثر داروها لرز کردم. خیلی تو ریکاوری بودم چون حالم واقعا بد بود. ریکاوری از عمل خیلی سخت تر گذشت. بعدش بردنم داخل بخش حدود ۵بار شکمم فشار دادن که درد داشت.اخر شب از تخت اومدم پایین که اونم اولش سخت بود حس میکردم هر لحظه بخیه هام باز میشن ولی اونطور نبود.روز بعد هم مرخص شدم. تو خونه ام روزهای اول بعد زایمان خیلی ادم اذیته. کلا حال داغونی داشتم الان خداروشکر بهترم.
برای همه زایمان راحتی رو ارزومندم❤️