۵ پاسخ

دیدی گفتم بدنیا بیاد شوهرت دوستش داره حالش خوب میشه❤️❤️ مبارکت باشه

راه رفتن اول چجوری بود خیلی سخت بود؟

عزیزم پس میگن باید هشت ساعت تو تخت تکون نخوری پس شما تکون خوردی از اول چجوریه؟

😍😍😍😍😍😍

عزیزم به سلامتی باشه
در حد چند دقیقه فشار داد شکمت رو؟!

سوال های مرتبط

مامان هیلدا مامان هیلدا ۳ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۳ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین۴
حس پاهام داشت بر میگشت ، درد هم داشتم که اولاش قابل تحمل بود ولی کم کم زیاد و زیادتر میشد ، یه پرستار آقا کنارم بود خیلی خوش اخلاق بود اومد و پمپ درد رو بهم وصل کرد که پمپ درد خیلی خیلی تاثیر داشت ، بهترین کار همین بود که پمپ درد گرفتم
بعدش هم بردنم توی بخش که مامانم اونجا بود خیلی دلگرمی بود برام ، دخترمم که دیدم کل دردام یادم رفت ❤️ نمیگم درد نداره سزارین هم درد داره و کلا زایمان سخته چه طبیعی چه سزارین هردو سخته
فشاری که به شکمم وارد کرد پرستار برای خونریزی چون پاهام و دلم حس داشت خیلی خیلی دردم گرفت و اذیت شدم و جیغ میزدم خیلییی درد داشت دستش رو محکم گرفته بودم اما خب بندع خدا مجبور بود فشار بده بخاطر خودم که بهتر بشم ، یبار یع پرستار دیگه اومد که اون خیلی بداخلاق بود اونم یبار فشار داد و رفت خلاصه این فشار بعد زایمان سزارین ادم مرگ رو به چشم میبینه خیلی وحشتناکه
😐❤️ سرم هایی که میزنن بهت هم خیلی خواب آوره و کلا آدم گیجه گیجه که باعث میشه باز دردت یادت بره
مامان سِویلای✨ مامان سِویلای✨ ۳ ماهگی
پارت پنجم زایمان سزارین 😍 ✨
حدودا یه ساعت گذشت تو ریکاوری و من همچنان میلرزیدم و تازه متوجه واضح اطراف میشدم یکم موندیم و اومدن ببرت تو بخش وقتی رسیدم صدای گریه دخترم همه جارو برداشته بود و گرسنه بود مامانم زود بهش شیرخشک داد و آروم شد اومدم حالم خوب بود و حرف میزدم کمی و چون خفه میشدم تکون میخوردم و بلند میشدم و همین باعث شد فرداش گردن درد بگیرم کم کم که بی حسی رفت دردام شدید شروع شد و شکمم تیر می‌کشید و و جای بخیه تم درد میکرد بهم شیاف داده بودن اما دردی دوا نکرد اونقدر درد کرد و نالیدم اومدن مخدر زدن به سرم و دردام کم شد و کمی آروم شدم اما خب درد میکرد همه جام دیگه شروع کردم خودم شیاف گذاشتم و هر دوساعت تمدید میکردم و اصلا دیگه اینطوری درد نداشتم گفتن که شکمت کار نمیکنه تند تند میزاری اما شکمم کار کرد و خیلی شل بیرون اومدم آخر شب خداروشکر شیاف برده بودن وگرنه نمیدادن و میگفتن هر 6 ساعت من پاهامو ورزش دادم قبل راه رفتن این باعث شد زودتر از همه راه برم و سرحال شم ساعت 9 گفتن مایعات بخورید که کم کم چایی اینا خوردم تما استفراغم شروع شد و با اون بخیه میکشت آدمو که بعد کلی ساعت دکترم اومد دید حالم بده گفت چرا آمپول نزدید که بالا نیاره امگول زدن و من بهتر شدم هی راه میرفتم و نسکافه میخوردم و چایی کم رنگ با خرما کمپوت نخوردم چون دوست نداشتم اما به جاش آبمیوه طبیعی میخوردم دیگه صبح شد و همه در حال ناله اما من خیلی آروم بودم
مامان ‌‌آیلین مامان ‌‌آیلین روزهای ابتدایی تولد
خب منم اومدم که از زایمانم بگم
من دیروز ساعت ۸ کیسه آبم ترکید بدون هیچ دردی رفتم حموم آرایش کردم مسواک زدم ساکم رو که از قبل آماده بود برداشتم رفتم بیمارستان ۸ونیم بود نوار قلب و معاینه شدم که گفت ۳ یا ۴ سانت بازی ولی دردی نداشتم زنگ زدن دکترم که بیاد بالا سرم نیومد خیلی دلم شکست چون قبلش کاغذ داده بود که زایمان ویژه ام خودش میاد بالاسرم که نیومد اونجا یه دکتر دیگه رو معرفی کردن به ناچار قبول کردم منو بردن بخش زایمان بعدش دکترم اومد گفت درد داری گفتم نه از اول تا آخر بالا سرم بود خیلی خوش اخلاق بود با یه ماما همراهش هر دو واقعا خوش اخلاق بودن راسی برا گرفتن این دکتر هم ۵ میلیون دادیم ولی خب خوب بود بعدش ساعت ۱۰ اومد آمپول فشار زد یدونه هم آمپول ریه چون من ۳۶ هفته و ۵ روز بودم بعد ۱۰ و نیم اومد گفت درد داری گفتم نه یکی دیگه آمپول فشار زد که ساعت ۱۱ دردام شروع شد ولی اصلا دادوبیداد نمیکردم قابل تحمل بود مامانم رو هم از اول راه داده بودن داخل بعدش مادرشوهرم اومد بعدش مامان بزرگم اومد بعدشم خواهرشوهرم تا ۱۱ونیم پیشم بودن منم درد داشتم ولی قابل تحمل بود که بعدش اینا رفتن ولی مامانم تا لحظه آخر پیشم بود ساعت ۱۱ ونیم دردم شدید شد که باعث شد جیغ بزنم دکترم معاینه کرد گفت ۶ سانتی یه ربع بعدش یدفعه حس کردم بچه داره میاد
ادامه تو تایپیک👇
مامان مَهبُد🧿💙 مامان مَهبُد🧿💙 ۲ ماهگی
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
دوشنبه ۱۲/۶
۳۸هفته و ۳روز بودم رفتم دکتر، معاینه کرد دو سانت باز بودم. ان اس تی گرفت گفت حرکات بچه کمه بهتره بیای برای زایمان. گفت پس فردا بیا بیمارستان.
توی این دو روز حسابی ورزش کردم تا بلکه دردم بگیره ولی چهارشنبه صبح بدون درد راهی بیمارستان شدم. ساعت ۹.۳۰ بدون درد بستری شدم. اولین معاینه تحریکی رو که انجام دادن، دل دردای پریودی خیلی کم پیدا کردم. تا ساعت ۱۰ دکتر اومد معاینه کرد همون دو سانت بودم و برام سرم فشار با دوز کم تجویز کرد.
بعد از سرم فشار دل دردام کمی بیشتر شد ولی قابل تحمل بود. درخواست ماما همراه کردم. ماما همراه توی دردام بهم ورزش میداد که خیلی به کاهش دردم کمک میکرد. تا ساعت ۱به همین صورت گذشت. ساعت ۱ دوباره دکتر اومد برای معاینه که گفت ۳ سانت شده و کیسه آبمو زد. بعد از کیسه آب دردام خیلی بیشتر شد ولی یه کم که گذشت توی انقباض هام ضربان قلب بچه افت پیدا میکرد. که ماسک اکسیژن بهم وصل کردن تا شرایطم اوکی شد. یه ساعت بعد دوباره معاینه شدم که هنوز همون سه سانت بودم و هیچ پیشرفتی نداشتم. دردامم زیادتر شده بود.
مامان مَهوا🌕 مامان مَهوا🌕 ۳ ماهگی
پارت۳
خلاصه ساعتای حدودا ۸ونیم بود، اومدم توی بخش.. مامانم اومد بالاسرم
بعدش رفت مهوا رو اورد، مهوا فقط یک کلاه و یک مای بیبی داشت، لباساشو تنش کرد و بچم خواب بود...
کم کم پرستارا اومدن بهم یاد دادن چطوری به بچه شیر بدم، اما خب با اون زخمی که داشتم نمیتونستم پوزیشن درست داشته باشم برای شیر دهی...
ساعت حدودا ۳ بود که گفتن میتونی مایعات رو شروع کنی، وقت ملاقات هم شده بود و شوهرم اومد دیدن من و مهوا
نسکافه زیااااد خوردم و هرچی میخوردم سیر نمیشدم...
بی حسی از بین میرفت و دردم بیشتر میشد و واقعا پمپ درد معجزه بود برام... پمپ دردم ساعت ۸ شب تموم شد
وفتی خواستم راه برم پمپ درد نداشتم، شیاف هم گفتن الان نمیشه بذاریم و یکساعت دیگه میذاریم برات
من خواستم بلند بشم واقعاااا سختم بود خیلی سخت... دردش مث این هست که انگار ی جای بدنت زخم عمیقی داره و ی نفر مشت مشت نمک بپاشه روی اون زخم...
خلاصه بلند شدم، مامانم کمکم کرد پوشک گذاشتم...(شورت سرجی فیکس برای من عالی بود) شروع کردم به راه رفتن از شدت سوزش زخمم عرق از صورتم میریخت، انگار ی سطل اب ریخته بودن رو سر و کله م.. بقیه اینطوری نبودنا... درد داشتن ولی مثل من نبودن... نمیدونم چرا من اینقدر درد داشتم فشارمم از درد افتاده بود و چشام سیاهی میرفت که پرستارا کمکم کردن اومدم روی تختم دراز کشیدم.
مامان آرسام 💙 مامان آرسام 💙 روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان سزارین
من خیلی خیلی ترس داشتم
ولی خب به دکترم اعتماد کردم
توی سزارین دکتر خیییلی مهمه
درد هایی که طبیعی قراره بکشید و خورد خورد پاس میکنید و این برای من بهتر بود
با پمپ درد و شیاف درد ها قابل کنترله اصلا نگران نباشید
سوند و برای من بعد بیحسی وصل کردن ( دکترم اجازه نمیداد وقتی بی حس نیستی سوند وصل کنن بهت )
فشار شکمی تو بی حسی ها بود
تنها چیزی که هنوووز دردش یادمه اولین راه رفتنه
خیلی دردناک بود ولی برای نیم ساعت کلا کم کم بهتر میشید
من ۲۴ ساعت بعد عمل مرخص شدم
۴ ساعت بعد عمل گفتن پاشم راه برم که خیلی زود بود
۴ ساعت ناشتا نگهم داشتن که اینش خوب بود من گشنم بود🤣
اتاق عمل :
هیچ دردی حس نمیکنید سوزن بی حسی اندازه امپول ساده درد داره
من داروی بی حسی تو اتاق عمل خیلی برام عوارض داشت حالم بد شده بود ولی تکنسین بیهوشی مدام بهم دارو میزد باهام حرف میزد و خیلی خوب بود اوکی میشدم
وقتی بچه رو از شکم میکشن بیرون احساس فشار میکنید که اصلا درد نداره ولی به شددددت دل تنگی داره انگار همه ی بدن غصه ی نبود بچه رو میگیره
بچه رو میذارن رو سینه خیییلی حس قشنگیه
مامان مهراد مامان مهراد ۴ ماهگی