تجربه زایمان
پارت ۳
بعدم منو پسرمو بردن بیرون که دیدم شوهرمو خانوادم پشت درن (بعد تولد پسرم گوشیمو داده بودن به همسرم که فیلم لحظه تولد پسرمو ببینن)
بعد رفتیم بخش و کم کم بی حسی داشت اثرش میرفت که برام شیاف زدن و بهتر شدم
یه بارم اونجا شکممو فشار دادن که درد اونو فهمیدم ولی چند لحظه بود کلا
تا پنج شش ساعت ثابت دراز کشیده بودم فقط مامانم بچمو میاورد شیر میدادیم میبرد
ساعت ۹ شب اومدن گفتن یه چیزی بخور کم کم و کمک کردن کم کم از تخت پایین بیام که برای من فقط این مرحله واقعا سخت بود
بعدم که هر بار یه چیزی میخوردم پامیشدم راه میرفتم کم کم بهتر شدم و راه افتادم
فرداش هم ساعت ۱۲ این طورا مرخص شدیم و پسری به بغل اومدیم خونه
تا دو روز بعد هم از بیمارستان زنگ میزدن پیگیر وضعیت منو بچه بودن
در کل من از بیمارستان و دکتر و پرستارا خیلی راضی بودم واقعا خوش اخلاق و مهربون بودن و حسابی بهت میرسیدن
امیدوارم شما هم زایمان خوبی رو تجربه کنین

۴ پاسخ

عزیزم کدوم بیمارستان بودی؟؟

اینجا کسی بود ک ۳۸ هفته بوده و ورزشم نکرده قبلا بچه ش بریچ بوده بعدش ۳۹ هفته چرخیده جان بچه هاتون جواب دین

منم بچه م‌بریچه ودکتر ختم بارداریم‌رو ۳۹ هفته زده و من اسرار داشتم مثلا فردا پس فردا عمل کنه گفت دلیل اسرارت چیه گفتم میترسم بچرخه گفت بچه ای ک بریچه و ۳ و۲۰۰ هست جا تداره ک بچزخه خدا بهت رحم کرده بریچه چون لگنتم تنگه گفت استراحت کن فقط ورزش نکن اگ میخوای نچرخه و گفت هر کی میگه میپرخه چرت گفته استرس نداشته باش و ی هفته دیکه بیا عمل نمیدونم‌باز استرس دارم😁😁

خداروشکر 😍چقد امید بخش بود تجربت
من امشب یچیزایی خوندم از سزارین ک ترسیدم بمیرم واقعا🥲😐

سوال های مرتبط

مامان آرمان مامان آرمان ۲ ماهگی
تجربه سزارینم بیمارستان آرمان پارت ۲
حدودا بچه ۱ و ۱۰ دقیقه به دنیا اومد مارو ۲ و نیم بردن تو بخش قبل بردن فشارمو چک کردن بچرو گذاشتن تا سینمو بگیره یکم بعد یه پرستار ریکاوری شکممو ماساژ داد حس نداشتم اما فشارو میفهمیدم که اونقدر وحشتناک نبود از جلو اتاق عمل همسرم همراهم بود اتاق خصوصی خواسته بودم زیاد بزرگ نبود ولی خصوصی بود و خب این خیلی خوب بود همون اول پرستارا جا به جام کردن حسی نداشتم تنمو پاک کردن تمیز کردن به جز دوتا شیاف اتاق عمل که گذاشته بودن دوباره برام شیاف گذاشتن و فقط زیرانداز برام گذاشتن و پوشک بعد بهم سرم زدن کم کم بی حسیم داشت میرفت تا حدود ۶ دگ کامل بی حسیم رفته بود حس پریودی داشتم خونریزی رو بعد هر بار انقباض شکمم میفهمیدم این وسط مایعات با نی قایمکی میخوردم چون دگ بی حسیم رفته بود ولی گفتن ۱۲ بهت میگیم مایعات بخور در کل خیلی پرستارا و بیمارستان رسیدگی خوبی داشتن ساعت ۱۲ برام مایعات و سوپ اوردن حدودا ساعت ۲ هم اومدن که راه بریم
مامان samyar مامان samyar ۹ ماهگی
تجربه زایمان پارت سوم
وقتی منتقل شدم به زایشگاه خانم دکتر رسید و دستمو گرفت و گفت نگران نباش کوچولو میخواد بیاد ... برام بی حسی زدن ودردم نداشت فقط شونه ها و سرتون رو پایین بندازین که قبلش بهتون میگن . سوند هم چون تو بی حسی زدن چیزی حس نکردم . مدام حالمو میپرسیدن حین عمل که خوبی ؟ میگفتم اره . صدای گریه بچه که اومد حسی داشت که اصلا نمیشه تو کلمات گفت . نشونم دادن و تمیزش کردن و هزاربار خداروشکر کردم . اون فشار دادن شکم انقدرشنیده بودم درد داره اما دردحس نکردم فقط حس فشار بود که قابل تحمل بود . دوسه باری انجامش دادن .و بعد منو بردن قسمت بستری و بچه رو بردن ان آی سی یو تا تحت نظر باشه . رفتار پرسنل زایشگاه واقعا مهربون و دلسوزانه بود . رسیدگیشون عالی بود و مدام سر میزدن حتی نصفه شب میومدن میگفتن شیاف اگر لازم دارین براتون بزاریم و... اون راه رفتن اولین بار واقعا برام سخت بود اما کم کم بهتر میشه . فقط یه شربت ملین تو همه بیمارستانا میدن که به اکثرا نمیسازه اونو نخورید بهتره من انجیر برده بودم و اونو نخوردم .
درمورد بیمارستان یا زایمان هر سوالی داشتین بپرسین مهربونا ❤️
مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۷ ماهگی
٣:

بعدش بچه رو بردن كه واكسن هاشو بزنن منم بعد اينكه بخيه هامو زدن بردنم ريكاوري پرستاراي زايشگاه خيلي مهربون بودن هر ٥ دقيقه ميومدن ميگفتن دخترم درد نداري سرت درد نميكنه لرز داشتم كه گفتن طبيعيِ سه بار هم شكممو فشار دادن كه بي حس بودم و اصلا متوجه نشدم (بعدا همسرم گفت من كه بستري شدم دكترم ٤ ٥ دفعه زنگ زده به گوشيم و حالمو از شوهرم پرسيده)
بعد از ١ ساعت بردنم بخش كه بازم نتونستم همسرم رو ببينم🥲 چون رفته بود طلا بگيره برام سورپرايزم كنه كه نرسيد🥹
ساعتاي اول خيلي بد بود كه پاهامو حس نميكردم و نميتونستم به پهلو بشم خيلي بد بود كم كم كه سر پاهام باز شد يكم حالم بهتر بود حداقل پاهامو ميتونستم تكون بدم اما خيلي گرسنه ام بود و خيلي تشنه از صبحش قبل عمل ميخواستم آب بخورم كه نزاشتن ساعت ٨ صبح عملم تموم شد ساعت ٨ شب گذاشتن چيزي بخورم كه با مايعات گرم گفتن شروع كن منم نسكافه خوردم بعدش هم اومدن راه بردنم اصلا هم سخت نبود فقط از تخت پايين اومدن سخت بود يكم فرداشم كه ديگه مرخص شدم خلاصه كه راضي بودم از زايمان سزارين…
من بيمارستان مريم بودم هزينه تراشي اي كه ميگن نداشت ولي بعضي از پرستاراش واقعا سگ بودن و رسيدگي نميكردن بستگي به شيفت داشت شيفت صبح من پرستارم خيلي خوب بود اما شيفت غروب نه شيفت شب هم قابل تحمل بود ولي اگه باز بخوام زايمان كنم اين بيمارستان انتخابم نيست..
مامان حنا مامان حنا ۳ ماهگی
#تجربه زایمان ۴
دیگه کم کم حس پاهام داشت برمیگشت ولی لرزکرده بودم اومدن پتو انداختن رومن خانم ها دیگه که زایمان کرده بودن کنارم بودن بچهاشونم کنارشون بود جز من از پرستارا پرسیدم بچه من کجاست گفتن بردن بخش نوزادان گفتم مشکلی داره گفتن نه تو بری بخش اونم میاریم دیگه ساعت ۲:۴۵من اومدن ببرن بخش دیگه دخترمم آوردن راستی پمپ درد هم برام گذاشتن
یک ساعت اولی که آوردن تو بخش دردی حس نمی‌کردم بعدش اومدن شکمم فشار دادن وااااااای که چقدر درد داشت مردم از درد گریه شدم ولی اصلا نمی‌تونستم تکون بخورم نینی هم آوردن که سیر بهش بدم ولی من دریغ از یک قطره شیر نداشتم هرچی پرستارا و اطرافیان تلاش کردن تا ۸شب هیچی نیومد ۸دکتر نوزادان اومد گفت برید شیر خشک نان یا اپتامیل بگیرید بدید بچه بخوره
خودمم دیگه از همون گفتن کم کم شروع کنم به مایعات خوردن اول هم یا انرژی زا بخورم یا اسپرسو
درد هام خیلی زیاد بود با وجود پمپ درد بهم هم گفتن خودشون پمپ جوری تنظیم کردن که کم کم وارد بدنم میشه و کلیدش نزنم که تا فردا برام بمونه منم قبول کردم ساعت۱۲شب هم اومدن سوند کشیدن که خیلی درد داشت یادم میاد مو به تنم نمی‌مونه بعدشم گفتن کم کم باید بشینی و بعدش بیایی از تخت پایین دیگه پرستارو شوهرم و مامانم بودن با کمک سه تاشون به هزار بدبختی و گریه و درد زیاااااااد اومد پایین ‌ولی خیییلی درد داشت که میگفتم دیگه غلط بکنم بخوام زایمان کنم چند قدمی راه رفتم برگشتم رو تخت خوابیدم ولی چون مایعات می‌خوردم و سرم بهم وصل بود دستشوییم می‌گرفت راهی هم نداشتم باید دوباره اون درد زیاااااااد تحمل میکردم و از تخت میومدم پایین
مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖
مامان دایان 👼🏼💙 مامان دایان 👼🏼💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان من ( سزارین ) پارت چهار
که لحظه شیرینی بود و به همه مانانای باردا و همه کسایی که بچه دار نمیشن از ته قلبم آرزو میکنم ، و بچه رو دادن بیرون و منو بردن ریکاوری و چون هنوز بیحسی داشتم اومدن شکممو تمیز کردن که من به شدت نگران اینم بود زیاد نفهمیدم فقط چون از زیر دلم داشتن فشار میدادن اون اذیتم میکرد که از اونجا به بعد دردام شروع شد که با شیاف کاملا قابل کنترل بود سخت تمرین بخشش فقط راه رفتن و بلند شدن بود ولی تجربه من این بود که هر چقدر که میتونید راه برید چقدر بیشتر راه برید همون قدر زود بهتر میشد چون یه نفرم با من سزارین شده بود من با کلی درد راه میرفتم ولی بعد راه رفتن بهتر میشدم من چهار بار پیاده شده بودم اون فقط یه بار و تا صبح کلی درد کشید و این که منتظر شیاف نباشین که هر هشت ساعت یه بار بیمارستان بده خودتون هر کجا که دردتون گرفت یدونه استفاده کنید خیلی کمک بود و من متاسفانه همون سر دردی که تو اتاق داشتم بعد از سه روز بازم همچنان دارم و این به شدت اذیتم می‌کنه درسته همینقدر سخت بود ولی بازم خدارو شکر که بچمو تونستم صحیح و سالم بغل بگیرم و برای شما هم این حس رو آرزو میکنم
مامان امیرعلی 🧸💙 مامان امیرعلی 🧸💙 روزهای ابتدایی تولد
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۵ ماهگی
ادامه تجربه زايمان🤍
داخل بخش كه رفتم يه مقدار طول كشيد كه پسرمو لباس تنش كنن و بيارن بعد پرستار اومد منو چك كرد و شياف برام گذاشتن و پوشك گذاشتن برام گفتن تا ١٢ ساعت نميتونم چيزي بخورم و از جام بلند بشم،
بعد از اون بازم به پسرم شير دادم و تا ساعت ٥ بعد ازظهر هنوز شير داشتم ولي بعد از اون خيلي كم شد و پسرم دائم گريه ميكرد و نميدونستيم چشه( فرداش فهميديم كه گرسنه ميمونه) ساعت ١٠ شد كه بهم گفتن بايد بلند شم راه برم و اول يه آب سيب خوردم و بعد يه كم نسكافه بعدش با كمك پرستار بلند شدم، اولش يه مقدار سخت بود پايين اومدن از تخت ولي شياف دردو خيلي كم كرده بود حدود ٥ دقيقه كمك كردن بهم كه راه برم بعد از اون بهم گفتن هر نيم ساعت يه بار سعي كن بلند شي راه بري كه خودت راحت تر باشي، بهم يه شربتي دادن كه براي كار كردن شكم بود، من همون شب براي پسرم ترنجبين و شيرخشت دم كردم در حد ٥ ميل كمتر دادم بهش خورد، همون نصف شبم شكمش شروع كرد به كار كردن و دستشويي كرد، فردا صبحش دكتر اومد بخيه هامو چك كرد و گفت ١٠ روز ديگه بيا بكشمش و كارامونو كردن و ساعت ٢ اينا بود كه مرخص شديم…
اين تجربه من بود با اينكه يه عالمه درد كشيدم قبل از زايمانم ولي واقعا سزارين در حدي نبود كه من نتونم باهاش كنار بيام، برام يه غول بزرگ شده بود ولي اصلا اينطوري نبود، من واقعا راضيم از اينكه سزازين شدم، حتي من فردا عملم بعد از مرخص شدنم شياف گذاشتم و٣ طبقه از پله هاي خونمون اومدم بالا و اصلا اونجوري اذيت نشدم و تا ١٠ روز بعد عملمم هر موقع مهمون ميومد و يا خيلي درد داشتم شياف ميذاشتم و راحت بلند ميشدم،
اميدوارم همه مامانا به سلامت زايمان كنن 😍 و با آرامش ني ني هاشونو بغل بگيرن🫶🏻🤍
مامان پرنسا مامان پرنسا ۱۰ ماهگی
سلام من شنبه سزارین شدم بیمارستان قمر
میخواستم تجربه زایمانم رو بگم
من برای تشکیل پرونده رفته بودم که دکترم تماس گرفت گفت همون لحظه بستری بشم برای زایمان اولش خیلی استرس داشتم کارامو انجام نداده بودم و خیلی هنگ بودم ساعت ۱۲ و نیم ظهر رفتم اتاق عمل و یک و ده دقیقه بچه به دنیا اومد رسیدگیشون خیلی عالی بود واقعا پرسنل خیلی خوش اخلاق و مهربونی داشتن من اتاق خصوصی و پمپ درد هم گرفتم تنها چیزی که خیلی درد داشت اولین باری که دست و پاهامو روی تخت تکون دادن و دو بار هم شکمم رو فشار دادن که واقعا درد داشت من آستانه دردمم پایینه واقعا دردم شدید بود ساعت های یک شبم اومدن خودشون رام بردن که پمپ دردم تموم شده بود و دردم زیاد بود برام دو تا شیاف گذاشتن و دردم کم شد بعدش چندبار دیگه راه رفتم که باعث شد دردام کمتر بشه ساعت تقریبا ۱ ظهر هم مرخص شدم در کل من از بیمارستان قمر خیلی راضی بودم همه ی کارها رو خودشون انجام میدادن و پرسنلش با رفتارشون باعث میشدن آدم احساس خوبی داشته باشه