تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️

۲ پاسخ

پمپ درد رایگان بود یا ن آخرش؟

عزیزم مبارک باشه به سلامتی
دکترت نگفت چرا بی حس نشدی ؟
بیمارستان خصوصی رفتی ؟

سوال های مرتبط

مامان نیکان

🩵 مامان نیکان 🩵 ۴ ماهگی
حالا دلم میخواست بچه رو بغل کنم نازش کنم ولی نمیتونستم از شدت درد🥲یه دردی بود که آدم نمیتونه بیان کنه🥲
هی درد میکشیدم باز میومدن دوتا شیاف میذاشتن و امپول و سرم.
تا نصفه شب ساعت۲ پرستار اومد گفت باید بلند بشی🥺بدترین قسمت ماجرا🥲قسمت شکم و جای بخیه انگار یک‌تن میشه و‌نمیتونی حرکت بدی
برای منکه اینطوری بود از شدت درد🥲بزور هرجور بود نشستم و کم کم پاهامو دادم پایین و با کلی گریه کردن راه افتادم و ده قدمی راه رفتم الان فکرمیکنم چجوری اون دردو تحمل کردم فقط بخاطر بچم بود🥺باز دراز کشیدم و امپول زدن که دردم کم بشه🥲ولی درد همچنان بود🥲صبح باز بلند شدم و با کلی درد راه رفتم و سوند هم گرفتن و همچنان میومدن شیاف هم میذاشتن🥲
دکترمم چون جمعه بود دیگه نیومد حتی برای مرخص کردن☹️زنگ زد تلفنی گفت مرخص کنید و کارای ترخیص انجام دادیم اومدیم و خونه تازه شروع دردا بود چون امپولی در کار نیود و فقط شیاف بهم دادن و دراز کشیدن خوب بود ولی بلند شدن کار حضرت فیل بود خیلی دردم میومد🥲امروز که ده روز شد تازه یکم میتونم خودم بلند بشم دردش قابل تحمل تر شد
مامان مهراد مامان مهراد ۴ ماهگی
پارت دوم عمل سزارین


وقتی ب هوش اومدم دیدم دو نفر دارن منو ماساژ رحمی میدن چون حس داشتم درد اش فهمیدم درد داشت اما قابل تحمل بود بد اوردن تو بخش چون بیهوشی رفته بود درد داشتم پمپ درد نداشتم نگرفتم چون دکتر گفت خوب نیست دارو میده کنترل میشه که توی سرم ها مسکن بود شیاف زدن اروم شدم ی یک ساعت بد دوباره کم شروع شد که با تکرار کردن پرستار ها من چون ۱۲ ظهر زایمان کردم بچه چون بند ناف دور گردنش بود بردن گذاشتن تو دستکاه چند ساعتی ۱۱ شب بهم گفتن چیزی بخور اول که میایی فقط تشنه ایی ۱۱ شب اومدن گفتن نسکافه بخور کمپوت بد میام سوند در میاریم کمک ات میکنیم که راه بری اومدن بلندم کردن که قبلش شیاف زدم. اما موقع بلند شدن درد داشتم تا توالت رفتم اومدم بیرون لباس مو عوض کردن کمک ام کردن رو تخت نشستم کمک بهیارم عالی بود مهربون دوست داشتنی. شیاف زد برام مامانم بود بچه مامانم نگه میداشت فیلم برام گذاشتن که از بچه چطور مراقبت اولیه انجام بدم بد که صبح شد دکترم اومد چک کرد منو گفت مرخصی که اماده شدم برای خونه
مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 روزهای ابتدایی تولد
مامان دخملی مامان دخملی ۴ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان یارا مامان یارا ۳ ماهگی
پارت ۴ تجربه زایمان
ببخشید دیگه زیاد شد دارم با جزئیات میگم😁
من تمام وقت خواب بودم هی مامانم برام شیاف می‌ذاشت من می‌خوابیدم دردش اونقدر نبود که بگم غیر قابل تحمله واقعا با شیاف خیلی خوب بودم همسرمم رفت یارا رو دید برام عکس فرستاد دیگه خیالم راحت بود ولی بهش حسی نداشتم نمیدونم چرا 🥺 اینگار حس میکردم بچه خودم نیست
در کل همش خواب بودم تا شب که سوند رو برداشتن و گفتن پاشو برو دستشویی منم جیش داشتم دیگه تحمل صبر کردن نداشتم 😁 خیلی سخت بود پایین اومدن از تخت تا اومدم بشینم چند بار نفسم رفت مامانم با یه خانوم دیگه کمکم کردن سخت بود دو سه قدم اول ولی بعد کم کم خیلی بهتر شد
ماساژ رحمی ام فک کنم برام تو اتاق عمل انجام دادن چون اونایی که بعدا برام انجام دادن درد نداشت اصلا حالا نمیدونم ماساژ رحمی بوده یا نه ولی درد نداشت ساعت ۱۰ بود رفتم دیدن یارا رو پا وایسادن برام سخت بود مامانمم اجازه نداشت بیاد ولی حداقل نیم ساعت سرپا وایسادم کنارش صندلی نداشتن بی ناموسا برام ویلچرم نیوردن واقعا چرا😑
یارا خیلی گنا داشت به زور با دستگاه نفس می‌کشید منم کنارش اشک میریختم 🙃
فرداش که قرار شد مرخص شم خداروشکر سروپا بودم لباس پوشیدم راحت و صافم تونستم راه برم دردش فقط در حد یه پریود معمولی بود
یکم برای بالا رفتن از پله های خونه اذیت شدم فک کنم بخاطر همون تا شب درد داشتم که با شیاف قابل تحمل میشد
تا الآنم خداروشکر اصلا درد سزارین اذیتم نکرده امروز دیگه بی کمک میتونم از جام بلند شم بشینم سر سفره وکاملا حالم خوبه فقط درد وحشتناکی که دوسه روز داشتم بخاطر این بود که سرما خورده به پهلوم و وحشتناک یعنی وحشتناک درد میکرد نفس نمی‌تونستم بکشم یکم گرم گرفتیم و دوباره دوست عزیزم شیاف فعلا زنده نگهم داشته
مامان ویهان🩵 مامان ویهان🩵 ۱ ماهگی
خلاصهبهوش که اومدم برام سوند هم نزاشته بودن چون دکترم میگفت باعث عفونت ادراری میشه و لازم نیست…دیگ ظهر پرستارا اومدن زیرمو تمیز کردن و لباسامو عوض کردن و برام شیاف گزاشتن تخت و به حالت نشسته کردن و گفتن بیست دقیقه بشین تا بیایم ببریمت یکم راه بری…دیگ اومدن بلند شدم یکم راه رفتم…برای اولین بار یکم بخیه هام سوزش داشت اما دردش بازم قابل تحمل بود…خلاصه براتون بگم خداروشکر زایمان خوبی داشتم تجربه خوبی شد برام…درسته بدن با بدن فرق داره اما همه چی به آستانه تحمل درد خودتون بستگی داره…اصلا عمل سختی نبود برای من و درد زیادی هم نداشتم خداروشکر…مامانایی که زایمان سزارین در انتظارتونه اصلااااا و ابداااا استرس زایمان نداشته باشید چون اونقدر سخت نیست و اینو آدمی بهتون میگه که خودش ترسو ترینه😂😂اصلا وقتی از بیمارستان مرخص شدم به مامانم میگفتم الکی چقدر استرس کشیدم اصن عمل سخنی نبود…😂الانم که اومدم خونه تا یکم میبینم بخیه هام میسوزه یه شیاف میزارم اوکی میشه…خلاصه که سزارین بهترین تصمیم بود برای من البته…بعضیا هم هستن که همین قدر راحت زایمان طبیعی انجام و میدن و راضی ترینن…انشالله که همه مامانا راحت زایمان کنن و نی نیشونو بغل بگیرن🥹
مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۴ ماهگی
مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 مامان 𝑬𝒍𝒊𝒏🧸🫧 ۱ ماهگی
بچه رو که در اوردن احساس کردم قلبم داره‌تو دهنم میزنه احساس میکردم نمیتونم نفس بکشم اکسیژنم افت کرد ضربان قلبم رفته بود رو۱۵۰ خلاصه بچه رو اوردن چسبوندن ب صورتم یکم دگ بردنش اونور بمن ماسک اکسیژن اینا زدن ولی من حس میکردم دارم میمیرم قفسه سینم سنگین بود دکتر گف بیحسی اومده بالا تر بخاطر همون اینجوری شدی چشام داشت بسته میشد اومدن تکونم دادن گفتن نخاب قشنگ نفس بکش ...
خلاصه بخیه زدن تموم شد جا به جام کردن بردن ریکاوری
اونجا یه لرز افتضاحی گرفتم که نگو😑
یکم موندم اونجا مخدر زدن بهم دردام داشت شرو میشد
اومدن بردنم بخش اتاق خودم ...
اومدن شیاف زدنو پوشاک گذاشتنو رفتن بچمو اوردن شیر دادم شیرم کم بود همش گریه میکرد هیچی اجازه ندادن بخورم تا ۸ شب که سوندو کشیدن و با اب شرو کردم بعدش نسکافه و چای و ابمیوه خوردم شامم سوپ خوردم و گفتن که باید پاشی راه بری دسشوییم بری بنظرم سخت ترین قسمتش اینجا بود خیلی سخت بود احساس میکردم دارم از درد پاره میشم همسرمو مامانم بلندم کردن چند قدم راه رفتم و رفتم سرویس یکم احساس کردم دردام کمتر شد برگشتم رو تخت بنظر من هر چقد بیشتر راه برین همونقد حالتون بهتر میشه من خودم خیلی راه رفتم😁
فردا عصرشم مرخص شدیم
من بیمارستانم خصوصی بود پمپ درد نگرفتم و با شیاف کنترل کردم دردامو قابل تحمل بود با اینکه شدید بود دردش
در کل بخام بگم صد بارم برگردم عقب سزارینو انتخاب میکنم باهمه سختیاش الانم درد دارم چون بچم بیقراره نمیذاره استراحت کنم
ولی خب خیلی تجربه خوبی بود اون لحظه که بچه رو میارن میچسبونن به صورتت برا همتون اینحس خوب و زایمان راحتی ارزو میکنم💕