آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.

۲ پاسخ

عزیزم من متوجه نشدم چرا شکمتو امد فشار داد؟

ولی من پیشیمون شدم که چرا سز شدم

سوال های مرتبط

مامان zeinab🩷 مامان zeinab🩷 ۴ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۳

مرحله ای که من یخورده اذیت شدم ریکاوری بود منو که بردن کم کم لرزم‌ شروع شد با اینکه سردم نبود میلرزیدم‌ یجور تحمل کردم و کمتر شد بردن بخش و اونجا شیاف گزاشتن برام و دردام قابل تحمل بود
اونجور که بعضیا میگن دردش خیلی سخت بود و اینا و منم با حرف اونا ترسیده بودم
ولی اینم هست بدن با بدن فرق میکنه
تحمل آدما فرق میکنه
ولی اینم هست که خودتو هرچقدر بترسونی واست سخت میگذره
و من ساعت ۸ صبح که اومدم بخش تا ساعت ۳ بعدظهر هیچی نخوردم و بعدش کم کم گفتن مایعات‌ میتونم بخورم
و بعدش اومدن سوند کشیدن که اصن درد نداشت در حد یه گاز مورچه
که بعدش شروع به راه رفتن کردم
راه رفتن اولش برام سخت بود تا وقتی که پاهامو روزمین گزاشتم چند قدم راه رفتم دیگ اوکی شدم😂
حالا خودم نمیخواستم بشینم چون راه رفتنی خیلی بهتر تر میشدم
و خداروشکر کم کم بهتر شدم و فردا صبح مرخص شدم خداروشکر میکنم که برام راحت گذشت زایمانم
ووووو
اینم بگم که بیمارستان حتما شیاف ببرید چون اونا ۶ ساعت یبار میزارن خودتون ۱ ساعت یا ۲ ساعت یبار بزارید خیلی تاثیر داره رو درداتون
امیدوارم همه مامانا به سلامتی زایمان کنن خاطره خوبی براشون بمونه💖
مامان فداش بشم منه آراد مامان فداش بشم منه آراد ۳ ماهگی
ادامه تجربه زايمان🤍
داخل بخش كه رفتم يه مقدار طول كشيد كه پسرمو لباس تنش كنن و بيارن بعد پرستار اومد منو چك كرد و شياف برام گذاشتن و پوشك گذاشتن برام گفتن تا ١٢ ساعت نميتونم چيزي بخورم و از جام بلند بشم،
بعد از اون بازم به پسرم شير دادم و تا ساعت ٥ بعد ازظهر هنوز شير داشتم ولي بعد از اون خيلي كم شد و پسرم دائم گريه ميكرد و نميدونستيم چشه( فرداش فهميديم كه گرسنه ميمونه) ساعت ١٠ شد كه بهم گفتن بايد بلند شم راه برم و اول يه آب سيب خوردم و بعد يه كم نسكافه بعدش با كمك پرستار بلند شدم، اولش يه مقدار سخت بود پايين اومدن از تخت ولي شياف دردو خيلي كم كرده بود حدود ٥ دقيقه كمك كردن بهم كه راه برم بعد از اون بهم گفتن هر نيم ساعت يه بار سعي كن بلند شي راه بري كه خودت راحت تر باشي، بهم يه شربتي دادن كه براي كار كردن شكم بود، من همون شب براي پسرم ترنجبين و شيرخشت دم كردم در حد ٥ ميل كمتر دادم بهش خورد، همون نصف شبم شكمش شروع كرد به كار كردن و دستشويي كرد، فردا صبحش دكتر اومد بخيه هامو چك كرد و گفت ١٠ روز ديگه بيا بكشمش و كارامونو كردن و ساعت ٢ اينا بود كه مرخص شديم…
اين تجربه من بود با اينكه يه عالمه درد كشيدم قبل از زايمانم ولي واقعا سزارين در حدي نبود كه من نتونم باهاش كنار بيام، برام يه غول بزرگ شده بود ولي اصلا اينطوري نبود، من واقعا راضيم از اينكه سزازين شدم، حتي من فردا عملم بعد از مرخص شدنم شياف گذاشتم و٣ طبقه از پله هاي خونمون اومدم بالا و اصلا اونجوري اذيت نشدم و تا ١٠ روز بعد عملمم هر موقع مهمون ميومد و يا خيلي درد داشتم شياف ميذاشتم و راحت بلند ميشدم،
اميدوارم همه مامانا به سلامت زايمان كنن 😍 و با آرامش ني ني هاشونو بغل بگيرن🫶🏻🤍
مامان الوين 👶🏼 👣🧡 مامان الوين 👶🏼 👣🧡 ۶ ماهگی
مامانا تجربه ي زايمانم (سزارين ) كه نوشتم بهم گفتيد از درد بعدشم براتون بيام بگم.
تاچند ساعت كه اثر بيحسي هست و درد و حس نميكني من وقتي كه تو اتاق عمل بودم به دكترم گفتم زمان بيحسي شكممو فشار بديد بعدش ديگه فشار نديد ، دكترم گفت ما تو بيحسي قشنگ شكمتو فشار ميديم ولي بعدشم كه رفتي تو بخش بايد بيان برات ١/٢ بار فشار بدن چون خون لخته بشه داخل شكم خطرناكه.
وقتي اومدم تو بخش برام شياف زدن پمپ دردم كه داشتم دردش قابل تحمل بود پرستارا ١/٢ بار اومدن شكممو فشار دادن ولي نه اونجوري كه فكر كني يه كوچولو كه قابل تحمل بود .
بهم گفتن تا زماني كه خوب بيحسيت نرفته اصلا تكون نخور حتي سرتم تكون نده با چشمات اينور اونور و ببين . بعد ٦ساعت هم گفت ميتوني مايعات بخوري
تا ميتونيد نسكافه ومايعات زياد بخوريد .
بعد ٨/٩ ساعت هم گفتن بلند شم راه برم من از خدام بود كه هرچي زودتر بلند بشم چون احساس ميكردم كمرم داره خشك ميشه اينقدر كه تكون نخوردم. از اولين درد راه رفتن بخوام بگم من قبلش شياف زدم پمپ دردم كه داشتم
وقتي از رو تخت بلند شدم يه كوچولو سخت بود ولي قابل تحمل بود . بعد اونم هر دفعه كه بلند ميشدمو راه ميرفتم بهتر ميشد
كلا هرچي سعي كنيد بيشتر راه بريد زودتر خوب ميشيد .
ايشالا همتون زايمان خوبي داشته باشيد و نينيتونو به سلامتي بغل بگيريد ❤️
مامان مهرسانا💖 مامان مهرسانا💖 ۱ ماهگی
بعد هم بردنم ریکاوری بهم مسکن زدن و سرم و این چیزا خواب آور هم بود ولی از شوق دیدن بچم خوابم نمی‌برد‌ دیگه یادم نیست خوابم برد نبرد 🤣 ولی بچه ۸ و چهل دقیقه دنیا اومد
من رو ۱۱ بردن بخش زنان اینجا ها رو زیاد یادم نیست چون گیج بودم
خلاصه رسیدم اتاق اونجا برام پنپرز بزرگ گذاشتن و شیاف و سرم و آمپول مسکن خود کادر و منو رو تختم گذاشتن
پاهام رو بستن با باند تا زانو برای اینکه لخته نشه خون
و یه دوز آمپول هپارین زدن برای لخته نشدن
و شیاف دیکلوفناک هم دوتا میدادن هر ۴ ساعت
کم کم حس ها داشت بر میگشت ولی خوب چندین ساعت طول کشید
من تا ۶ ساعت سرم رو بلند نکردم بعد از اون بهم گفتن فقط آبمیوه و ژله و آب و چای و نسکافه میتونم بخورم
بعد از ۸ ساعت هم گفتن آروم آروم بلند شم رو تخت بشینم و راه برم
از سختی زایمان سزارین باید اینجا بگم وحشتانک ترین زمان ممکنه که بخوای بلند شی از تخت با اینکه من سه تا همراه داشتم کلی هم گیر میدادن به همراه ولی آخر چیزی نگفتن بعضی پرستارها دعوا میکردن بعضی هم نه
خلاصه خاله و مامانم کمک کردن کم کم بلند شدم نشستم لب تخت خیلی سخت و دردناک بود با گریه بلند شدم بعد بهم آبمیوه و شربت به لیمو دادن که سرم گیج نره بعد از ۱۵ دقیقه آروم آروم اومدم پایین
و بعدم کم کم راه رفتم خیلی دردناک بود خیلی بعد از چندتا قدم راه رفتن هم درد پیچید تو بخیه هام و کمرم خیلی گریه کردم و جیغ زدم دیگه رفتم خوابیدم روی تخت
بعد دوباره دوساعت بعدش راه رفتم دفع دوم هم خیلی سخت بود ولی نه به اندازه بار اول بار اول وحشتانک اینو رک بهتون بگم
ادامه تایپک بعد
مامان رونیکا💗محمد مامان رونیکا💗محمد ۲ ماهگی
پارت دوم
توی ریکاوری پسرم اوردن گفتن بهش شیر بده پرستار گذاشتش رو سینه ام شیر خورددیگه ساعت سه منو اوردن بخش حالم خوب بود ولی هنوز بی حس بود پاهام اومدم بخش همه توی اتاقم منتظرم بودن منو بچه را دیدن پرستار بیرونشون کرد مامانم همراه موند حدود ساعت 6 بود بی حسی رفت خیلی درد غیر قابل تحملی نداشتم اومدن زیرم عوض کردن دوتا شیاف گذاشتن برام حالم بهتر شد هر چند ساعت خودشون مسکن میزدن و شیاف میزاشتن ساعت 10 شب بود پرستارم اومد یه مسکن زد گفت نیم ساعت دیگه شروع کن ب خوردن مایعات تا بیایم از تخت بلندت کنیم همه چی خوب بود مایعات خوردم اومد سوند جدا کرد دستمو گرفت خیلی آروم شاید نیم ساعت طول کشید تا تونستم بلند شدم راه رفتم ولی اونقدر سخت نبود قابل تحمل بود تا فردا صبحش همه چیزم خوب بود حدود ساعت 9 بود درد عجیبی پیچید توی شونه هام که فقط داد میزدم و گریه میکردم که پرستار برام کیسه آب گرم اورد مسکن زد بعد ده دیقه آروم شدم کل درد شدید من اون عوارض بی حسی بود که زد به شونه هام دیگه همه چیز خوب بود ساعت 7 غروب هم مرخص شدم
سوالی داشتید در خدمتم
مامان دلوین مامان دلوین ۸ ماهگی
دخترم ۸ و نیم صب دنیا اومد
آوردنش و بهم گفتن ببین دخترتو ولی من تار میدیدم با ناله میگفتم نمیبینم ...اونام گفتن اشکال نداره بعد گذاشتنش رو سینم ک واقعا حس خیلی خوبی بود گرماش به تن سردم منتقل شد
یه پرستار دیگه اومد از کنارمون رد شد و گف وای این نینی چه خوشگله
و من اینجا یکم دلم خوش شد ک ندیدمش میگن خوشگله😂
سریع بردنم بخش اتاق خصوصی داشتم و راحت بودم
خلاصه از این تخت ب اون تخت منتقل کردنم
گلوم خشک بود و سرفه هعی میومد و من درد داشتم دوتا شیاف برام زدن و رفتن ‌. تا ۱۰ شب بدون آب و غذا
بعدش دو سه باری تو بخش اومدن برای ماساژ شکمی که میتونم بگم بدترین قسمت سزارین واسم این بود ک اونم خب یه لحظه اس
من جیغ میزدم دستامو نگه داشته بودن مامانمم گریه میگرد😐
ساعت ۱۱ شب اومدن سوند دراوردن و بهم گفتن باید تو یکساعت اردار کنی وگرنه دوباره سوند وصل میشه
رفت یه ساعت دیگ اومد و گف چیشد گفتم نداشتم گف سعی کن نیم ساعت هم وقت داری وگرنه میام سوند وصل میکنم😑 دیگه مایعات خوردم و اینا موفق شدم بلخره