🌸تجربه سزارین پارت ششم🌸
خب تموم تختم از خون کثیف شد پرستار اومد تمیز کرد خودمم تا سرویس قدم زدم البته به کمک همراهی ام خودم رو تمیز کردم و پوشاک و این چیزا گذاشتم و برگشتم اتاق از نظر من راه رفتن اصلا سخت نبود یه خورده غذا خوردم خرما و نسکافه خوردم دیگه چیزی نخوردم در این حین واسم سرم و این چیزا هم وصل میکردن خودمم باز شیاف گذاشتم و دیگه خوابیدم دم دمای صبح بیدار شدم و لبه تختم نشستم چند ساعتی بعدم یکم راه رفتم چون پسرم دستگاه بود رفتم پسرم رو دیدم و برگشتم صبحانه خوردم درد داشتم اما نه زیاد میشد تحمل کرد و خودت رو با کنار تختی ها سرگرم کرد چیزی که برام سخت بود و هنوزم هست بلند شدن و نشستن هست

۳ پاسخ

مامان شدنت مبارک عزیزم قدمش خیر باشه الهی❤️

اخی عزیزم مرسی ک تجربتو گفتی مامان شدنت مبارک انشالله پاشدم پسرگلت پرازخیر و برکت باشه براتون❤️

عزیزم مبارکه😍😍😍
ممنون که تجربت رو نوشتی🙏🙏❤️❤️

مقالات مرتبط

کمک به راه رفتن کودک
کمک به راه رفتن کودک چگونه است؟
عوارض بلند مدت سزارین
عوارض بلند مدت سزارین
نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
تمیز کردن مبلمان پارچه ای
تمیز کردن مبل پارچه‌ای | ترفندهای شستن مبل در خانه

سوال های مرتبط

مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت پنجم🌸
همون موقع به خانم پرستار گفتم و اومدن دوتا شیاف هم برام گذاشت تا ساعت چهار اینا که وقت ملاقات تموم میشد با خانواده ام سرگرم بودم در اون حین بیحسی ام کامل رفت وقتی همه رفتن دردم شروع شد اما اونقدر که میگفتن و شنیدم بودم زیاد نبود واسه من مثل درد پریودی بود اما من پریودی های دردناکی هم داشتم خلاصه درد غیر قابل تحملی نبود با شیاف و سرمای که بهم وصل میکردن من اوکی بودم.خب شاید ساعت ده شب و باید یک چیزی میخوردم و از تخت میومدم پایین که قسمت سخت سزارین از نظر من فقط اون لحظه ای بود که خوابیده بودم و باید مینشتم لبه تخت این خیلی واسم سخت بود خلاصه با کمک همراهمیم بلند شدم نشستم لبه تخت یکم بابونه و نبات خوردم پرستار اومد سوند رو خارج کن اصلا درد نداشت سوزش هم نداشت من چون از وقتی از اتاق عمل اومده بودم تکون نخورده بودم و کلا به پشت دراز کشیده بودم موقعی که تکون خوردم و نشستم خون ریزی کردم همین باعث شد شکمم رو فشار بدن چون به دکترم سپرده بودم تو بیحسی انجام بدن که همین کار رو هم کرده بودن اینو یادم رفت بگم موقعی که میخواستم برم پخش از ریکاوری اونجا هم شکمم رو فشار دادن درد نداشت موقعی هم وارد پخش شدم فشار دادن چون هنوز بیحسی داشتم اونم قابل تحمل بود خب داشتم میگفتم چون خون اومد ازم پرستار چند بار شکمم رو فشار دادم خب واقعا دردناک بود اما چند ثانیه فقط دردش میشد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان دخملی مامان دخملی ۵ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت چهارم🌸
خب نمیدونم در اون حین بیهوش شدم یا خواب رفتم چون گریه پسرم رو شنیدم و وقتی هم داشتم جا به جا میشدم که برم ریکاوری اونو هم یادم میاد وقتی وارد ریکاوری شدم حس سرما نداشتم اما بدنم میلرزید کلا تو یک عالم دیگه بودم خوابم میبرد بعد بیدار میشدم دوباره هی پسرم رو میخواستم اونا هم میگفتن که حالش خوبه و تنفسش یکم مشکل داشته و رفته دستگاه خلاصه از ریکاوری بیرون اومدم همسرم و خانواده ام دم اتاق عمل منتظرم بودم اینجاهارو یادم میاد خب منتقل شدم پخش و جا گرفتم اون لحظه هیچ دردی نداشتم یعنی میشد تحملش کرد چون بیحس بودم (ساعت ده رفتم اتاق عمل دوازده و نیم داخل بخش بودم) بعدم همه اومدن ملاقاتم و سرگرم بودم دیگه شما ریسکی که من کردم رو نکنید هم با همه حرف زدیم هم سرم رو تکون دادم😐😐😐😐 ولی سر درد هم نگرفتم اما شما نکنید چون شنیدم سردرد بعد عمل از زاییدن سخت تره🤕😐
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۴
داشتم نگاه میکردم پسرم رو کنار تخت کناری خوابوندن و با چند تا سیم شستشو دادن ، بعدم اوردن بهم نشون دادن ، حس میکردم یه تکونایی دارن به شکمم میدن ، اما نه دردی داشتم نه چیزی
بعد از فکر کنم ۱۰-۱۵ ساعت بردنم ریکاوری ، که اونجا هی میگفتم میتونی پاتو تکون بدی؟...پاتو تکون بده... هی منو چک میکردن ، همچنان هیچ درد و حسی نداشتم، پرستار بچه مو اورد گذاشت رو سینه ام و شروع کرد شیر خوردن ... یه پرستار دیگه هم اومد گفت بزار ببینم خونریزیت چطوره ، پرده های اطرافم رو کشید ، یکم شکمم رو دست کشید که اصلا حس نکردم ، گفت عالیه و رفت ...
بعد از ۳۰-۴۰ دقیقه منو و پسرم رو بردن تو اتاق و باز پرستار اومد و یاد داد که تو حالت خوابیده چطوری باید شیر بدی ، یه خانومم اومد با دستمال مرطوب پاهامو پاک کرد و تمیز کاری انجام داد و واسم پد و شیاف گذاشت ، تا ساعت ۹ شب هم اجازه ندادن هیچی بخورم ، زیر سرم هم بالشت نزاشتن، خودمم سرم رو سعی کردم کم تکون بدم ، به جز وقتای ضروری زیاد حرف نزدم، هر چند ساعت هم واسم شیاف میزاشت ، سرم هم که دائم وصل بود و تعویض میکردن ، اتاق خصوصی گرفته بودم ،ساکت و در ارامش استراحت کردم 🥱😂
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان قندولک مامان قندولک ۱ ماهگی
تجربه سزارین
پارت آخر چهارم
خلاصه ک منو بردن بخش زایمان از دکتر پرسیدم پسرم سالمه و چرا پسرم و نیوردن گفت بچه ات تا ۴ساعت دیگه میاد کنارت و چون ب اکسیژن نیاز داشته بردنش بخش نوزدان گفتم یعنی دستگاه نمیره سالمه همع چیش
گفت ارع خداروشکر سالمه وایی واقعا خوشحالی خبی داشتم
دکتر گفت تا ۸ساعت چیزی نخورم و منم چند ساعتی گذشت ک گرسنه ام بود سوند بهم وصل بود و سرم سوند دیگع سوزش نداشت اما نمیتونستم بشینم و دیدم پرستار گفت همراه بیاد و بچه رو بپوشونه همراه رفت و بچه رو اورددن یه پسر کوچلو مثل عروسک خوشحالی مج زد ازم ولی نتونستم ببوسمش چون تکون خوردن سخت بود برام فقط تونستم نگاش کنم 🥰و. خداروشکر کردم بابتش و ۸ساعت گذشت و اومدن سوند باز کردن و یه سوزش مثل آمپول ردن داشت وقتی رفتم سرویس برای یه دوبار مسوخت ولی بعدش دیگه خب شد غذا ک خوردم شروع ب راه رفتن کردم تا زودتر خب بشم نسکافه هم برای درد خب بود 🥰
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
تجربه سزارین (۵)
بعد مامانم و شوهرم خداحافظی کردن و رفتن مادرشوهرم موند پیشم که گفتن از ۱۱ امشب تا ۱۱ فردا باید هیچی نخوری سرم و همه چی رو وصل کردن و منم هیچ درد حس نمیکردم .ساعتای ۲و۳ صبح یه دردی مثل درد پریودی داشتم و قابل تحمل بود منم هر ۱۰ دقیقه پمپ درد رو فشار میدادم ‌ دیگه کم کم داشت دردم بیشتر می‌شد که گفتن اگر پاهاتو میتونی دولا کنی میایم برات شیاف میزاریم که پاهامو قشنگ جمع میکردم که اومدن شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود مثل درد پریودی بود دیگه ساعت ۱۱ ظهر شد که گفتن چیزی میتونی بخوری چیزی خوردم و گفتن باید بلند بشی یکم راه بری .پرستارا اومدن کمکم کردن و من از تخت بلند شدم یکم سخت بود برام همش میترسیدم بخیه هام پاره بشه یا کاری بشم کمر خم راه میرفتم و یکم که راه رفتم گفتن برو دراز بکش دراز کشیدم و چیزی میخوردم دیگه هی سعی می‌کردم پاشم و زیاد راه برم تا سرپا بشم دردم قابل تحمل بود بیشتر از بخیه هام ترس داشتم دستشویی هم رفتم برا بار اول یه ذره سخت بود دیگه ۲ شب بیمارستان بودیم ظهر دکتر اومد گفت مرخصین .و اونجا هی میپرسیدن شکمتون کار کرده یا نه که من کار نکرده بود که یه شربت بهم دادن که همون روز شکمم کار کرد و ظهر مرخص شدیم اومدیم خونه و من رفتم دوش گرفتم و بخیه رو دیدم یکم برام سخت بود دیدنش همش میترسیدم که رفتم حموم و با شامپو بچه شستم و اومدن دراز کشیدم .
امیدوارم به دردتون خورده باشه تجربه زایمانم ❤️❤️
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان نی نی کوچولو مامان نی نی کوچولو ۴ ماهگی
حدودا ۲ساعت عمل و ریکاوری بود
بعدم اومدم بخش تا صبح ۲ تا شیاف دادن بهم
پمپ درد نگرفتم واقعا دردش برای من قابل تحمل بود با شیاف
فقط تجربه من حتما حتما حتما اولین چیزی که اجازه دادن بخورین ابجوش نبات بعدم نسکافه بعدم کاچی برام اوردن
دفعه دوم که رفتم سرویس بعد نیم ساعت مدفوع هم داشتم واقعا راحت بود
ولی قسمت سخت ماجرا بلند شدن بود خیلیییییییی بد بود برام خیلی
حدودا نیم ساعت طول کشید تا بلند بشم تازه با کمک ۲ نفر
با کمکی رفتم سرویس ولی بعدش خودم اومدم بیرون راه رفتم
الانم خودم میام از تخت پایین میرم سرویس و راه میرم بدون کمک
حتما راه برین زیاد نخوابین
طولانی نشینین که فشار نیاد به بخیه ها
و فقط راه برین بنظرم دردا خیلی کم میشه
مشاهده ۱۱ پاسخ دیگر
مامان جوجه طلایی🐣🩵 مامان جوجه طلایی🐣🩵 ۱ ماهگی
سلام اومدم پارت دوم تجربه زایمانم رو بگم تو تاپیکام برید پایین پارت اول رو میبینید
خلاصه اومدن گفتن باید پاشم راه برم .چون بی حسی نداشتم و پمپ درد داشتم دردی حس نمیکردم و راحت میتونستم پا و کردمو تکون بدم ولی بخاطر ترس از بخیه ها سختم بود بلند شدن .به هر ضرب و زوری بود پاشدم و چند دقیقه کنار تخت نشستم تا سرگیجه نگیرم .بلند شدم چند قدم که رفتم با وجود دوتا پد بزرگ دیدم خون از دوتا پام جاری شد تا زمین کف اتاق کلی خون شد و سعی کردم اصلا جلوی اومدن خون رو نگیرم خودمو رها کردم .بنده خدا بهیار بیمارستان کمکم کرد تا دسشویی اتاق رفتم همه جامو شست و شرت و پدهاروعوض کرد برام اتاقو تمیز کرد چقدر خجالت کشیدم اون لحظه خدا میدونه
چند دیقه موندم دسشویی تا حجم زیاد خون دفع بشه و بعد. راه افتادم داخل همون اتاق چند دقیقه راه رفتم و سعی کردم خیلی خم راه نرم و بدنمو صاف نگه دارم .بعدم گفتن کافیه و برگشتم تو جام.دیگه ترسم ریخته بود و خودم هر نیم سافت بلند میشدم راه میرفتم تو راهرو و آب فراوون و نسکافه میخوردم تا مواد بیهوشی و بی حسی از بدنم زود دفع بشه
گفتن میتونم کمپوت گلابی بخورم و چشمتون روز بد نبینه دلپیچه شدید گرفتم و گلاب به روتون هی تو راه دسشویی بودم ولی خوب راه انداخت روده هامو توصیه میکنم واسه بعد عمل کمپوت گلابی بخورین
....
مامان پرنس کوچولو💙 مامان پرنس کوچولو💙 روزهای ابتدایی تولد
ساعت نه بود که پرستارم عوض شد دکتر اومد معاینه کرد و گفت این حالا حالا ها زایمان نمیکنه 😕 ومن ناامید تر از همیشه به درد کشیدم ادامه دادم به پرستارم گفتن دستگاه هارو از رو شکمم برداره برم سرویس وقتی از توالت اومدم بیرون گفتم میشه یکم راه برم از دیشب رو تختم قبول نکرد یه پرستار دیگه برگشت گفت بزار راه بره این تا دوروزهم زایمان نمیکنه 😕همین که دوقدم راه رفتم کلی آب گرم و سبز رنگ ازم ریخت با گریه گفتم این چیه ازم می‌ریزه همه ی پرستارا و دکترا جمع شدن بالا سرم 🥲😕
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۳ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۵
ساعت ۹ پرستار اومد و گفت که شربت و چیزای شیرین بخور که باید راه بری ، راه رفتنش اصلا سخت نبود ، درد کمی داشت، یکم دولا دولا رفتم تا سرویس بهداشتی بعد با شورت و نوار بهداشتی که خودم با کمک پرستار گذاشتم رفتم بیرون واسه راه رفتن...
خلاصه اصلا نگران نباشید ، راه رفتن اول اگر خوب استراحت کرده باشید اصلا سخت نیست
همون شب هم شکم خودم کار کرد ، هم شکم پسرم ، فردا صبح هم ازمایش زردی ازش گرفتن و ساعت ۲ هم مرخص شدیم
خلاصه اگر باز برگردم عقب صد در صد سزارین رو تو همین بیمارستان با همین دکترم انتخاب میکنم .👍🏻
الان هم بعد از یک هفته فقط یکم موقع بلند شدن درد بخیه دارم، چون استراحتم تو خونه به خاطر اینکه پسرم درست شیر نمیخوره و استرس دارم کم بود و اینکه زیاد نمیتونم غذا بخورم انگار هنوز معده و اینا برنگشتن سرجاشون ، همین 🤗
خلاصه پسرم ۳۷ هفته و دو روز با وزن ۲۵۰۰ به دنیا اومد و با اینکه وقت نشد امپول بتامتازون بزنم دستگاه نرفت خداروشکر🧿🤲🏻
اما خب الان چون کوچولوئه واقعا سخته نگهداریش 🥺
بهترین و راحت ترین مراحل بچه دار شدن از نظر من به ترتیب :
بارداری ، زایمان ، بچه داری 🥴
پیشنهادم بهتون اینکه حتما هفته های اخر ارامش داشته باشید 💪🏻✌🏻
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان 😘آراز مامان 😘آراز ۱ ماهگی
ساعتای ۱۰ و خوردی شب بود گفتن کم کم خوردن مایعات رو شروع کنید که بعدش باید. راه برین
اول یکم آب آناناس خوردم بعدم تیکه هاشو خوردم
دو تا دونه خرما خوردم
اومدن گفتن باید بلند شی
هرچقد تلاش کردم نتونستم چون کلی درد داشتم بالاخره با کمک پرستارا از جام کنده شدم بدترین و بیشترین درد همون درد بلند شدن از تخت بود خیلی کمکم کردم بلند بشم تا دسشویی بردنم همونجا کلی خون ‌لخته ازم دفع شد قشنگ شستن و پد گذاشتن مجدد دستمو گرفتن و کمک کردم یکم راه برم
ولی همین ک راه افتادم کلی از دردم کم شد و مدام ازم خون و لخته دفع شد برگشتم سرویس مجدد پد تمیز گذاشتن کمک کردن برم رو تخت گفتن یکم استراحت کن یه چیز مقوی بخور بعد دوباره راه برو با کمک همراهت که حالت کم کم بهتر میشه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان مهوا🐥 مامان مهوا🐥 ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین ۴:
خب از ریکاوری بیرون بردنم ک ببرنم سمت بخش اینجا خیلی حس قشنگیه چون خانواده هم منتظر وایسادن و بچرو هم میارن رفتیم داخل اتاق و دوباره از تختی ک برده بودنم میخاستن انتقال بدن ب تخت اتاق اینجام درد داشت اما چون هنوز بیحسی کامل نرفته بود دردش وحشتناک نبود
داخل اتاق ک میری لباساتو عوض میکنن زیر انداز میندازن و شیاف میزارن واست
من ساعت ۷ و نیم عمل کردم و گفتن از ساعت ۳ شروع کنم اب کمپوت و کمپوت بخورم و بعد بلند بشم و راه برم ساعت ۳ و ربع پرستار اومد ک کمک کنه بلند بشم و راه برم
وحشتناک ترین قسمت سزارین اینجاست
درد خیلیییییی شدیدی میگیره با هر ذره تکونی ک مسخوری و میخای بلند بشی خلاصه با هر دردی ک بود ب کمک پرستار و همسرم بلند شدم و در حد چند قدم راه رفتم ک حالم بد شد و برگشتم ب تخت
پرستار برام شیاف گذاشت و چند دقیقه نشد ک حس دستشویی گرفتم و باز صدا زدم پرستارو و کمکم کرد رفتم سرویس وای ک روی توالت فرنگی نشستنم مثل جون کندن بود و خیلی دردناک
من اشتباه خیلی بزرگی ک کردم فقط یکبار دیگه بلند شدم و راه رفتم بخاطر دردی ک داشت و ترسی ک من داشتم دیگه بلند نشدم اما شما این اشتباهو نکنین
از ساعت ۸ شب دیگه بلند نشدم فردا صبحش پرستار اومد و فهمید ک بلند نشدم گفت ک از اولین بارم بیشتر سختت میشه و همینطور بود چون انقدر درد و سوزش داشت و من خیلی گریه کردم
مامان totfrngi🍓 مامان totfrngi🍓 ۲ ماهگی
پارت 2 از تجربه من از سزارین

وقتی خواستن بیارنم توی بخش توی حالت بی حسی شکمم رو فشار دادن که چیزی متوجه نشدم بعدم اومدم بخش و دارو گرفتم
دردم قابل تحمل بود فقط وقتی شروع کردم به راه رفتن یکم دردم بیشتر شد و شیاف برام گذاشتن و از شبشم دیگه خودم بلند شدم و راه رفتم و کارام رو کردم
تجربه خیلی خیلی خوبی بود برام چون خداروشکر اصلاااا اذیت نشدم و درد زیادی نکشیدم و مطمعنم همیشه روز تولد بچه ام برام یه خاطره خوبه
به نظرم اگه شرایط سزارین رو دارین اصلا نترسین و انجامش بدین چون بعدش خیلی راضی خواهید بود
مشاهده ۵ پاسخ دیگر
مامان آراد 🐣 مامان آراد 🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت سوم
خببببببب رسیدیم به راه رفتن و از رو تخت بلند شدن
حدودا ساعت ۱۱ صبح که رو تخت بودم و رو کمر دراز کشیده بودم تا ۱۱ و نیم شب تو همون حالت بودم
بالاخره دو تا کمک پرستار اومدن گفتن بشین کنار تخت
اولش ک نشستم سرم گیج رفت حالت تهوع شدید گرفتم
ولی یه کم بعد خوب شدم و بعد گفت حالا بلند شو
دیگه بلند شدم حدودا بیست دقیقه آروم آروم راه رفتم و بعد دوباره برگشتم رو تخت
الان بهترم ولی خب واقعا اولش بد بود
تموم این سختی هایی که از دیشب تجربه کردم و اینجا نوشتم فدای یه تار موی پسرم که هنوز باورم نمیشه مال منه
دیگه تموم شد و مطمئنم از فردا دغدغه های جدید راجب بچه داری شروع میشه 😅
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان 🩷دل‍‌ــارام مامان 🩷دل‍‌ــارام ۴ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 3
ساعت حدود 11اینا 12رفتم
برام سوند وصل کردن
اصلا درد نداشت
سوند وصل کردن
بعدش رفتم روی تخت دکتر اومد سرم واسم وصل کرد
بعد یه سوزن زدن توی سرمم
یک ساعت بعد یکم دل درد کمر درد داشتم
پرستار اومد بالا سرم گفت درد داری گفتم
درد پریودی دارم گفت پس خوب داری پیش میری
ازش پرسیدم سوند رو کی در میارید
گفت باید دوفینگر بشی خودش میوفته
دوسه ساعت بهم وصل بود دیدم کنده نمیشه یکم دردم بیشتر شد
ولی درداش از اول تا آخرش قابل تحمل اونم منی ک تحمل درد رو نداشتم
بعد دکتر اومد سوند در آوردم
معاینه کرد گفت دو فینگره
یکم پاشدم راه رفتم
اسکات زدم
بعد تنها چیزی ک من تو زایشگاه میخوردم وفقط خرما کامپوت آناناس بود
گفتم بخواب معاینه کنم معاینه کرد گفتم دو فینگر نیم هستی
اومد باز یه سوزن دیگه زد
مشاهده ۱ پاسخ دیگر