ساعت نه بود که پرستارم عوض شد دکتر اومد معاینه کرد و گفت این حالا حالا ها زایمان نمیکنه 😕 ومن ناامید تر از همیشه به درد کشیدم ادامه دادم به پرستارم گفتن دستگاه هارو از رو شکمم برداره برم سرویس وقتی از توالت اومدم بیرون گفتم میشه یکم راه برم از دیشب رو تختم قبول نکرد یه پرستار دیگه برگشت گفت بزار راه بره این تا دوروزهم زایمان نمیکنه 😕همین که دوقدم راه رفتم کلی آب گرم و سبز رنگ ازم ریخت با گریه گفتم این چیه ازم می‌ریزه همه ی پرستارا و دکترا جمع شدن بالا سرم 🥲😕

۷ پاسخ

خانوما من ازدیشبی درد دارم میگیره ول میکنه ولی ازساعت 12ب این ور دیگ خوابم برد الان دوباره همینطوری شدم فقط درد دارم کیسه ابم پاره نشده خون ریزی هم ندارم ب نظرتون وقتشه

وای چی بودن؟

من تا بستری شدم دکترم گفت به هیچ وجه نخواب رو تخت چطور تو رو نذاشتن راه بری🫤

مبارکت باشه معلومه خیلی اذیت شدی ودرد کشیدی.. گلم ایشالله زودتر سر پا بشی

چي بوووود؟

رفتی سززز

وای مدفوووووععع یا قران

مقالات مرتبط

شربت برم‌هگزین برای کودکان
شربت برم هگزین برای کودکان برای چیست؟+مقدار مصرف شربت بلتی...
غذا دادن به نوزاد از کی شروع میشه
غذا دادن به نوزاد از کی شروع میشه ؟
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...
رفتار با کودک در جمع
رفتار مناسب با کودک در جمع و در مقابل دیگران

سوال های مرتبط

مامان 💝نیکا🐣 مامان 💝نیکا🐣 ۱ ماهگی
انقد که گفتم این بچه نمیخواد بیاد امروز رفتم پیش دکترم سونو نوشت گفتن آب دورش خیلی کمه ۶ بود نامه ختم بارداری بهم داد که فردا برم برا زایمان حالا گفت احتمالش هم هست اونا این سونو رو قبول نکنن و دوباره بگیرن ازم
دعا کنین زیاد اذیت نشم و سالم بدنیا بیاد 🥺
تازه بدتر از اون معاینه کرد و گفت حتی یک سانت هم باز نشدی😬🥲
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آیگل مامان آیگل ۴ ماهگی
زایمان طبیعی
پارت دو

دکتر گفت برو راه برو تا حداقل 6سانت بشی اومدم خونه از راه پله رفتم بالا اومدم پایین نفسای اخرم بود رفتم حموم اسکات زدم فشارم13نیم شد حساس میکردم میمیرم کیس ابم سوراخ شد شلوارم خیس می شد به مامانم گفتم گفت برو مرکز نشون بده رفتم معاینه شدم گفتن رحمت5سانته ولی بچه بالاست سری برو بیمارستان داشتم از درد میمردم دیگه نای هیچی رو نداشتم رفتم بیمارستان
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان کارن مامان کارن ۴ ماهگی
تجربه زایمانم


پارت (سوم)


ساعت ۱۱و ۴۰دقیقه پرستارم برد منو اتاق عمل شانس من تخت خالی نبود برا جراحی دیگ منو نشوندن تو پذیرش هی این دکتر ها با لباسا و دستای خونی از اتاق های عمل می اومدن بیرون و‌من وحشت زده تر میشدم اینقد ترسبده بودم اصلا برام قابل بازگو نیست اونجا هی ازم میپرسیدن چن سالته و بچت چیه و اینا من اصلا‌ نمیدونستم چجوری باید جواب بدم اصلا نمیتونستم حرف بزنم بیام خشششششک خشک بود تا اینکه ۱۲و ۱۰دقیقه اتاق هالی شد و منو بردن اصلا نمیتونستم راه برم برم برسم به اتاق عمل دکترمم که خیلی خوش رو خندون اونجا بود
تا اینکه رفتم رو تخت به پرستار بیهوشی گفتم میشه خواهش کنم سوند رو تو بی حسی وصل کنین گفت‌امر دیگه ای نیست 🥴گفتم نه ترو خدا
ادامه دارد ..،
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 مامان 🐣𝐛𝓐𝐑∂ί𝓪🐣 روزهای ابتدایی تولد
از تجربه زایمان طبیعی بگم 🥺


من زایمان دومم بود از دو فروردین صبح که بیدار شدم شکمم سفت میشد جوری که نفس کشیدن برام سخت شده بود و خوب ول میکیرد درد هام همینجوری ادامه داشت تا به شوهرم گفتم گفت سریع یه ماما بگیر که اذیت نشی دیگه شب رفتم با ماما قرار داد بستم گفت تا یک ساعت دیگه میرم زایشگاه بیا تا معاینات کنم دیگه رفتم خونه غذا خوردم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی گفت برو خونه درد هات بیشتر شد بیا دیگه رفتم خونه اول رابطه داشتم بعدش رفتم حموم دیگه زیر دوش آب گرم ورزش کردم مامانم کمر مو ماساژ داد آمدم بیرون درد هام بتر شد ساعت 2به مامام پیام دادم گفتم درد هام قیر قابل تحمل شده گفت بیا بیمارستان تا رفتم شد ساعت ۲:۲۲دقیقه معاینه کردن گفتن پنج سانتی دیگه تا سرم زد کارام کردن درد بتر شد امد معاینه کرد گفت ۸سانتی دیگه ساعت ۱۰دقیقه ۳زایمان کردم و اینم بگم یک دونه بخیه خوردم 🫢🫢😍
مشاهده ۱۶ پاسخ دیگر
مامان بهراد ❤️ مامان بهراد ❤️ ۳ ماهگی
امروز که دکتر گفت هنوز تا زایمانم کلی مونده ، رفتم پیاده روی . اول با مترو رفتم بهارستان از ساعت ۱۲ تا ۲ راه رفتم و یکم از خودم با بستنی و ذرت پذیرایی کردم بعدش دوباره سوار مترو شدم ۱۵خرداد پیاده شدم یکم تو بازار تا ساعت ۳ راه رفتم بعدش دیگه تا برگردم شد نزدیک ۴ . اومدم هم خونه یه دوش اب گرم گرفتم و سی چهل تایی اسکات زدم و یدونه گل مغربی گذاشتم و دراز کشیدم . از روزای دیگه کمتر درد دارم😂نه کمردردی نه دل دردی هیچچچچچچی😂😂😂اینکه قراره کی این بچه از این جای گرم و نرمش دل بکنه و چشم مارو روشن کنه خدا میدونه😂❤️


بارداری
زایمان
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان Karen💙 مامان Karen💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۲
مادرشوهر و پدرشوهرم چون بالا راه نمیدادن رفتن خونشون که موقع ملاقات بیان منو شوهرم و آبجیم رفتیم سمت اتاق عمل اونجا خداحافظی کردم باهاشون و با لباسای بچه رفتم تو
یه آقایی اومد ازم اطلاعات راجع به اینکه بیماری خاصی دارم یا نه پرسید و بعد دکتر بیهوشی اومد ازم پرسید میخوام بی حس بشم یا بیهوش که من گفتم بی حس
و بعد یه خانمی اومد ازم پرسید نی نی ت چیه گفتم پسر گفت میخوای اسمشو چی بذاری گفتم کارن
خندید و از اسمش تعریف کرد و گفت پس من تو رو مامان کارن صدا میزنم بعد بهش گفتم برام پمپ درد بذارین ولی گفت از من میشنوی پمپ درد نذار چون با شیاف کارت راه میوفته و بعدم اگه پمپ بگیری دیگه پرستارا برات شیاف نمیذارن منم قبول کردم(اما کاش اصرار میکردم که پمپ بذارن برام)
مامان تیارا مامان تیارا ۳ ماهگی
درد خیلی ریزی هم زیر شکمم داشتم تا ساعت یازده شب وایسادم یکم که دردام شروع شد با همسرم رفتم بیمارستان تا معاینه بشم پرستار تا معاینم کرد گفت کلن دو سانت باز شدی ولی کیسه ابت نشتی داره باید بمونی تا کامل دهانه رحمت باز بشه منم میگفتم نه منو بزارید برم دوساعت دیگه بر میگردم قبول نکردند منم اعصاب خورد شد که کاش نمیومدم فعلا زود بود ولی ده دقیقه بعد که معاینه کرد کامل کیسه ابم پاره شد و من ساعت یازده و۴۵ دقیقه تازه دردهام شروع شد تا ساعت دوازده یه دفعه احساس کردم که فقط دارم فشار میدم و حالت مدفوع شدید دارم پرستارو صدا کردم می خواستم بگم این دستگاه هارو باز کنید تا من یکم راه برم زود تر زایمان کنم ولی تا پرستار اومد سریع حول کرد و گفت زور نزن وبقیه پرستار هارو صدا کرد که بیاید کمک بچش داره میاد و ساعت دوازده و ربع دخترم به دنیا امد با وزن ۴۲۰۰گرم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان کیان مامان کیان ۴ ماهگی
تجربه زایمان پارت سه
چند‌دقیقه بعد اون انقباضام مرتب شد هر بار دردش بیشتر میشد اما قابل تحمل بود
ساعت هفت دردم دیگه بالا گرفت منم بی تجربه نمیدونستم حالا اولشه دکتر اومد بالا سرم گفتم خیلی درد دارم گفت طبیعیه داری زایمان میکنی😂
معاینم کرد گفت پیشرفتت خوب بوده ۴ سانتی منم گفتم هنوز چهار سانتم؟؟؟گفت اره منم دیگه واقعا فشار رو مثانه و کلیه اینام بود گفتم دستشویی دارم گفت سر بچس داره میاد پایین گفتم نه باید برم دستشویی دستگاه اینارو باز کردن سرمو قط کردن رفتم سرویس کلی ادرار داشتم خالی کردم دستشویی شماره دو هم با زور خالی کردم که سر زایمان کثیف کاری نشه
یهو تو سرویس انقباض بدی منو گرفت جیغ زدم دکتر اومد فوری کمکم کرد رفتم رو تخت همه چیو وصل کرد تا شد ساعت ۸ صبح دردام خیلیییییی شدت گرفته بود گریه میکردم دکتر اومد رو سرم گفت میخوای زایمان کنی الان وقت گریه کردن نیست کلی التماسش کردم گفتم خیلی درد دارم یه کاری بکن کلییی گریه و داد و بیداد معاینم کرد گفت عااالیه ۶ سانتی دید التماس میکنم یه مسکن زد تو سرمم و رفت....
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 😘آراز مامان 😘آراز ۱ ماهگی
ساعتای ۱۰ و خوردی شب بود گفتن کم کم خوردن مایعات رو شروع کنید که بعدش باید. راه برین
اول یکم آب آناناس خوردم بعدم تیکه هاشو خوردم
دو تا دونه خرما خوردم
اومدن گفتن باید بلند شی
هرچقد تلاش کردم نتونستم چون کلی درد داشتم بالاخره با کمک پرستارا از جام کنده شدم بدترین و بیشترین درد همون درد بلند شدن از تخت بود خیلی کمکم کردم بلند بشم تا دسشویی بردنم همونجا کلی خون ‌لخته ازم دفع شد قشنگ شستن و پد گذاشتن مجدد دستمو گرفتن و کمک کردم یکم راه برم
ولی همین ک راه افتادم کلی از دردم کم شد و مدام ازم خون و لخته دفع شد برگشتم سرویس مجدد پد تمیز گذاشتن کمک کردن برم رو تخت گفتن یکم استراحت کن یه چیز مقوی بخور بعد دوباره راه برو با کمک همراهت که حالت کم کم بهتر میشه
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت ششم🌸
خب تموم تختم از خون کثیف شد پرستار اومد تمیز کرد خودمم تا سرویس قدم زدم البته به کمک همراهی ام خودم رو تمیز کردم و پوشاک و این چیزا گذاشتم و برگشتم اتاق از نظر من راه رفتن اصلا سخت نبود یه خورده غذا خوردم خرما و نسکافه خوردم دیگه چیزی نخوردم در این حین واسم سرم و این چیزا هم وصل میکردن خودمم باز شیاف گذاشتم و دیگه خوابیدم دم دمای صبح بیدار شدم و لبه تختم نشستم چند ساعتی بعدم یکم راه رفتم چون پسرم دستگاه بود رفتم پسرم رو دیدم و برگشتم صبحانه خوردم درد داشتم اما نه زیاد میشد تحمل کرد و خودت رو با کنار تختی ها سرگرم کرد چیزی که برام سخت بود و هنوزم هست بلند شدن و نشستن هست
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان خادم الحسین مامان خادم الحسین ۱ ماهگی
پارت سوم #تجربه_زایمان
آمدیم خونه و وسایلمو چک کردم و آخرین عکس و فیلم قبل زایمان گرفتم و از زیر قرآن ردم کردن ... و راه افتادیم ... تو راه اذان گفتن شوهرمم از محل کارش راه افتاد سمت بیمارستان و زود تر از ما رسید وارد قسمت زایشگاه شدم و یه اتاق جدا بود که اونجا هم گفتن حالا بیا معاینه ات کنیم ببینیم بستری میشی یانه رفتم خوابیدم و منتظر بودم مدارکم رو گرفتن یه پرستار که قرآن گزاشته بود و آرامش داشت بهم گفت اصلا نگران نباش اپیدورال هم میخوای؟! منم که نمیدونستم اپیدورال چی هس 😐😂😂😂 گفتم چیه گفت آمپول بی دردی میزنن تو کمرت و دردت قطع میشه گفتم عوارض نداره؟ گفت نه ... ولی من باور نکردم آخه مگه میشه عوارض نداشته باشه😐😐😐 به شوهرم گفتم گفت تا جایی تونستی تحمل کن نتونستی بگو برات بزنن گفتم باشه
آقا ماما آمد معاینه کرد یکم بیشتر درد گرفت گفت ۴ سانت بازی ... بستری میشی...مشخصاتم رو وارد سیستم کردن گفتم شوهرم بیاد شوهرم آمد و آخرین عکس قبل وارد شدن به اتاق زایمانم شد عکس بارداری من 😂😂😂😂😂 با لباس صورتی که نمیدونستم چجوری باید بپوشمش😂😂بوسیدمو و وارد شدم..
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان ایلیا و صدرا مامان ایلیا و صدرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
خب اول از همه بگم که زایمان دومم بود و از اول خیلی استرس داشتم و میترسیدم چون زایمان اولم اذیت شدم و کلی بخیه خوردم .طبق تاریخ آن تی برام ۱۴اسفند زده بودن روز ۱۳ام صب زود بیدار شدم یکم احساس درد داشتم گفتم بزار اگه بیشتر شد میرم بیمارستان که رفتم دستشویی حس کردم بجز ادرار یه آب داغ داره میاد پاشدم که دیدم آره کیسه ابمه خلاصه آماده شدیم رفتیم بیمارستان ک در طول راه هی ازم آب می‌رفت دیگه رفتیم زایشگاه معاینه کردن گفتن کیسه آب پاره شده و ۲سانت بازم دیگه تا بستری شدم و برام سرم زدن شد ساعت ۱۰ونیم ولی درد زیادی نداشتم کم کم دردام شروع شدن ولی زیاد نبودن و با نفس عمیق رد میکردم ساعت ۱۲دکتر معاینه کرد ۳سانت بودم و قرار بود برسم به ۵سانت برام بی حسی بزنن یهو ساعت ۱حس کردم داره بهم فشار میاد ماما رو صدا زدم گفتم بچه داره میاد ک اومد معاینه کرد دید آره فول شدم دیگه رفتیم رو بخت زایمان و با چند تا زور پسرم ساعت ۱:۱۵دقیقه بدون برش و بخیه با وزن ۳۳۰۰بدنیا اومد
مشاهده ۱۵ پاسخ دیگر
مامان ویهان و کیهان مامان ویهان و کیهان روزهای ابتدایی تولد
اینم تجربه زایمان طبیعی فیزیولوژیک(بدون برش) من
از ساعت ۱۱شب ۱۶فروردین دردام رتمیک شد اما منظم نه تا ساعت۳شب صبر کردم اما منظم نمیشد ۳دردا زیاد بود ولی از نظر من
رفتم زایشگاه ان اس تی گرفت معاینه کرد گفت۳سانت هستی مطب که عصر روز قبل رفتم،۲نیم شده بود؛گفت برو تا فرداظهرم زایمان نمیکنی🥴🥴
اومدم خونه ساعت۶صبح شد اما دردای من برام غیرقابل تحمل شد بازم منظم نمیشد
۶رفتم معاینه کرد گفت همون۳هست بچه هم تو لگن نیست پیاده روی کن
حالا من دردا شدید یهویی انقباض میگرفت دیگه پاهام راه نمیرفت
یک شب کامل نخواببده بودم دوست پرستارم اومد دستم رو گرفت و راه رفتیم یهو از درد میخواستم پس بیفتم اما باید تو درد راه میرفتم ساعت۷نیم رفتم معاینه گفت هیچ خبری نیست بروو🤦🏻‍♀️🤦🏻‍♀️
دوباره راه رفتم شد۱۰نیم صبح بازم هیچی که هیچی دهانه رحم۳بچه هم تو لگن نبود
دکترم ۱۲اومد معاینه کرد گفت هیچ خبری نیست ۱۲ساعت دردکشیده بودم رفتم التماسش کردم گفتم منو ببر اتاق عمل گفت نه لگنت خوبه وزن بچت خوبه من عمل نمبکنم این همه دردکشیدی
شوهرم فرستادم گفتم باهاش حرف بزن شاید دکتر قبول کنه به شوهرم گفت شما کم طاقت هستید صبر کنید من بهترین کار رو میکنم اگه تاساعت۴زایمان نکرد چشم میبرم اتاق عمل
ساعت۱۲رفتم برای ورزش روی توپ تاساعت ۳روی توپ ورزش کردم
معاینه کردن دهانه رحم شده بود۵بچه هم اومد تو لگن
۳ربع دکترم اومد گفت بازم ورزش من که توان نداشتم دیگه دوستم کمک میکرد تا بتونم روی توپ حرکت بزنم دردا شدیدتر شده خیلی شدید
تا اینکه ساعت ۴:۱۰عصر زایمان کردم اونم بدون بخیه و برش
ولی خیلی درد کشیدم
مشاهده ۲۰ پاسخ دیگر
مامان فسقل 👶🏻🫀 مامان فسقل 👶🏻🫀 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت ۷

دستمو گرفت خیلی یواش یواش رفتیم سمت دستشویی برام کاور توالت فرنگی انداخت کمکم کرد بشینم وحشتناک بود دردش بعد ک تموم شد کمکم کرد پاشم و برم سر تختم…قدم های اول دردش بیشتره هرچی بیشتر راه میرفتم دردم کمتر میشد تا صبح سه چهار باری اومدم پایین و راه رفتم…نصفه شب دخترم خیلی گریه کرد بعد دیدم پرستار اومد گفت میخوای ببرمش یکم نگهش دارم تو یکم بخوابی؟ گفتم ببرش دستت درد نکنه فقط یکم شیر خشک بهش بده این هیچی شیر نخورده گفت خیالت راحت…بچه زو برد دوسه ساعت بعد اورد گفت شیر دادم بهش گذاشتمش زیر وارمر تخت خوابید…صبحم یه دور دکتر اومد برای شنوایی سنجی دخترم یدور دکتر فیزیوتراپ اومد بهم ورزش داد گفت خونه انجام بده ی دکتر داروساز اومد ی متخصص برا بچم اومد ی متخصص زنان برا خودم اومد بعد تا مرخص بشیم ساعت شد ۲ از تهران اومدیم کرج خونه مامانم و چالش های بعدش شروع. شد
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان هویج خانوم💗 مامان هویج خانوم💗 ۱ ماهگی
#تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم

دیگه اومدم خونه ولی درد هام داشت شدت میگرفت و شکمم خیلی سفت میشد انقباض هام دردناک بود.یک ساعتی میشد ک از بیمارستاناومده بودم . ساعت 12ظهر بود. مادرشوهرم اومد خونه مون دید دردهام داره شدید میشه یعنی وقتی میگرفت دلم میخواست گریه کنم. رفتم سرویس دیدم خون ریزی دارم. به مادرشوهرم گفتم سریع گفت بریم بیمارستان. پس رفتیم تا رسیدیم ساعت دو شد. ماما گفت توکه همین چند ساعت پیش اومدی گفتم خیلی درد دارم خون ریزی هم دارم گفت خون ریزی بخاطر معاینه بوده گفت دراز بکش که دوباره معاینه کنم. معاینه کرد گفت 5سانتی. سریع بستری میکنیم. با این همه درد خیلی خوشحال شدم.