۷ پاسخ

بسلامتی ان شاء الله.

منم فردا نوبت سزارین دارم 🥲ایشالا برا منم خوب باشه

خدا حفظش کنه برات

ایشالا همینطور که از پس این مراحل براومدی از پس باقیشم برمیای،قدمش براتون پر از خیر و برکت باشه ایشالا مرسی که اینقد داغ و تازه برامون تجربتو گذاشتی تو اون شرایط خیلی سخته واقعا میدونم ولی دمت گرم مرسی از توضیحاتت از الانم بیشتر سعی کن استراحت کنی کنار آراد کوچولو

چقدر از درد راه رفتن بعد عمل میگن من ک دارم سکته میزنم ولی بازم شما خوبه همراه با دلگرمی تعریف میکنی دعا کن منم مثل شما سزارینم خ ب باشه ؟؟
پمپ درد داشتین؟؟؟

قربون اون لب شیری🫠😍

ای جونم مرسی از صبرت
مرسی از اینک گداشتی تجربتو

سوال های مرتبط

مامان فسقلی مامان فسقلی ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت ششم

که دکتر گفت ترشح سبز رنگ کمی توشه
اتاق رو آماده کنید سزارین اورژانسی..
دیگه تا آماده کنن تقریبا ی ساعتی شد ،بعد یکیشون اومد سوند رو وصل کرد بهم..
یکی از خدمات اونجا اومد گفت پاشو بریم برای سزارین ،دیگه بزور پاشدم چون سوند بهم وصل بود راه رفتن یجوری بود
یه تخت دیگه بود گفت دراز بکش روی این ،دراز کشیدم و پتو زد روم و پروندمم گذاشت روی تخت و بردنم بیرون از بلوک زایمان ( من طبقه ۳ بودم برای زایمان طبیعی ،اتاق عمل سزارین طبقه چهارم بود) مامانم و شوهرمم اونجا بودن اونارو دیدم و رفتیم بالا
از بالا ام جلو در ورودی اتاق عمل یه تخت دیگه آوردن گفتن آروم بیا روی این یکی تخت،اروم رفتم روی اون تخت و یه مردی بود که بردتم تو اتاق عمل و گفت حالا دوباره آروم برو روی تخت اتاق عمل
بازم آروم آروم خودمو هُل دادم روی تخت اتاق عمل
وای که چقدر سرد بود اتاق عمله،داشتم میلرزیدم گفتم خیلی سردمه یه زنه گفت کولرو خاموش میکنم الان
چند نفر اونجا بودن زن و مرد
دیگه دکتر بی حسی اومد خیلی ام خوش اخلاق بود ( کلا بجز یکیشون که دختره خیلی رو مخ بود بقیه شون خوب بودن)
مامان آدرین مامان آدرین ۳ ماهگی
پارت۳
پرستار ک لباسمو عوض کرد شیاف گذاشت من پمپ دردم گرفته بودم ولی انگار ۵.۶ ساعت اول کارنمیکرد😑😑
دیگه تا ساعت ملاقات همه پیشم بودن اتاقم خصوصی بود
پسرم سینمو نگرفت دیگه از همونجا شیر دوش برقی داشتم میدوشیدم میدادم با سرنگ میخورد
دردم داشتم کلافه بودم از یه ورم رگ کتفم افتاده بود روهم اصلا یه وضعی
تا ساعت ۴ اومدن سوندمو بکشن
کشید گفت حالا حالت پل بزن روتخت گفتم درد دارم گیرداد گفت ۲۰ تا بزن بعدم از تخت بیا پایین
من ب زور کردم اون کارو دیگه اومدم از تخت بیام پایین تمام تنم میلرزید عرق سرد کردم رنگ و روم زرد شد ۲ تا قدم برداشتم نتوستم دیگه برم
برگشتم رو تخت بعد نیم ساعت دوباره اومدم پایین وقتی از تخت اومدم پایین همینجوری ازم ریخت از بغل پوشک ریخت بیرون خیلی خون ریزی کردم لباسام همه کثیف شد
مامانم رفت لباس گرفت ب زور پوشیدم.
دیگه تا شب بلندنشدم از رو تخت فقطم مایعات باید میخوردم همش دستشوییم میگرفت دیگه ب زور هی میومدم از تخت پایین ک راه برم
شب ساعت ۳ دیگه خودم اومدم پایین ب زور خیلی بهترشدم تا صبحم نخوابیدم اون شب یا شیر دوشیدم یا درد داشتم
مامان آبتین مامان آبتین روزهای ابتدایی تولد
مامان نیک👼🏻 مامان نیک👼🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت ششم
ساعت شیش صبح عمل انجام شد ولی قشنگ متوجه میشدم که دارن چکار میکنن یجاش ک داد زدم معدمو ول کنننن با اون چکار داری من دارم میفهمم چکار میکنی 😂😂میگف پاتو بیار بالا اگه راس میگی ، زور میزدم میدیدم نمیتونم بعد چند ثانیه صدای گریه‌ی نی‌نی رو شنیدم و همه دردام یادم رفت :)
ولی همچنان سگ‌لرز میزدما😂😂
ولی کثافتا نی‌نی رو نشونم ندادن ، فقط صداشو شنیدم ، بردنم اتاق ریکاوری ، نمیدونم چنددقیقه اونجا بودم ، با دوتا پتو روم داشت خوابم میبرد
اومدن ببرنم تو بخش رو تخت بودم یهو چشامو باز کردم مامانمو دیدم🥲
هیچی اومدم خابیدم رو تخت
اومدن گفتن تا دوساعت دیگه بی حسی میره بیرون ازتون
سرتونو تکون ندید
درد داشتید شیاف بزارید
تا هشت ساعت نباید چیزی بخورید بعدشم فقط مایعات
بعد دوازده‌ساعتم سند رو درمیاریم
همه چی خوب بود ، سرحال بودم
بی حسی زود ازبین رفت و به حالت اولیه برگشتم
درد خیلی نداشتم اصلا ولی چارساعت یبار شیاف میزاشتم
بعد ده ساعت اومدن سند رو دراوردن و من بلند میشدم هرچندساعت یبار ده دیقه راه میرفتم که توی زود سرپا شدنم تاثیر داشت ..
مامان ماهان مامان ماهان ۴ ماهگی
تجربه زایمان #پارت هشتم
ساعت ۲/۵ شد و هنوز جا خالی نشده بود و ساعت ۳ ملاقات بود و اگه تخت خالی نمیشد همسرمم نمیتونست بیاد ملاقاتم و میرفت تا فردا که ترخیص بشم و من فقط خدا خدا میکردم که یه تخت خالی شه و من فقط بتونم ده دقیقه شوهرم رو ببینم که ساعت دقیقا ساعت ۳ گفتن تخت خالی شده و میتونن ببرنم که انگار دنیا رو بهم دادن کم کم اثر بیحسی هم رفته بود و باید خودمو میذاشتم روی یه تخت دیگه و این یکم سختم بود ولی به عشق دیدن همسرم حاضر بودم تحمل کنم. با سختی رفتم روی تخت و پرستار اومدن بردنم و تا در اتاق عمل باز شد دیدم مامانم گفت وای خداروشکر اوردنش و بدو بدو با همسرم اومذن همراهم و خیلی حس خوبی بود که همسرم اومد دستمو گرفت و بوسید و فقط احوالم رو میپرسید(دروغ چرا اگه اول احوال بچش رو میپرسید خیلی ناراحت میشدم😂 ولی وقتی بهش گفتم بچه و چی و اینا گفت هیچی نگو تو برام مهم تری تا بچه. من بچه ی بدون تو رو نمیخوام و من گویا کارخونه قند تو دلم اب شد🤣🤣
مامان ویهان💙 مامان ویهان💙 ۱ ماهگی
مامان نِلین 🩷 مامان نِلین 🩷 ۳ ماهگی
پارت۲ ساعت۱۲ شب هم رفتم حالت سجده رو تخت تا بچه بیاد پایین تا ساعت ۱ ، دیگه ماما بهم گفت دراز بکشمو استراحت کنم تا موقع زایمانم برسه که باید زور بزنم جون داشته باشم، منم یه ساعت دراز کشیدم، دوباره رفتم رو توپ ، که دیگه انقباضامو حس میکردم با وجود اپیدورال اما قابل تحمل،دیگه احساس میکردم بچه خیلی پایین، معاینه شدم ۹ سانت باز بودم، ماما گفت بریم سر دستشویی بشین زور بزن ، رفتم ولی خیلی فشار رو پایین تنم حس میکردم ، ترسیده بودم، حس میکردم باسنم میخواد پاره بشه از فشار… ترسناک ترین قسمتش برای من فقط همین لحظه ای بود که سر توالت فرنگی نشسته بودم
دیگه گفتن بیا رو تخت، ساعت شده بود ۳نیم، من اومدم رو تخت ، دکترمم رسید ، خیلی قدرت برای زور زدن نداشتم ، با کمک ماما که رو شکمم فشار میاورد و چند تا زور، ساعت ۴ صبح ۲۰ دی بعد از ۱۹ ساعت با حضور همسرم زایمان طبیعی کردم وقتی بچه مو درآوردن، باورم نمیشد فکر کردم فقط سرش اومده بیرون که همسرم که کنارم بود گفت نه تموم شد زایمان کردی ، بعدم بچه مو اوردن بالا دیدم و راحت سرمو گذاشتم رو‌تخت، بچمم گذاشتن رو شکمم دیگه بخیه زدن دکتر رو خیلی نفهمیدم فقط یکم سوزش داشتم که لیدوکائین زد ، از دکترم بابت تعداد بخیه ها که پرسیدم گفت زیر ۱۰ تا شده …