#تجربه من از زایمان
#پارت چهارم
دراز کشیدم بدنم یهو داغ شدو بی حس از نوک پام تا سرم بی حس شد کم کم حالت تهوع گرفتم پرستار سرمو یه طرفی کرد گف بالا اوردی رو این پارچه بالا بیار دیگ نفسمم بالا نمیومد که برام ماسک اکسیژن گذاشتن دیگه داشت چشام کم کم گرم میشد که شنیدم دکترا میگن ماشالله بچشم چه درشته😍😂🤭♥
تا بچمو دیدم دیگ خابم برد فق تنها چیزی که تو اون لحظه گفتم
گفتم خدایاشکرت بعدش دیگ نفهمیدم موقع بخیه زدن بیدار شدم کارشون تموم شد پردع رو از جلوم برداشتن یکم تو اتاق عمل بودم گذاشتنم رو تخت که ببرنم ریکاوری با سختی گذاشتنم رو تخت بردنم اولش دردی نداشتم بی حس بودم همچی خوب بود تو ربکاوری اومدن شکمم رو فشار دادن متوجه نشدم خندیدم گفتم همین بود دردش ک میگفتن😂اما اماااااان خبر نداشتم 🤣
به پرستار بخش گفتم بچم کجاس گف همون ک کنارته نگاش کردم انگار دنیا رو بهم دادن از خوشحالی گریه میکردم فق میگفتم خدایا شکرت♥

ای جانم عزیزم

تو سزارین شکمو بعد بی حسی فشار بدن بخیه ها باز نمیشه

خانوما من ۳۶ هفته و ۳ روزم. پام پیچ خورده تموم بارداریم ۳/۵ وزن اضافه کزدم اما این چند روزی افتادم نزدیک ۳ کیلیو چاق شدم چیکار کنم خودمم سنگین وزنم وزنم خیای بالا بر هم بچم وزن نمیگیره هم برای خودم خطزناکه

خوش ب حالتون تو ریکاوری فشار دادن من بعد از بیدار شدنم فشار دادن بیحسی از بین رفت بود مردذذمممم الان چند هفته دیگ بچم دومم انشالله قرار ب دنیا بیاذ ترس دردا از همه چی‌بیشتر برام

دکترت کی بود.کدوم بیمارستان زایمان کردی عزیزم

ووویییی🥲😻😻🥹