۵ پاسخ

عزیزدلم
خیلی برات خوشحالم ❤️❤️🥹🥹🥹

عزیزم من واژنم خیلی تنگگگه اصلا نمیتونم دست بزنم بهش حتی رابطه هم نداریم این ۸ ماه رو خیلی اذیتم جیغم میره هوا
یعنی منم سزمیشم؟

دقیقا چند هفته زایمان کردی؟؟

منم امشب بستری میشم و بشدت استرس دارم عزیزم تازه فارغ شدی واسه سلامتی بچم دعا کن

ممنون عزیزم
فقط الآنم آمدی خونه راه میری ؟؟

سوال های مرتبط

مامان اسرا مامان اسرا ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی ۶

چند ثانیه ای بغلم بود تمیزش کردن و برداشتن بردن لباس اینا تنش کنن من موندم یکی دوبار ماساژ رحمی که درد داشت ولی دیگه انگار سر شده بودم خبلی اذیتم نکرد بعد رفتن سراغ بخیه زدن که بی حسی یه کم رفته بود اولش اذیت شدم تا اینکه‌دوباره بی حس شدم بخیه ها هم تموم شد و حس میکردم جون توی تنم نیست حتی در حد تمون دادن پلک هام ازون ور میدیدم همسرم کنار دخترم وایساده و باهاش حرف میزنه و دخترم هم ساکت و اصلا گریه نمیکرد و همین لحطات بهم ارامش میداد کارام تموم شد و بچه رو‌ اوردن سینم گرفت و شروع کرد شیر خوردن
چقدر لذت داشت برام از تخت اومدم پایین و اینجا هم اصلا اذیت نشدم و با ویلچر منو بردن بخش یواش یواش بی حسی میرفت ولی دردی نداشتم سوزش خیلی خفیف بود راستی حدود ساعت ۱۲ و نیم شب بود که زایمان کردم وقتی رفتم بخش خوابم برد و عجب خوابی بود اون خواب ….
در کل بگم واقعا سخت بود و درد داشت ولی الان که دارم بهش فکر میکنم میبینم به بعدش میرزید اینکه میتونستم راه برم به بچه شیر بدم و دسشویی برم البت که اولین دسشویی خیلی استرس زا بود و همراه با سوزش ولی دیگه خوب شد
الهی هر کی هر جوری میخواد زایمان کنه براش به خیر و راحتی باشه
مامان ماهلین مامان ماهلین ۲ ماهگی
سلام خانما خوب اومدم از تجربه زایمان سزارین ام بگم
دکتر من ۱ هفته قبل نامه بستری مو داد بعدم رفتم یدونه آزمایش دادم و رفتم پیش مشاور دکتر بیهوشی
من ۲۱ بهمن روز یکشنبه ساعت ۸ صبح رفتم بیمارستان
اونجا کاری بستری مو انجام دادم
و بعدم بیمارستان ولیعصر تبریز زایمان کردم
و بعد بهم گفته بودن از ۱۲ شب چیزی نخورم و بعد رفتم اتاقم اونجا اومدن برام سوند گذاشتن گذاشتن سوند اولش یکم درد داشت بعدش اومدن و منو بردن اتاق عمل ساعت ۱۰ بود که رفتم اتاق عمل و بعدش از آمپول بی حسی از کمر زدن که من هیچ دردی احساس نکردم بعدش پاهام که گرم شد زود شروع کردن واسه برش من حین عمل که حالت تهوع دست داد برام آمپول زدن و عمل شروع کردن و چند ثانیه بعد دختر قشنگم به دنیا اومد اون پاک کردن گذاشتن روی سینه ام و بعدش بخیه هارو زدن و یه ساعت بردن ریکاوری بعدش رفتم اتاقم درد داشتم برام شیاف گذاشتن بعدش چند ساعت بعد اومدن سوند در آوردن کمک کردن راه رفتم فقط اولین راه رفتن خیلی سخت ولی بعدش کم کم خودت می تونی راه بری و بعدش چند ساعت خودشون میان بهت سر میزنن و اگه درد داشتی خودشون شیاف میزارن برات اگه راه برین کم کم خیلی راحت میشه براتون و در کل بگم که اونجوری که میگن سزارین سخت نیست و بعد ۶ ساعت اومدن به من گفتن مایعات بخورم فقط یک روز اول سخت برات که اونم با شیاف می تونی درد تحمل کن و بعد از اینکه رفتین دستشویی بزرگ میگن که بهتون می تونید همه چیز بخورید و در کل که سزارین خیلی راحت تر از زایمان طبیعی است
مامان نیلان👧🏻 مامان نیلان👧🏻 ۱ ماهگی
مامان اِلارا🎀 مامان اِلارا🎀 ۴ ماهگی
مامان محمدامین👶🧸 مامان محمدامین👶🧸 ۱ ماهگی
پارت ۳
سرمم تموم شد. اومدن منو بردن اتاق عمل شماره۳.. و دکتر خوشگلمو دیدم کلی بهم روحیه داد و شوخی کرد و لپمو کشوند😂😃.. دکتر بیهوشی اومد چنتا آمپول بی حسی زدن ک بی حس نشدم آخرش یه آمپولی زدن و گفتن زود بخابه.. که من دیگه پروسه زایمانمو عین خواب تصور می‌کردم. نیمه بیهوش بودم.
بعدش بهوش اومدم و منو گذاشتن رو یه تخت دیگه و رفتیم ریکاوری. وایییی ایقد یخ کرده بودم ک نگم بهتره. فقط اون لوله بخاری نجاتم داد😅.
خلاصه ریکاوریم تموم شد و من فکر کردم دردام در همین حده.. زهی خیال باطل 😒😏
منو بردن بخش زنان.. سر تخت اولم هنوزم بدنم سر بود ینی بی حسی بود ولی کم کم دردا میومد سراغم.. بچمو هم اوردن پیشم .. خانواده ام و همسرمم بالا سرم بودن.
۸ساعت بعد عمل گفتن مایعات بخور. اول نسکافه خوردم و خرما
بعدش سوند رو برداشتن که یه سوزش کوچولو داشت.
گفتن برو راه برو ..
و من بعد چندساعت با جیغ و گریه تونستم فقط پامو جابجا کنم.اینم بگم که با حرفام نترسید چون چنتای دیگه که با من عمل شدن حالشون خوب بود و راحت بود براشون. ینی بدن با بدن فرق میکنه. من درد زیادی داشتم . خیلی سخت بود خیلی.. ولی گذشت دیگه.
۹۹ درصد سختیش فقط اولین راه رفتنه بعدش کم کم راه میفتین ولی درد داره خانما. دکترم قبول نمی‌کرد زیاد شیافت بزارم گف معدتو داغون میکنی هر۸ساعت عالیه. خلاصه بگم که چه سزارین و چ طبیعی دردش متفاوته ولی باور کنید به یک اندازه اس. طبیعی هم برای خیلیا راحته برای خیلیا سخت و همچنین بالعکس.
خلاصه نترسین و قوی باشید توکل بر خدا رو فراموش نکنید و ازش بخواین کمکتون کنه. خداروشکر من که یکمی بهترم.. و این نهایت لطف خداوند به منه..
چاکر شوما ننه ممد😉❤
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱ ماهگی
تجربه سزارین من پارت ۳
اتاق عمل
من گان پوشیدم و همه طلاهامو دراوردم به خانواده دادم حتی کلیپسم هم گفتن دربیار....لباس زیر هم همه رو داوردم....سوند خواستن بذارن که علی رغم ۱۰ بار تلاش نتونستم تحمل کنم و قرار شد بعد بی حسی نخاعی بزنن.......ساعت ۱۲ و ۲۰ رفتم اتاق عمل....از استرس هیچ‌جا رو نگاه نکردم.....فقط ایت الکرسی خوندم......منو با برزنت جا به جا کردن.....روی تخت عمل گذاشتن....سعی میکردن باهام صحبت کنن که اروم بشم ولی استرس داشتم.....بی حسی نخاعی سوزنش دردش حتی از سوزش هم کمتر بود واقعا....احساس داغی در ران پاها ایجاد شد و تدریجا به سمت پایین رفتن....کم‌کم شکم و زیر سینه هامم بی حس شد.....اولش حس کردم تنگی نفس گرفتم ولی فقط از استرس بود و‌نفسم و اکسیژنم خوب بود....گفتن اگر تهوع داشتی سرتو اون وری کن بیار بالا که من نداشتم ......اولش مچ پاهامو میتونستم تکون بدم بعدش دیگه انگار پاهام کامل توی سیمان بود و هرچی زور میزدم هیچ تکونی نمیتونستم بدم....سنگین و بی حس بودن پاهام....سوند رو گذاشتن که هیچی نفهمیدم....برش دادن و میشنیدم که میگن پس سرش کو ...اینکه سفالیک نیست.....بچه‌چرخیده و عرضی شده....پسر من تا لحظه سزارین هم چرخید.....صدای گریه پسرمو که شنیدم دیگه خیالم راحت شد ارومتر شدم.....یکم میشنیدم میگن خونریزی داره میده ولی گفتن خداروشکر کنترل شد و من اروم شدم....دکتر گفت پسرت لاغره....مو هم کم داره 🥰پسرمو بردن خشک کردن و گرم کردن و فاصله برش تادنیا اومدن پسرم حدود ۱۵ تا ۲۰ دقیقه بود....بعدش دیگه خودمو میدوختن.....حدود ۴۰ دقیقه دوختن خودم زمان برد......در این حین نفسم بهتر شده بود....و دیگه ترس نداشتم....هیچ حسی از درد هنوز نداشتم