سوال های مرتبط

مامان دلانا❤️ مامان دلانا❤️ ۴ ماهگی
پارت آخر
من و چهار بار ماساژ رحمی دادن و واقعا نفسم بند اومد چون میگفتن ک رحمم زود جمع شد بعد زایمان
بعد ماساژ چهارمی نشسته بودم گریه میکردم😂و اولین بلند شدن خیلی سخته و بازم چند بار اول واقعا بلند شدن سخته من ک اوایل صاف نمیشد کمرم اما دومین روز اومدم خونه تونستم خودم راه برم
شکم منم ت بیمارستان کار نکرده بود الکی گفتم کار کرد بجاش اومدم خونه تا دلتون بخاد کار کرد😂من میگفتم فقط شکم بچه کاد کنه ک خیالم راحت بشه ک خداروشکر کار کرده بود
با اینک دومین روز درد داشتم ولی میتونستم تحمل کنم و از شیاف استفاده نکردم اصلا
دو روز اول خیلی درد داشتم ولی بعدش خیلی اوکیم
و لطفا بعد عمل یک کلمه هم حرف نزنین
من بعد عمل نمیخاستم حرف بزنم پرستارا اومدن سئوال میپرسیدن خالم ک جواب میداد میگفتن مگ خود بیمار نمیتونه حرف بزنه ک شما جواب میدین
هیچی اونجا حرف زدم و گردنم و یکم تکون دادم خدا شاهده برای عمل انقدر اذیت نشدم ک برای گردن درد و سردرد اذیت شدم و واقعا مردم شیاف دیکلوفناک هم فقط برای درد گردن میزاشتم همین ک خداروشکر تاثیر داشت یکم
سردرد و گردن درد بعدش از خود عمل سخت تره واقعا
خلاصه ک برای همتون آرزوی زایمانی راحت میکنم❤️
مامان نیلان👧🏻 مامان نیلان👧🏻 ۱ ماهگی
مامان جانان🤍 مامان جانان🤍 ۲ ماهگی
مامان دخملی مامان دخملی ۵ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان لنا💕 مامان لنا💕 ۵ ماهگی
مامان هیلدا مامان هیلدا ۳ ماهگی
زایمان سزارین پارت ۲
بعداینکه بچه ب دنیا اومد و صداشو شنیدم ی حسی داشتم ک اصلا نمیشه توصیف کرد فقط اشک بود ک از چشمام میومد..تو اون لحظه همه رو دعا کردم..بعدش اوردنم ریکاوری یکم سردم بود هیچ دردی نداشتم اصلا حس میکردم فلج شدم😅 ساعت ۶ اوردن بخش منو.تا ساعت ۱۰ ۱۱ هیچ دردی نداشتم بعد کم کم بی حسی رفت و من دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود در حد درد پریودی..اوردن بهم چای عسل دادن گفتن بخور اگ حالت تهوع نداشتی کم کم غدا بخور.اونو ک خوردم چنددیقه بعد گلاب ب روتون یهو بالااوردم فقط اون لحظه خیلی اذیت شدم و بخیه هام تیر کشید.دگ لباسام و همه چی کثیف شد پرستار اومد گف باید پاشی بریم عوض کنم همه چیتو.منم بلندشدم اروم راه رفتم.اونقدری ک من ازاولین راه رفتن شنیده بودم وحشت داشتم ولی واقعا دردش واس منی ک خیلی کم طاقتم قابل تحمل بود.خلاصه ک همه چیمو عوض کردن و اومدم دراز کشیدم دردم زیاد بود شیاف گذاشتن یکم بهتر شدم دگ کم کم غذا خوردم خیلی کم خوردم میترسیدم باز حالم بد شه.خرما و ابمیوه خیلی خوبه حتما بخورید.اخرشب ام سوند رو کشیدن یک لحظه درد داشت فقط.فرداشم ساعت ۱۲ مرخص شدم.