سوال های مرتبط

مامان جانان🤍 مامان جانان🤍 ۲ ماهگی
مامان امیرعلی 🧸❤ مامان امیرعلی 🧸❤ ۳ ماهگی
🔶️ تجربه من از زایمان سزارین🔶️ (۲)


برای سزارین بعد از اینکه آماده ام کردن، اول از همه متخصص بیهوشی برام بی حسی تو کمر زد که اصلا نفهمیدم. خیلی خوب بود و کم کم پاهام شروع کرد به گز گز کردن و بعد از ده دقیقه کلا هیچ حسی نداشتم. بعد از بی حسی برام سوند رو گذاشتن که اونم طبیعتا درد نداشت. حتما بگید بعد از بی حسی براتون سوند بزنن که اینجوری خیلی بهتره. بعد یه پرده کشیدن جلوم و دکترم اومد و شروع کرد. در کمترین زمان ممکن بچه بیرون اومد و صدای گریه اش رو شنیدم که حس فوق العاده ای بود. فک کردم دقیقا همون لحظه میارنش پیشم اما اول بردنش کمی تمیزش کردن و یه سری کارارو انجام دادن (که من نمیدیدم) بعد سه چهار دقیقه آوردنش گذاشتن رو صورتم. میخواستم بمیرم براش انقدر که جیگر بود 🥰❤
بعد شروع کردن به بخیه زدن. درواقع اصل عمل سزارین همون بخیه زدن لایه هاست. که حدودا ۲۰ دقیقه شاید طول کشید ... انقدر از دکترم راضی بودم که حد نداره. واقعا دکتر مهربون و حرفه ای ودرجه یک بودن. هم در دوران بارداری هم برای عمل سزارین من واقعا راضی بودم ازشون. بعد که تموم شد منو بردن قسمت ریکاوری و چون بیمارستان خیلی شلوغ بود، حدودا ۳ ۴ ساعت تو ریکاوری بودم. مدام وضعیتم چک میشد و کم کم حس پاهام برگشت. بدترین قسمت فشار دادن شکم (چک کردن خونریزی و وضعیت رحم) بود که ۳ بار انجام شد. بار اول چون هنوز بی حس بودم اصلا نفهمیدم. اما دوبار بعدی خیلیییی دردناک بود. بدترین قسمت برای من همین فشار دادن شکم بود.
مامان تودلیم مامان تودلیم ۲ ماهگی
#سزارین
خاطره زایمان-بخش دوم

گذاشتنم روی برانکارد و همراه بچه بردنم بیرون
همسرم و خونوادم منتظرم بودن.. من گریه میکردم.
با کمک همسرم منو گذاشتن روی تخت اتاق
بچه رو لباس پوشوندن اوردن «زیر دکمه رکابی+ زیردکمه استین بلند+ کلاه و‌ شلوار و‌جوراب»
من همچنان بی حس بودم درد رو خیلی حس نمیکردم
یه بار اتاق عمل فشار دادن شکممو که اصلا متوجه نشدم از خدمه ک پرسیدم بهم گفتن اونجا فشار دادن
دردهای شکمی داشتم ک مثل پریود دردناک بود اما قابل تحمل بود
من پمپ درد نگرفتم شیاف برام میذاشتن
توی بخش هم شکممو فشار دادن که یکم متوجه شدم
تا صبح دردهای شکمی بود که خب دیگه ادم عمل شده باید تحمل کرد
و واقعا هم قابل تحمله
یه لحظه هایی حس میکردم بچه توی شکممه و محکم لگد میزنه
می‌پریدم قشششنگ مثل برق گرفتگی.
اینکه باید به کمر بخوابی سخته مخصوصا اگه کمر درد دارید.
خلاصه شب تا صبح گذشت
بهم گفتن تا فردا ساعت ۷ صبح چیزی نخور
از ۷ صبح با نوشیدنی گفتن شروع کن
و من چای کمرنگ خوردم
گفتن راه برو
اینجاش برای من خیییییلی سخت بود، نفس تنگی میگرفتم اما به هر طریقی بود انجام دادمش
دکترم اومد اونم شکممو فشار داد ، یعنی اووووفففف
اما اینم گذشت
شکمم‌کار نکرد فقط خروج باد داشتم اما دکترم مرخصم کرد و فرداش خونه شکمم کار کرد
راستی اینکه میگن سر تکون نده من نتونستم و تکون دادم چون ب بچم نگاه میکردم و شیر میدادم. شکر خدا سردرد نشدم با اینکه ب شدت مستعد سردردم
و اینم بگم بخیه کشیدن هم اصصصصصصصصلا درد نداشت
در کل خود عمل اصلا ترسناک نیست
نترسید و استرس نگیرید
بعدش قطعا سختی خودشو داره، به هر حال شما یک موجود زنده پرورش دادید و هفت لایه شکمتون پاره شده. سختیش قابل تحمله و میگذره از یادمون میره
به خودتون افتخار کنید:)
مامان رادمهر مامان رادمهر ۱ ماهگی
مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 مامان 𝑨𝒍𝒊🧸 ۳ ماهگی
🌸تجربه سزارین پارت پنجم🌸
همون موقع به خانم پرستار گفتم و اومدن دوتا شیاف هم برام گذاشت تا ساعت چهار اینا که وقت ملاقات تموم میشد با خانواده ام سرگرم بودم در اون حین بیحسی ام کامل رفت وقتی همه رفتن دردم شروع شد اما اونقدر که میگفتن و شنیدم بودم زیاد نبود واسه من مثل درد پریودی بود اما من پریودی های دردناکی هم داشتم خلاصه درد غیر قابل تحملی نبود با شیاف و سرمای که بهم وصل میکردن من اوکی بودم.خب شاید ساعت ده شب و باید یک چیزی میخوردم و از تخت میومدم پایین که قسمت سخت سزارین از نظر من فقط اون لحظه ای بود که خوابیده بودم و باید مینشتم لبه تخت این خیلی واسم سخت بود خلاصه با کمک همراهمیم بلند شدم نشستم لبه تخت یکم بابونه و نبات خوردم پرستار اومد سوند رو خارج کن اصلا درد نداشت سوزش هم نداشت من چون از وقتی از اتاق عمل اومده بودم تکون نخورده بودم و کلا به پشت دراز کشیده بودم موقعی که تکون خوردم و نشستم خون ریزی کردم همین باعث شد شکمم رو فشار بدن چون به دکترم سپرده بودم تو بیحسی انجام بدن که همین کار رو هم کرده بودن اینو یادم رفت بگم موقعی که میخواستم برم پخش از ریکاوری اونجا هم شکمم رو فشار دادن درد نداشت موقعی هم وارد پخش شدم فشار دادن چون هنوز بیحسی داشتم اونم قابل تحمل بود خب داشتم میگفتم چون خون اومد ازم پرستار چند بار شکمم رو فشار دادم خب واقعا دردناک بود اما چند ثانیه فقط دردش میشد
مامان جوجو(پارسا) مامان جوجو(پارسا) ۳ ماهگی
اومدیم بخش و اوردنش پیشم بهش شیر دادم و قربون صدقه ها و حس قشنگ مادری ، بی حس بودمو هچ دردی نداشتم اما یه کم ک گذشت دیگ حس کردم شکمم داره درد میگیره و از پرستار خواستم بهم مسکنی چیزی بده شیاف گذاشت و یه مسکن تزریق کرد بهترشدم، یادم رفت بعدش چی شد؟؟ چ زود ادم یادش میره و میره سراغ اوردن بچه بعدی😂 اقا خلاصش کنیم من از خونه باخودم شیاف دیکلوفناک اورده بودم اگ یکی پرستار میزاش دوتا خودم میزاشتم😂 ، چشمتون روز بد نبینه دیگ بی حسی رفت و دل درد پری داشتم ک عوق زدنم باز شروع شد و بالا اوردم فک کنین با شکم پاره بالا بیاری خدای من وحشتناک بود اماخداروشکر کم طول کشید اما واقعا اذیت کننده بود برام، درد شکم عین مال وقتایی ک بچه خودشو توی شکم سفت میکنه اون حالتی ب ادم دست میده، مسکن و دارو هایی ک میدن و شیاف هایی ک من بیشتر میزاشتمم کارو برام خیلی راحت ترمیکرد، چیزی نباید میخوردیمو من خیلی تشنه بودم، تا ساعت ۸ شب همینجوری بود من ۱۰ ونیم عملم بود، بعدش گفتن میتونین مایعات یخورین ک من ۲تا نوافن با کاپوچینو خوردم 😂 و ۲ قاشق از شربت لاکسی ژلی ک باخودم برده بودم ک شکمم زودترکارکنه و اذیت نشم، یعدشم ک اثرکردنو اصن درد نداشتم به کمک همراهیم نشستم تا برای راه رفتن بعد اماده باشم، اولین بار نشستن کمی سخته ادم نافش درد میگیره اما زایمانه دیگه بچه ها توقع نیست ک اصلااا درد نباشه بود اما کاملاااا قابل تحمل ، نشستم و بقیه همه افتاده بودن ، اومدن سوند هم اتاقیامو دراوردن لحظه شماری میکردم ک ازمنم دربیارن دیدم خبری نیست، جیغشون اومد بالا و ترسم بیشتر و بیشتر میشد برای خودم دیدم نه خبری نیست همچنان سوندمو درنیاودن تااین ک اومدن گفتن بشینین همتون و پاهاتونو از تخت اویزون کنین