تجربه زایمان3💞😍🙌

بردنم ریکاوری یه سالن بزرگ که من تنها فقط اونجا بودم
دونفر پرستار که یکی پیش پسرم لود یکی هم کنار من و میگفت پاتو تکون بده تا ببرمت بخش منم تلاش میکردم ولی حسی نداشت پام
به پرستار گفتم بچم و آورد بهش شیر دادم توی ریکاوری
ساعت 7 منو بردن با بچم بخش توی راهرو شوهرم و خواهر شوهرم ودیدم دست براشون تکون دادم اومدن پیشم و ما قرار بود اتاق خصوصی بگیریم ولی بخاطر اینکه خورده بودم زمین بخش قبول نکردن و گفتن فقط اتاق روبرو ایستگاه پرستاری که خداراشکر دونفر بیشتر نبودیم
اونجا برام شیاف زدن
لباسم وعوض کردن
مرتب زیر انداز خودشون تعویض میکردن
و واقعا راضی بودم از پرستارها
تا ساعت 12 ظهر گفتن مایعات بخور، کیسه ادرار جدا کرد، پرستار اومد واز تخت اومدم پایین یه کم درد داره ولی باشیاف قابل تحمل بود
قدم زدم،شروع کردم مایعات خوردن و هرلحظه درد داشتم شیاف میزدم،هرچقدر راه بری حالت بهتر میشه، و مایعات و نسکافه من زیاد خوردم، با اینکه سرم تکون دادم و حرف زدم بعدش دردی نداشتم،تا سه روز بعدش مایعات کم کردم یه خورده سردرد گرفتم ولی بازم شروع کردم مایعات خوردن و خوب شدم،
به نظر من مایعات زیاد بخوری بعد از بی‌حسی و اینکه مرتب شیاف مسکن بزنید بی‌حسی خیلی بهتر از بیهوشی بود برای من،و خیلی راضی بودم💞🙌😍
خدایاشکرت
انشالله همه مامانهای گل با دلخوش نینی هاتون بغل بگیرن برای همگی دعا کردم🍓🩵

۲ پاسخ

هزینه بیمارستان 18 م میشد
سزارین دوم بودم
تامین اجتماعی 3م کم کرد
بیمه سامان تکمیلی 10 م
کل خرج من حدودا 5 م شد

بازم الهی شکر بخیر گذشته،قدم نو رسیدتون مبارک باشه،میشه درخواست منو قبول کنید؟چندتا سوال داشتم در خصوص بیمه سامان

سوال های مرتبط

مامان دخملی مامان دخملی ۵ ماهگی
آقا خیلی زیاد شد توضیحاتم از ریکاوری منو بردن که ببرن بخش تو راهرو همسرمو دیدم و خیالش از بابت من راحت شد
قسمت سخت بعدی این بود که با اون دردا تختم رو چسبوندن به یه تخت دیگه و گفتن خودمو بکشونم رو اون تخت
واقعا برام سخت بود
ساعت ۵ عصر دخترم بدنیا اومد و ساعت ۱۱ من تو بخش بودم گفتن دیگه میتونم سرمو تکون بدم و از ساعت ۴ میتونم مایعات بخورم
ولی من تا ساعت ۴ تکون نخوردم و بالش زیر سرم نذاشتم
دردا هم خب سخت بود ولی سه ساعت یه بار دوتا شیاف میزاشتم
وقتی تونستم مایعات بخورم دوتا نسکافه تو یه لیوان آبجوش مامانم قاطی کرد و داد بهم خوردم و تا میتونستم آبمیوه و آب کمپوت و این چیزا خوردم
بعدشم یه شربت و شیاف بیزاکودیل دادن بهم و گفتن پاشم راه برم
خیلی درد داشت و سخت ترین قسمت سزارین برام این راه رفتن بود ولی خب هرچی گذشت راه رفتن هم برام قابل تحمل شد
عصر اون روز مرخص شدیم و دردای خونه هم با شیاف قابل تحمل بود

برگردم عقب قطعا همین راهو بازم انتخاب میکنم و از انتخابم خیلی راضیم و اینکه اونقدری که فکر میکردم ترسناک و وحشتناک نبود
دیگه همین.
مامان هامین🥺😍 مامان هامین🥺😍 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین
پارت۳

تقریبا یک ربع بعد صدای بچم اومد لباس پوشوندن و
اوردن چسبوندنش به صورتم ب همین ک بردن منو خاب گرفت و هیچی نفهمیدم تقریبا ۴۵ دیقه بعد بازم حالت تهوع اومد سراغم سه بار اول و وسط و اخرای عمل شدید شد ...
بعدشم بردنم اتاق ریکاوری کنار بچم
یساعتی اتاق ریکاوری بودم
بعدش بردنم بخش
روی شکمم شن گذاشتن ، مخدر تزریق کردن و سرم وصل کردن، شیاف گذاشتن گفتن ۸ ساعت نباید چیزی بخورم و تقریبا ۶ ساعت بعد بیحسی رفت
تو اتاق عمل شکمم فشار دادن تو ریکاوری فشار دادن و چندبار تو بخش فشار دادن چون‌بیحس بودم هیچی نفهمیدم فقط بار اخر که تو بخش فشار داد با مشت فشار داد و بیحسیم‌رفته بود خیلییی شکمم درد کرد

بعدش مایعات شروع کردم و سوند دراوردن و راه رفتم
اولین راه رفتن خیلیی سخته خیلییی همراه نداشته باشین نمیتونین اگه تونستین بگین همسرتون یا پدرتون کمک کنه یه اقا کمک کنه راحت تره چون بعد بیحسی من ورم داشتم و خیلی سنگین شده بودم
من به توصیه یکی از مامانا به همسرم‌گفتم اومد کمکم کرد
مامان امیرعباس مامان امیرعباس ۱ ماهگی
پارت اخر_سزارین
عملم تموم شد بردنم ریکاوری اونجام ی لرز شدید گرفتم دوتا امپول زدن تو سرمم خوب شدم
بچه رو اوردن ولی من دیگ منگ بودم خودشون ی کم شیرش دادن و بعد چن دیقه بردنم بخش
اونجام خودشون برا دردم دوتا شیاف گذاشتن درد داشتم ولی قابل تحمل بود ۶ ساعت بعدش باز خودشون ی شیاف برام گذاشتن بعد از ۸ ساعتم شروع کردم ب مایعات و سوپ خوردن بعدش اومدن سوند رو دراوردن دو سه ساعت بعدشم پاشدم اروم اروم رفتم توالت و شروع کردم ب دور زدن ک اونم خداروشکر راحت بود فقط ی کم سرم سنگین بود تا اخر شب چن باری پاشدم دور زدم و مایعات و سوپ خوردم صبحم بیدار شدم درد خاصی نداشتم قابل تحمل بود گفتن باید برین دستشویی ک ترخیص بشین و دیگ تا ظهر ترخیص شدم
فقط پسرم ی خورده مایع دور جنین خورده بود وقتی بردنم بخش ی ساعت بعدش بچه رو بردن nicu🥲
خداروشکر حالش خوبه ولی گفتن باید ۵ روز انتی بیوتیک بگیره بعد مرخص شه
خودمم میرم بیمارستان روزی دوسه بار شیرمو میدوشم میدم ب پرستارا بهش میدن
خاله جونیا دعا کنین پسرم زودی خوب شه مرخص شه ببریمش خونه 🥹♥️
اینم از تجربه زایمان من ک خداروشکر ب شدت راحت بود اصلا استرس نداشته باشین یعنی راحت ترین چیز ممکن سزارینه
فقط تو اون چن ساعت اصلااا سرتونو تکون ندین صحبتم تا میتونین نکنین ک سردرد نگیرین
امیدوارم تجربیاتم ب دردتون بخوره♥️
مامان ایلیا💚 مامان ایلیا💚 ۳ ماهگی
زیر عمل فقط داشتم خدارو صدا میزدم و گریه میکردم دکتر گفت چرا گریه میکنی؟مگه صدای گریه اشو نمیشنوی؟حالش خوبه داره گریه میکنه دیگه گفتم سالمه؟گفت آره چرا نباشه فقط کوچولوعه🥹پسر من با وزن ۹۵۰ گرم بدنیا اومد اندازه عروسکه🥹بچه رو بردن ان آی سیو منم بردن ریکاوری و کم کم بی حسیم رفت و دردام شروع شد ولی من فقط واسه بچم گریه میکردم چی از زایمانم تصور کرده بودم و چی گذرونده بودم....زمین تا آسمون با هم فرق داشتن ولی بازم شکر..یکساعت رو ریکاوری بودم و بعد منو آوردن کنار یه تخت دیگه که ببرنم بخش و بهم گفتن خودتو بکش رو تخت!!!بلندم نکردن بهم گفتن خودتو بکش رو تخت!!! و من مردم تا اینکارو کردم یکساعت از عملت گذشته تقریبا بی حسیت رفته و باید همچین کاری بکنی!!با اون تخت آوردنم بخش و بردنم تو اتاق و دوباره کنار تخت گفت خودتو بکش رو تخت!اصلا به همراهام زنگ نزده بودن که من اومدم بخش و بیان کمکم کنن یا حتی خودشون همچین کاری بکنن..و من بخاطر بچم تحمل کردم چون اونجا برای بچه های نارس بهتر از جاهای دیگه بود🙂نیم ساعت گذشته بود و تازه به خواهرم اطلاع دادن من اومدم بخش و من زار زار از دوری بچم گریه میکردم چون نمیدونستم حالش چطوره چون ندیده بودمش(ادامه تاپیک بعد)
مامان رادمهر🐥 مامان رادمهر🐥 ۳ ماهگی
(زایمان سزارین )پارت دو‌

خلاصه بگم بقیشو که من سزارین به روش بی حسی از کمر شدم (اسپاینال )و ۸صبح رفتم اتاق عمل و ۲۰دقیقه بعدش صدای گریه بچمو شنیدم و روشو دیدم یه حسی خیلی قشنگی داشتم و فقط از هیجان اشک میریختم صورت بچمو گذاشتن رو صورتم و فیلمبردارم داشتم که از لحظه ای که با همسرم خدافظی کردم و وارد اتاق عمل شدم و رادمهر بدنیا اومد این لحظات رو ثبت کرد 😍بعدم رفتم یکساعتی ریکاوری بودم وبچمو تو ریکاوری دادن شیرش بدم و آوردنم تو بخش و بعد ۸ ساعت شروع کردم مصرف مایعات و نسکافه و چایی خوردم
اولین راه رفتنم خیلی خیلی درد داشتم و از حال رفتم و بهم مسکن میزدن و شیاف میزاشتن خیلی دردام زیاد بود
و من سرمو تکون دادم و‌بعدش سردرد وحشتناکی شدم که هنوز‌خوب نشدم و‌پشت گردنم و سرم گرفتگی دارم.شما حواستون باشه که اصلا سرتونو‌تکون ندین که بعدش سردرد میشین و خیلی درد زیادیه
صبح روز‌بعدش دکترم اومد منو دید وپانسمانم عوض کردن ومرخص شدم
دکترمم خانم انسیه ریخته گران بود که فوق العاده ازش راضی بودم و کلی پیگیری میکرد و‌بهم روحیه میداد و به موقع اتاق عمل حاضر بود و بخیه های شکمم خیلی ظریف و‌عالی زده
بیمارستان خصوصی مادر بودم‌ که خیلی راضی بودم از کیفیت برخورد پرسنل و غذا و نظافت و تمیزی و رسیدگی که این چیزا برام‌مهم بودن و راضی بودم از انتخابم👍
سوالی داشتین بپرسین جوابتونو میدم 🌹
تمام ✅
مامان طنین مامان طنین ۳ ماهگی
پارت سوم:
بعد از تایید همسرم منو بردن سمت اتاقم، ما اتاق خصوصی گرفتیم ۲ تومن هزینش بود، بهمون گفتن کارت همراه هم باید بگیرید ۷۰۰ تومنم بابت اون گرفتن، دو تا خانم خدمه اومدن همراه هامو بیرون کردن ،لباسامو عوض کردن زیر انداز گذاشتن، پرستار هم اومد سرم برام زد یه مسکن هم تو سرم برام زد، بهم گفت ۸ ساعت هیچی نخورم ،بعد دو ساعت حدودا بیحسیم رفت، و هیچ دردی نداشتم،، هی پرستارا میومدن سر میزدن، میگفتن درد نداری میگفتم نه، میگفتن هروقت که خاستی بگو بیاییم برات شیاف بذاریم، حدود ۵ عصر اومدن گفتن نسکافه و مایعات بخور که بعدش میاییم باید از تخت پایین بیای راه بری ، مایعات خوردم و اومدن دستمو گرفتن از تخت پایین اومدم اصلا دردی نداشتم فقط سرگیجه وحشتناک داشتم دستمو گرفتن یه کوچولو راه رفتم ، اصلا استرس نداشته باشید مامانا، وقتی تو شرایطش باشی خیلی راحت میگذره، منو خیلی ترسونده بودن، جوری که همش میگفتم یعنی سزارین همین بود؟ یعنی بعدا دردام شروع میشه؟ چرا درد ندارم ، یه شب بیمارستان بستری بودم، یه شیاف برام گذاشتن که دلم کار کنه و دستشویی برم، چون تا خودت و بچه بیرون روی نداشته باشید ترخیص نمیکنن، فرداشم دم ظهر مرخصی کردن
مامان Karen💙 مامان Karen💙 ۱ ماهگی
تجربه زایمان
پارت ۵
تقریبا ساعت ۱ بود که آوردنم بخش و یه چند لحظه بعد هم پسرمو آوردن
(بدی بیمارستانی که رفته بودم این بود که بچه رو به باباش نشون نمیدادن و شوهرم با بقیه ساعت ۳ موقع ملاقات تونست بچه رو ببینه.)
از موقعی که وارد بخش شدیم بی حسیم دیگه داشت میرفت و دردام شروع میشد که اومدن شکممو فشار دادن خیلی درد داشت دوبار هم تو ریکاوری ماساژ دادن اما اونجا درد نداشت بی حس بود کامل
پرستار هر ۶ ساعت میومد یه شیاف میذاشت و دردام زیاد بود همش باخودم میگفتم کاش پمپ درد میگرفتم
خیلی هم نفخ کرده بودم و بیشتر دردی که داشتم بخاطر همین نفخ بود که فشار میاورد به بخیه هام
حسابی ضعف کرده بودم اما میگفتن ساعت ۱۰ شب مایعات رو شروع کنم
ساعت ۱۰ شد و مایعات میخوردم از پرستار هم پرسیدیم فرقی نداره چقد بخوریم گفت نه منم نسکافه و چای و آبمیوه و .. درهم میخوردم که مثلا اثر مواد بی حسی زود بره
اینقد اون نفخ شکمم اذیتم میکرد همش از پرستار میپرسیدم کی باید راه برم میگفت ساعت ۱ میایم کمکت میکنیم راه بری
منم خوشحال بودم و به آبجیم میگفتم راه که برم حالم بهتر میشه
اما به این راحتیا که فکر میکردم نبود البته بدن با بدن فرق داره
اما واسه من اون شب خیلی سخت گذشت..
مامان اقا هامین مامان اقا هامین ۴ ماهگی
تجربه سزارین پارت ۴
داشتم نگاه میکردم پسرم رو کنار تخت کناری خوابوندن و با چند تا سیم شستشو دادن ، بعدم اوردن بهم نشون دادن ، حس میکردم یه تکونایی دارن به شکمم میدن ، اما نه دردی داشتم نه چیزی
بعد از فکر کنم ۱۰-۱۵ ساعت بردنم ریکاوری ، که اونجا هی میگفتم میتونی پاتو تکون بدی؟...پاتو تکون بده... هی منو چک میکردن ، همچنان هیچ درد و حسی نداشتم، پرستار بچه مو اورد گذاشت رو سینه ام و شروع کرد شیر خوردن ... یه پرستار دیگه هم اومد گفت بزار ببینم خونریزیت چطوره ، پرده های اطرافم رو کشید ، یکم شکمم رو دست کشید که اصلا حس نکردم ، گفت عالیه و رفت ...
بعد از ۳۰-۴۰ دقیقه منو و پسرم رو بردن تو اتاق و باز پرستار اومد و یاد داد که تو حالت خوابیده چطوری باید شیر بدی ، یه خانومم اومد با دستمال مرطوب پاهامو پاک کرد و تمیز کاری انجام داد و واسم پد و شیاف گذاشت ، تا ساعت ۹ شب هم اجازه ندادن هیچی بخورم ، زیر سرم هم بالشت نزاشتن، خودمم سرم رو سعی کردم کم تکون بدم ، به جز وقتای ضروری زیاد حرف نزدم، هر چند ساعت هم واسم شیاف میزاشت ، سرم هم که دائم وصل بود و تعویض میکردن ، اتاق خصوصی گرفته بودم ،ساکت و در ارامش استراحت کردم 🥱😂
مامان نیک👼🏻 مامان نیک👼🏻 ۴ ماهگی
تجربه زایمان :
پارت ششم
ساعت شیش صبح عمل انجام شد ولی قشنگ متوجه میشدم که دارن چکار میکنن یجاش ک داد زدم معدمو ول کنننن با اون چکار داری من دارم میفهمم چکار میکنی 😂😂میگف پاتو بیار بالا اگه راس میگی ، زور میزدم میدیدم نمیتونم بعد چند ثانیه صدای گریه‌ی نی‌نی رو شنیدم و همه دردام یادم رفت :)
ولی همچنان سگ‌لرز میزدما😂😂
ولی کثافتا نی‌نی رو نشونم ندادن ، فقط صداشو شنیدم ، بردنم اتاق ریکاوری ، نمیدونم چنددقیقه اونجا بودم ، با دوتا پتو روم داشت خوابم میبرد
اومدن ببرنم تو بخش رو تخت بودم یهو چشامو باز کردم مامانمو دیدم🥲
هیچی اومدم خابیدم رو تخت
اومدن گفتن تا دوساعت دیگه بی حسی میره بیرون ازتون
سرتونو تکون ندید
درد داشتید شیاف بزارید
تا هشت ساعت نباید چیزی بخورید بعدشم فقط مایعات
بعد دوازده‌ساعتم سند رو درمیاریم
همه چی خوب بود ، سرحال بودم
بی حسی زود ازبین رفت و به حالت اولیه برگشتم
درد خیلی نداشتم اصلا ولی چارساعت یبار شیاف میزاشتم
بعد ده ساعت اومدن سند رو دراوردن و من بلند میشدم هرچندساعت یبار ده دیقه راه میرفتم که توی زود سرپا شدنم تاثیر داشت ..