بسلامتی، قدمش پر خیر و برکت باشه، مرسی که تجربتو گذاشتی منم سزارینیم، فقط یه سوال، از عمل تا ریکاوری و رفتن تو بخش، نینیت کلا پیش خودت بود؟ یا اول نینی رو بردن جای دیگه؟
ممنون از تجربیاتت عزیزم .
پارت ۶
بعد اومدن گفتن نسکافه و کمپوت انجیر و گلابی بخور من آناناس برده بودم که گفتن نفاخه شوهرم رفت باز همون گلابی اینارو گرفت و کم کم شرو کردم خوردم بعدش اومدن باز زیرمو تمیز کردن که شیفت باز تغییر کرده بود یکی دیگه اومدسوند و سرم اینارو درآورد که بازم در آوردن سوند اصلا درد نداشت بعد ازم خواستن پاشم راه برم
و شاید سخت ترین بخشش همین بود بی اغراق واقعا سخت بود من از درد بخیه نمیتونستم پاشم دونفر بزور منو بردن و چند قدم بعدم منو برگردونن دوبار بعد اونم با همراهم بزور دستشویی رفتم درد وحشتناکی داشتم که بعد چند بار راه رفتن خدارو شکر بهتر شدروز بعد هم خداروشکر مرخص شدیم در کل تجربه ام از سزارین خیلی بهتر لز تصورم بود و راضیم از انتخابم
اینم بگم که اول به بدن خودتون بستگی داره که کدوم زایمان رو انتخاب کنید هردو سختی ها و استرس های خودشو داره ولی میگذره ایشالا همه باردارا به سلامتی زایمان کنن
ایشالا قدمش خیر باشه عزیزم😍منم استرس هیچیشو ندارم چون دوبار اتاق عمل رفتم واس سنگ کلیه هام همه چیزاشو تجربه کردم فقط از بلند شدن و راه رفتن بعد سزارین خیلی میترسم🥲
پارت ۵
بازم طبق تجربه بقیه که خونده بودم منتظر بودم پاهام داغ کنه که برعکس پاهام انگار داشت سرد میشد گفت میتونی پاتو بلند کنی من حسش میکردم ولی نتونستم انگار سنگین بود بعد لباسمو دادن بالا حالت پرده و یه چیزی مثل سوزن به همه جام میزدن گفتم داره لابد بتادین میزنه یا امتحان میکنه که ببینه بی حس شدم یا نه که ماسک هم گذاشتن واسم من گفتم من هنوز دارم حس میکنم که دکترم گفت ما که هنوز کاری نکردیم نگران نباش ولی حس تکون خوردن میکردم که چند دیقه طول نکشید بچه رو نشونم دادن و تازه فهمیدم اونجا داشتن برش میدادن من اشکم در اومد و هی نگاش میکردم که سریع بخیه و ماساژ شکمی هم انجام دادن و تموم مارو فرستادن ریکاوری خواستن بچه شیر بدم اما نیپلم بزرگ بود بچه نمیگرفت فرستادن شیر خشک بگیرن اصلا نمیدونم چجوری بود زود میگذشت یه ساعت تو ریکاوری بودم شاید ولی ۵ دیقه گذشت و مارو بردن بیرون من شدیدا میلرزیدم بچه رو به باباش نشون دادن و برگشتیم منو گذاشتن رو تخت دیگه و رفتیم تو اتاق خودمن که خصوصی بود دوتا پرستار منو بلند کزدن گذاشتن رو تخت و زیرم رو تمیز کردن و شیافت و این چیزا بر خلاف تصورم که همش میترسیدم چجوری اون تایم ۸ ساعت تکون نخورم و رو کمر بخوابم کل اون تایم اصلا تکون نخوردم کلا بی حس بودم و اصلا درد هم نداشتم با همون یه بار شیاف و چندتا سرم دردم کنترل شده بود فقط گشنگی اذیتم میکرد همچنان تا ۵ عصر هم من چیزی نخوردم
پارت ۴
منو با ویلچر بردن گوشیمو تحویل خواهر شوهرم دادم و رفتیم پایین منو گذاشتن روی یه تخت و بردن تو سالن که همه رو میبردن تا ببرن اتاق عمل اونجا با یه خانوم که عمل ابدو داشت یکم حرفزدیم و اومدن منو بردن اتاق عمل ۵ تا آقا و ۴ تا خانوم اومدن داخل اتاق عمل رو سرم بودن یکیش دکتر خودم بود یکی دکتر بی حسی و بقیه کارای دیگم انجام دادن و بهم میخندند و شوخی میکردن که چه مامان شکمویی و از این حرفا سرم زدن دستامو فیکس کردن که گفتم من بی حسی نزدم گفتن ما که کاری نکردیم فعلا بعد دکتر بی حسی که آقا بود با یکی از خانوما خواستن آمپول بی حسی بزنن منو بلند کردن گردنمو خم کردن و دکتر یه نقطه رو از کمرم لمس کرد گفت دست منو حس میکنی این نقطه و سوزن رو زد یه نقطه دیگه از کمرم و گفت تکون نخور و نپری اصلا دردی نداشت این مرحله هم و عالی بو
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.