سوال های مرتبط

مامان همتا مامان همتا ۳ ماهگی
تجربه سزارین (2)
بعد من تو بچگی عمل قلب داشتم واسه همین دکتر گفت باید وایستیم تا متخصص قلب بیاد یه اکو قلب انجام بدیم .تو همین حین ۲تار به زور اومدن من و معاینه کردن و با همین معاینه درد کمرم گرفت .دیگه دکتر قلب اومد و اکو کرد گفت همه چی خوبه و با همون دستگاه یه سونو کردن که دیدن بچم هنوزم بریچه .بعد دیگه دکتر گفت کاراشو بکنید تا بریم اتاق عمل .دیگه اومدن سوند و برام وصل کنن اولش خیلی ترسیدم که خانومه گفت خودتو شل کن و نفس عمیق بکش همین کارو کردم و برام وصل کردن و اصلا درد و اینا نداشت فقط یه حس چندشی داشت همین
بعد که سوند و وصل کردن گفتن پاشو بریم اتاق عمل منم هی ترسم بیشتر و بیشتر می‌شد پاشدم بشینم رو ویلچر که سرگیجه داشتم و حالم خیلی بد بود و شب تولد امام علی من رفتم اتاق عمل همش میگفتم یا امام علی خودت برام پدری کن یا امام علی خودت مراقب دخترت باش 🥲
دیگه بردنم اتاق عمل و چندتا سوال پرسیدن و من و بردن اتاق عمل و رو تخت نشستم و مرتب هی فشارمو چک میکردن که رفت رو ۱۶ پرستارا و دکترا خیلی خوب بودن حرف میزدن باهام‌که استرسم کم بشه
مامان اهورا مامان اهورا ۴ ماهگی
#تجربه _سزارین_پارت سه

ساعت ۲و ۵۶ دقیقه منشی دکتر پیام داد که ۵ صبح بیمارستان باش منم سریع تر شوهرمو بیدار کردم حاضر شد لوازمی آماده کردیم مامانم از زیر قرآن ردمون کرد و راه‌ افتادیم رفتیم خواهر شوهرم رو برداشتیم و رفتیم سمت بیمارستان قبل از ۵ رسیده بودیم و بیمارستان خصوصی هم بود و اون بخش که رفتم  بلوک زایمان کسی نبود  نبود جز یه ماما و پرستار که اومدن استقبال من و ساک و مدارک رو ازم کرفتن و منو بردن داخل شوهرمم فرستادن پذیرش 
ازم سونو و آزمایشات رو گرفتن فرم پر کردن سابقه بیماری و حساسیت پرسیدن و کلی از این چیزا بعد آن اس تی از بچه و فشار خون  و انژیوکت عمل و دوتا سرم که یکی آنتی بیوتیک ویه سرم غذایی بود که تا اون موقع اوکی بودم بعدش کم کم گرسنگی داشت بهم فشار می‌آورد در حدی که لرز کردم ولی یکم بعد بهتر شدم بعدم اومدن واسم سوند رو گذاشتن که من طبق تجربه بقیه تو گهواره منتظر سوزش بودم که دیدم نه اصلا درد و سوزش نداشت فقط یه حس ناخوشایند بود که یه چیزی بهت وصله دکترم اومده بود و شیفت داشت تغییر می‌کرد یه پرستار دیگه فرستاند که منو آماده کنه واسه اتاق عمل من گشنم شده بود و بچه هم شدید داشت از گشنگی لگد میزد قندم افتاده بود و داشتم میلرزیدم در حدی که استرس واسه عمل نداشتم فقط گشنگی اذیتم میکرد
مامان سید کوچولو🩵 مامان سید کوچولو🩵 ۳ ماهگی
تجربه زایمان سزارین ۴

من تا صبح از استرس و گرمای زیاد نخوابیدم قبل از من ینفر تو اون اتاق زایمان طبیعی داشت برای همین اتاقو بیش از حد گرم کرده بودن من گفتم گرممه برام پنکه اوردن روم لحاف انداختم و زیر باد مستقیم پنکه بودم
از ساعت ۱۲ شب حتی ابم نزاشتن بخورم خیلی تشنم بود و تا صبح یه عالمه عرق کرده بودم کل اب بدنم رفته بود
شوهرم گفته بود از پذیرش پرسیدم دکترت ساعت ۱۱ صبح تازه میاد منم با این فکر اروم بودم و گوشیم زده بودم تو شارژ رفته بودم اکسپلور اینستا😂
ساعت هشت صبح اومدن گفتن میخوایم سوند بزنیم ببریمت اتاق عمل گفتم توروخدا بزارید تو اتاق عمل وصل کنید ک بی حس باشم قبول نکردن گفتن نمیشه قانونه فلانه ولی سوند به هیچ عنوان درد نداشت فقط من ترسیده بودم گفت نفس عمیق بکش بعد گفت به پهلو شو امپول ریه بزنم گفتم تموم شد ؟ گفت اره درد داشت ؟ گفتم نه اصلا متوجه نشدم 😅
خلاصه ک سه تا بتامتازون تو یه سرنگ تزریق کردن و ویلچر اوردن شلوار پام کردن و نشستم رو ویلچر یه شنل رو شونم انداختن و کلاه سرم کردن با شوهرم و مامانم سوار اسنسور شدیم و رفتیم طبقه ای ک اتاق عمل بود
خداحافظی کردیم و من رفتم تو ….
مامان آرتمیس💗 مامان آرتمیس💗 ۴ ماهگی
تجربه زایمان #سزارین 2

پرستارا من و آماده کردن ، یکیشون اومد گفت موهای شکمت رو زدی ژیلت هم همراهش بود😅😅 من چون پایین شکمم رو نمیتونستم ببینم درست نزده بودم که خودش تمیز کرد، بعد لباس ابی بیمارستانی هم بهم دادن پوشیدم و گفتن منتظر بمون برای وصل کردن سوند، حقیقتا سوند وصل کردن خیلی خیلی درد داشت، من دستشویی داشتم که نزاشتن برم و گفتن صبرکن میخاییم سوند وصل کنیم، سوند رو وصل کرد و موفع خالی شدن مثانه ام چنان سوزش و دردی حس کردم که فقط جیغ میزدم😐 حقیقتا خیلی درد داشت. بعدش حالا نه میشد بشینی نه بخابی هیچی، همش حس میکردم الانه که بیرون بیاد و اصلا راحت نبودم باهاش ، بعدشم که اومدن دنبالم و بردنم برای اتاق عمل، همین که در اتاق عمل باز شد و تخت رو به روم رو دیدم پاهام شل شد و لرزید. خیلی اتاق وحشتناکی بود ترس داشت، بعدش یه پرستاری بود توی اتاق عمل خیلی خیلی خوش اخلاق بود کلی باهام حرف زد روحیه داد بهم حواسش بهم بود یکم استرسم کمتر شد وقتی فهمیدم یکی هست کنارم، خلاصه رفتم روی تخت نشستم منتظر دکتر بیهوشی، دکتر اومد که آمپول بی حسی رو بزنه بهم همش میترسیدم درد داشته باشه صدبار از پرستار پرسیدم درد داره یانه🤣 که البته اصلا درد نداشت درصورتی که من خیلی از امپول میترسیدم یکم طول کشید زدن آمپول ولی زیاد درد نداشت