پارت سه❌⭕⚕️
ساعت شد یکو نیم من دردام کم کم شروع شده بود و انقباض داشتم،قابل تحمل بود دردا ولی خب ی لحظه ک میگرف ادم جونش در میومد،خلاصه من هی رفتع رفته دردام بیشتر میشدو غیرقابل تحمل تو این حین هی میومدن معاینه میکردن و نوار قلب میگرفتن،،تا اینک ساعت 7عصر بود ک ماما معاینه کرد گف شدی سه سانت زد کیسه آبم رو پاره کرد و گف پاشو ورزشاتو ادامه بده ک چهار سانت ک بشی زنگ میزنیم ماماهمراهت میاد،گفتم من دارم از درد میمیرم نمیتونم ورزش کنم،گف پاشو یکم ورزش کن بعدش برات گازاکسیژن میارم ک بزاری دهنت دردات کم شه،من داشتم از درد ب خودم میپیچیدم احساس میکردم تک تک سلولای بدنم دارن نابود میشن گریه میکردمو داد میزدم میرفتم زیر دوش آب گرم و اسکات میزدم،همش میگفتم خدایا مامانم طفلی چطوری این دردو سر زایمان تحمل کرده تازه اونجا قدر مامانمو دونستم،دیگ انقد هوار زدم ساعت نه و نیم شب بود ماما اومد برام گاز رو گذاشت و گفت حالت سجده وایسا ک بچه کامل سرش بیاد تو رینگ،شدی چهارسانت و الان زنگ میزنیم ب ماماهمرات ک بیاد،من اون گاز رو ک گذاشتم انگاری تو کما بودم خیلییییییی خوب بود قشنگ80درصد دردمو کم کرد،خیلی مزه میداد و داشتم کیف میکردم با این گازه

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان لیام❄️ مامان لیام❄️ روزهای ابتدایی تولد
پارت چهار⭕❌⚕️
ساعت شد ده ماما همرام اومد بغلم کرد و گف خیلی خوب پیشرفت کردی دختر من فک نمیکردم امشب بتونی ب چهار سانت برسی،افرین پاشو ک باهم ورزش کنیم،پاشدم ورزش کردیم و برام شیاف گل مغربی گذاشتو کمرمو ماساژ داد منم داشتم از درد میمردم،واقعا تو خوابم فک نمیکردم این حجم از درد رو باید تحمل کنم،من زایمانو خیلی راحت گرفته بودم،نمیدونستم انقد سخته،جونم براتون بگه ک ساعت حدود یازده بود گفتن 5سانت و نیمم بچه هنوز سرش تو رینگ نیس،ماما همرام گف تو چهار پنج ساعت دیگ زایمان میکنی،منی ک جونم از درد داشت بالا میومد با خودم گفتم من هرطور شده باید تلاش کنم زودتر دنیا بیاد و دردام تموم شه،از امام رضا و بی بی شریفه(دختر امام حسن مجتبی) کمک خواستم،ماماهمرام گف دوباره برو سجده،سجده هم اینطوری بود ک باید زانوهاتو نزدیک هم میکردی پاتو از هم باز میکزدی و باسنتو میدادی بالا،خلاصه تو این پوزیشن بودمو گاز هم دهنم بود و ماما گف گازه گیجت میکنه اگ زیاد استفاده کنی پس اون لحظه ای ک انقباض داشتی و درد داشتی گاز رو نفس بکش بعدش ولش کن،نیم ساعت تو این حالت بودم ک فک کردم پاهام داره میشکنه دیگ پاشدم زیر دوش اب اسکات زدمو خلاصه ساعت گذشتو گذشتو گذشت تا اینک ...
مامان میکائیل مامان میکائیل ۴ ماهگی
دیگه بهم لباس و اینجور چیزا دادن و بردنم بخش زایشگاه واسه بستری
اونروز ت بخش زایشگاه فقط من بستری بودن کسی نبود
موقعی ک بستری شدم هنوز دردام کم بودن
ولی کم کم دردام زیاد شدن ولی بازم قابل تحمل بود
ماما همراه نداشتم یکی از مامااای زایشگاه آوند یکم ورزش بهم گف انجام بدم
بعد معاینهم کرد
لحظه ب لحظه دردام بیشتر می‌شد
یک ساعت بعد اومد معاینهم کرد باز گف ۶ سانتی و کیسه آبم ترکید
آره ساعت ۱ونیم ک بستری شدم تا یکساعت اول دردام قابل تحمل بود
ولی تا ساعت ۸ شب ک زایمان کردم حدود ۷ساعت درد خیلی بدی کشیدم
دردام ب حدی بودن ک خودم رو میزدم موهام رو میکشیدم و جیغ و داد میکردم
منی ک فک نمیکردم جیغ بزنم زایشگاه رو گذاشته بودم رو سرم چون واقعا خیلی دردش واسم سخت بود
فقط گریه میکردم دکتر ک اومد معاینهم کنه گف شدی ۸ سانت دو سامت دیگه داری
اون لحظه جیغ میزدم و میگفتم ولم کنید چی از جونم میخوایین و موهام رو میکشیدم و سیلی میزدم تو صورتم 🥲🥲🥲
دیگه دیدن خیلی درد میکشم ی آمپول زد بهم و گاز اکسیژن
گآز اکسیژن خوب بود دردام کمتر میشد ولی حالت خماری میداد بهم
ادامه .....
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۸ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم
مامان باران مامان باران ۸ ماهگی
و اما تجربه زایمان طبیعی من در بیمارستان ۱۷شهریور

من دیروز خیلی پیاده روی کردم و اومدم خونه رفتم زیر دوش آب گرم و تا تونستم اسکات میزدم از حموم ک اومدم احساس کردم حالت تهوع دارم .کم کم کمرم می‌گرفت و میزد ب زیر دلم داشتم نماز می‌خوندم ک تو حالت سجده کیسه آبم پاره شد و سریع اومدم بیمارستان ساعت۹شب بستریم کردن و از ساعت ۱۱دردا شروع شد ولی کم بود از ساعت ۱۲تا ۳هم انقباض داشتم و دردابیشتر شد ولی هر چی داد میزدم هیچکی بهم رسیدگی نمی‌کرد چون نصف شب بود و رفته بودن بخوابن بعدم ک اومدن اینقدر شلوغ بود زایشگاه ک بهم محل نمیدادن تا شد ساعت ۴دردام خیلی زیاااد شد بهم گفتن پاشو ب حالت سجده بشین و ورزش کن تا بچت بیاد پایین تااا ساعت ۶ ک ۱۰سانت شد ک رفتم اتاق زایمان اونجا اینقدر دردام شدید بود و داد میزدم ک ب خونریزی افتادم وبا کلی اذیت بچم بدنیا اومد .از من ب اونایی ک کیهان برن ۱۷شهریور نصیحت اول اینکه ماما همراه بگیرین خیلی کمکتون می‌کنه و بعدم اینکه اسکات و حالت سجده شدن روند زایمانو سریعتر می‌کنه
مامان السا💖 مامان السا💖 ۴ ماهگی
تجربه پارت۲

دو ظهر بستری شدم سه بهم امپول فشار زدن تا ساعت هف درد خاصی نداشتمو ورزش اینا کردم تا هفت دیگ اومدمعاینه کرد گف ۱و نیم سانتی خیلی روحیمو باختم خسته شده بودماز معاینه هم خیلی بدم میومد اذیت میشدم دیگ اومد کیسه ابمو پاره کرد دردام شرو شد منم تحمل میکردم و ورزش میکردم تا ساعت ده دیگ حیلی شدید شداومد معاینه کرد ۵ سانت بودم دردام خیلی پشت سرهم بودو قط نمیشد اومد سرمو جدا کرد و دید خیلی اذیتم زیر نوار قلب کلن تیک تیک گرفته بود گاز بی حسی اوردواقن اب رو اتیش بود خیلی چیز باحالیه ادم انگار خوابه ادم دردام ک میگرف حالیم میشد ولی شدتش خیل کم شده بودو قابل تحمل دیگ ماما رف بعد دوازده اومد معاینه کرد گف هشت سانتی من همچنان از اون گاز استفاده میکروم ولی دردام شدید شده بودو باز حس میکردم یاعت یک اومد فول شده بودمو حس زور داشتم خیلی بد بود چن تا زور زدم اما نمیومد دیگ رفتیم زایشگا اونجام چنتا زور زدم بهم بی حسی زد و برش داد بچه بدنیا اومد بعدم بهم بخیه زد دردش خیلی نبود ولی متوجه میشدم یکم شکمم اومد فشار داد اکنم خیلی درد داشت همین کلن چون طولانی شد خیلی برام سخت بود ولی اگه گاز بی حسی نبود واقن کم میاوردم
مامان آیکان👨‍👩‍👦 مامان آیکان👨‍👩‍👦 ۲ ماهگی
ساعت 12شد که مامانمم وسایلم آورد و نذاشتن بمونه رف غذا برام آوردن خوردم معاینه شدم دو سانت بودم تقریبا هر نیم ساعت یکبار هم میومدن ان اس تی میگرفتن ک خودش نیم ساعت طول می‌کشه غذا ک خوردم دیگ دردام شروع شد بازم قابل تحمل بود حین دردا مینشستم رو تخت یا با توپ ورزش میکردم ک دردم آروم بشه اما موقع ک ان اس تی میگرفتن دراز می‌کشیدم خیلی بیشتر دردم میگرف خلاصه آخرین بار رو توپ داشتم ضربه میزدم بلند شدم یه قدم برداشتم ک کیسه آبم پاره شد شک داشتم ک ادرار یا کیسه آب صدا زدم اومدن معاینه گفتن خودشه. دیگ هر بیس دقیقه یکبار میومدن نوار قلب اینا میگرفتن دردا منم داشت فاصلش کمتر میشد وو طولانی تر تو این حین هم فشار دسشویی بهم میومد میرفتم با آب گرم آروم میشد دردام دوباره معاینه میشدم دیگ دردام جوری بود ک حس مدفوع کردن بهم دست میداد فشار به واژن چ معقده ام میومد میگفتن الان زور نزن خوب پیشرفت کرد دهانه رحمت ولی هر چی می‌پرسیدم نمیگفتن چند سانتم فقد میگفتن خیلی خوبه دردام داشت دیوونم میکرد همش حس دسشویی شدید داشتم رفتم بالا آوردم اومدم بیشتر فشارم افتاد خابممم میومد کلا یه وضعی نمی‌دونم کدوم تحمل کنم
مامان سوشیان مامان سوشیان ۵ ماهگی
ساعت 8ونیم ماما گفت بریم اتاق زایمان رفتیم و واسم امپول فشار رو زد تو سروم. و دستگاه نوار قلب و انقباض رو واسم گذاشت بعد یک ساعت دستگاه رو چک کرد میگفت درد داری میگفتم ن میگفت دستگاه داره نشون میده ک درد داری گفتم ندارم این لحظه گوشیم دستم بود و داشتم سوره انشقاق میخوندم کم کم بعد چند دقیقه و بالا بردن دوز امپول و سروم دردام شروع شد میتونستم تحمل کنم هر 20دقیقه یک ربع بود کم کم شدن هر 5دقیقه در صورتی ک تو اوج دردام منو معاینه کرد و من یک سانت بودم موقع دردام میگفت معاینه کنم بهتره دهانه رحم تحریک میشه ولی من با معاینه کردن دردام خیلی زیاد میشد و ماما با روغن بادام شیرین کمرم و شکمم ماساژ میداد کشاله رونام و رونام و کف پاهام مرتب ماساژ میداد بعد 3ساعت درد کشیدن من تازه 2سانت شده بودم دکترم اومد و معاینه ام کرد گفت رو به سه سانتی به ماما گفت هر لحظه 6سانت شد خبر بدین بیام ک این زود زایمان میکنه من از 8تا 12ونیم تازه شده بودم 4سانت ولی نمیدونم بخاطر امپول بود دردام وحشتناک بود هر دو دقیقه میگرفت فقط میگفتم مادر کجایی مردم😂😂😂
مامان 🌸NIHAN🌸 مامان 🌸NIHAN🌸 ۴ ماهگی
پارت دو
بعد کم کم دردام شرو شد درد پریودی داشتم ولی اصلا باز نشده بودم همون یه فینگر و ۲۰.۳۰ درصد بودم دکترمم اومد معاینم کنه چون طول سرویکسم زیاد بود دستش ب رحمم نمیرسید ک مجبوری یکی دیگه معاینم کرد گف لگنش خیلی خوبه عالیه ...ولی فعلا باز نشده پیشرفتش خیلی کمه منم فک میکردم قراره کل دردام اینجوری بره جلو میگفتم چ خوبه اخرش یه زور میدم بچه بدنیا میاد فارغ از بقیه داستان...رفته رفته حالم بد شد درد کمرم رف درد رحمم رف و انقباضات شکمم شرو شد انقد شکمم سفت میشد ک فقط میخواستم بمیرم ولی هنوز یه فینگرو بودم باز نمیشدم انقد حالم بد بود ک الان ک دارم تایپ میکنم باورم نمیشه اون بلا ها اومده سرم ،هیچ جام درد نمیکرد جز پایین شکمم ک داشتم جر میخوردم بعضی وقتا وسط انقباضات میخواستم زور بدم نمیتونستم بدنم نمیکشید نمیتونستم واقعا کیسه ابمم پاره شده بود هی ابریزش داشتم همه جام کثیف میشد دوش اب گرم میگرفتم ولی جوابگو نبود ...ساعت ۵.۶ بود ک دردام دیگه قابل تحمل نبود فقط جیغ میزدم و گریه ... صدام کل بیمارستانو گرفته بود همه میومدن میگفتن توروخدا مارو دعا کن تو خیلی درد کشیدی ،هی میگفتم من نیمخوام ب دکترم زنگ بزنید بیاد من سزارین میخوام من نمیتونم واقعا هم نمیتونستم تا اون ساعت من فقط ۳ سانت و ۶۰ بودم به پرستارا التماس میکردم ک ب دکترم زنگ بزنید اونا هم پیگیر شدن گفتن دکترت ۸ اینا از مطب میاد یکم تحمل کردم ولی دردم باهر انقباض ب سر میرسید خودم زنگ زدم ب مطب ب منشی گفتم گوشی رو وصل کن ب دکتر اضطراریه ...ب دکتر گفتم دارم میمیرم توروخدا زود بیا حالم بده اینا گف من با پرستارا صحبت میکنم باز معاینت کنن ببینم چی میشه قط کرد ، منم منتظر موندم ک ۸ شه ،خیلی بد بودا اصلا باورم نمیشه من اون دردو تحمل کردم
مامان ~°boy♡girl°~ مامان ~°boy♡girl°~ ۵ سالگی
شب ساعت ۹ ونیم بود ماما یهو گفت ضربان بچه خوب نیست حاضرشو به دکتر بگم احتمالا ببریمت اتاق عمل سزارین بشی بعد رفت پیش دکتر و اومد اکسیژن وصل کرد بهم و ضربان بچه خوب شد تا ساعت ۱۰ ونیم صبرکردن و بعدش آوردن یه قرص زیر زبانی گذاشت زیر زبونم و گفت کم کم دردات شروع میشه ساعت ۱۱ درد و انقباضام شروع شد ولی خیلی کم بود و با فاصله ده دقیقه یبار بود وکم کم شد پنج دقیقه یه بار ساعت ۱۲ ونیم بود ماما اومد معاینه کرد گفت دو سانت شدی خیلی تعجب کرده بود که دهانه رحم کاملا بسته چجور یهو دوسانت شد ساعت ۱ شب اومد سرم وصل کرد وآمپول فشار رو تزریق کرد گفت کم کم دردات بیشتر میشه دوباره یه ساعت بعدش ساعت ۲ شب اومد گفت ۴ سانت شدی و زنگ زد مامای همراه هم اومد ولی گفت اجازه بده تا اون میاد من یه معاینه تحریکی هم بکنم گفتم باشه انجام داد و نیم ساعت بعدش مامای همراه هم رسید دوباره معاینم کردن و گفتن شدی ۵ سانت و کیسه آبم رو ترکوند و تا اینجا دردام خیلی قابل تحمل بودن تنفسارو همش انجام میدادم دردام کمتر میشد مامای همراه برام ماساژ میداد کمر و شکمم رو با روغن زیتون ماساژ میداد بعد گفت پاشو بریم حموم و اونجاهم دوش آب گرم رو گرفت رو شکمم و حرکتای ورزشی رو انجام میدادیم که یهو گفتم من دستشویی دارم گفت دستشویی نیست سر بچس میخواد بیاد بیرون بریم رو تخت حاضرشو
مامان جوجو مامان جوجو ۵ ماهگی
پارت ۲ زایمان طبیعی 🥲
همون ماما ساعت ۹ اومد آمپول فشارمو زد تا ۹ و ربع دردام کم کم خیلی خفیف شروع شد اولاش دردام هر ۱۰ دقیقه یکبار بود بعدش ساعت ۱۰ معاینه شدم یک سانت و نیم بودم و دردم هر ۵ دقیقه یکبار شد تا ساعت ۱۱ ۲ سانت شدم و دردام هر ۲ دقیقه یا ۳ دقیقه بود دیگه تا ساعت ۱۲ دردام اصلا مکثی نداشتن و اومدن معاینه کردن گفتن ۲ سانت تحت فشاره آمپول فشار خاموش کردن و گفتن دیگ از الان به بعد فقط دردای خودته ساعت یه ربع به ۲ بود ک بازم معاینه شدم البته درد شدید داشتم و ۳ سانت بودم دیگه دردام هی بیشتر می‌شد ساعت ۲ و ۴۰ دقیقه بود صداشون زدم گفتم من درخواست ماما همراه میخام دیگه تحمل این همه درد ندارم و بازم معاینه شدم ۵ سانت باز بودم ک گفتن هزینه الکی نده تا یه ساعت دیگه زایمان میکنی نصف راه اومدی و کیسه آبم رو ترکیدن واسم ولی بعد از هر معاینه من خونریزی داشتم
ساعت ۴ و نیم من احساس مدفوع داشتم میخواستم برم دستشویی ولی گفتن رو تخت کار خودتو بکن لگن درد شدید داشتم وقتی دردم میگربت تمام بدنم به لرزش میوفتاد بعد ساعت ۴ و ۴۵ دقیقه شب واسم گاز بی حسی آوردن ک بتونم درد تحمل کنم و معاینه شدم ۹ سانت بودم تو همین لحظه فهمیدن صدا قلب بچه ام اف کرده زود اکسیژن بهم وصل کردن و گفتن نفس عمیق بکش تا اینکه صدا قلب بچه ام درست شد
ادامه پارت بعدی🚶‍♀️🚶‍♀️🚶‍♀️
مامان آیدا💗 مامان آیدا💗 ۱۰ ماهگی
سلااااام منم اومدم با تجربه زایمانم شنبه صبح بود با دلپیچه اسهال و کمردرد از خواب بیدار شدم دردا منظم نبودن رفتم ی سر بیمارستان نوار قلب اینا گرفتن گفتن نوار قلبت ب دلمون نیست معاینه کردن همون ی سانت بودم بعد ب ماماهمراهم گفتم گفت دیگ نمیخاد ورزش و پیاده روی کنی چون درد داری فردا یعنی یکشنبه بیا بستریت میکنم برگشتم خونه کمردردم بیشتر شده بود بعد اب زرد ازم میریخت من فکر کردم ترشحه خلاصه صبح با درد شدید زیر دلم بیدار شدم رفتم بیمارستان قبل معاینه رفتم سرویس دیدم لکه بینی دارم با اب زرد
ب ماما همراهم گفتم گف عیبی نداره چون درد داری بخاطر همونه معاینه کرد گف هنوز ی روز وقت داری میخوای بری خونه فردا دردت گرفت بیا گفتم باشه گفت ک بیا بازم معاینه کنم تا معاینه کرد کیسه ابم ترکید دردام شروع شد ساعت ۷ونیم صبح🥴تا پرونده درست کنن برام و لباس برام بیاره شد ساعت ۸ رفتم شروع کردم ورزش روی توپ نیم ساعت بعد معاینه کرد گف شدی دوسانت انقباضات هم خوبن خلاصه بعدش هی دردام بیشتر و بیشتر میشد ولی من سر همون دوسانت و نیم موندم پیشرفت نکردم نگو سر بچه کج شده بود و دستش زیر سرش بوده اصلا پوزیشن مناسبی نداشته تا ساعت ۹ شب ک دیدن انقباض و دردام بیشتر شده ی پرستار اومد گف چطور تحمل کردی این انقباضا برای موقعیه ک بچه میخواد بیاد بیرون دیگه ماماهمراهم گفت تا ی ساعت دیگ پیشرفت نداشتی میبریم سزارین
ادامه تو کامنتا میگم
مامان فاطمه سدنا ✨️ مامان فاطمه سدنا ✨️ ۳ ماهگی
# 2
تا ساعت ۴ و ۵ اینا همونجور میومدن گاهی معاینه میکردن میرفتن اون وسط با مامانم میگفتم شوخی میکردم 😂 ((خیلی خوبم من وسط درد با مامانم و ماما و دکتر شوخی میکردم😂))
ساعت ۵ و ۴عصر بود که ۴ سانت شده بودم ،بعد از این ک ۴ سانت شده بودم اومدن امپول فشار معروف رو تزریق کردن ،منم دردام فاصله اش کمتر شده بود و شدتش کمی بیشتر
گذشت تا این که ساعت ۶ و نیم اینا اومدن معاینه کردن ۵ سانت بودم
تا این که ساعت ۷ شب شیفت تغییر کرد و مامای دیگه ای اومد و شیفت رو تحویل گرفت اونا هم موقع تحویل شیفت معاینه کردن گفتن همون ۵ سانت ،دکتر هم اون وسط دو دفه اومد معاینه کرد
ساعتای ۸ و خورده ای نزدیک ۹ شب بود که همراهی هارو بیرون فرستادن دلیلشم گفتن ک بخش شلوغ شده و ی مریض با فشار بالا آوردن ..
ماما اومد گفت بیا پایین رو توپ ورزش کن راه برو ،دانشجوی مامایی اومد گفت بهت گفتن راه بری ؟ گفتم آره، خودش اومد بهم ورزش و حرکت روی توپ داد که حدودا تا ساعت ۹ و ۴۵ دقیقه ورزش کردم و راه رفتم تا اینکه خودشون گفتن کافیه بخواب رو تخت
ماما اومد کیسه آبم رو زد ی دریای آب خارج شد ازم🤭.
کمی ک گذشت دردام ب شدت زیاد شده بود و وسط همین دردا بهم ورزش داد بازم تا ساعت ۱۱ و نیم ،ساعت ۱۱ و نیم شب ماما اومد گفت بخواب معاینه ات کنم معاینه کرد گفت وقتی دردت شروع شد زور بده که خداروشکر زورای خوبی میدادم ولی خب باز از اون طرف بديش این بود ک سر بچه داشت دیر میومد توی لگن و همین اذیتم می‌کرد ، خلاصه که تا ساعت ۱۲ شب هر چند دقیقه میومد معاینه می‌کرد و می‌گفت زور بده
۱۲ و ربع ی چنتا حرکت بهم داد و خودشم واستاد تو اتاق گفت همزمان ک دردت گرفت زور بده