سوال های مرتبط

مامان ماهلین مامان ماهلین ۱ ماهگی
ساعت ۱۰ شب دردم گرفت به ماما گفتم گفت طبیعیه ماه درده اونا تا ساعت ۳ تحمل کردم دیدم رگه های خ نی اومده رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ۳ ثانته (شانس گوهی من بیمارستان تخت نداشتپر بودن همه جا)گفت برو دوساعت دیگه بیا راه برو دیگه برنگشتم خونه تو هم بیمارستان راه رفتم تا ۵ نیم رفتم معاینه کرد همو سه ثانت بود ولی بستریم کردن دیگه درد داشتم انقباض بود میگرفت ول میکرد ولی هرچی بیشترمیگذشت شدتش بیشتر میشد دیگه همو سه ثانت بود که زنگ زدن ماما همراهم اومد البته جایگزین گذاشتن براش چون اونی که باعش قرارداد بسته بودم نیومد ساعتای ۸ نیم ماما همراه اومد ۳ ثانتو تیم بود بلندم کرد ورزشم داد دردام بیشتر شد گفتم آمپول بی دردی میخوام گفت تا ۶ ثانت نشه نمیشه بزنن برات ورزش کن تا باز بشه خلاصه که با زور ماما همراهم ورش کردم هی دراز میکشیدم از درد اون منو بزرو بلند میکرد ورزش میداد بهم خلاصه که درد کشیدمو ورزش کردم تا ۶ ثانت شد یه ده دقیقه ای دراز کشیدم اثر کنه کم کم اثر کرد دیگه ماما گفت پاهات یکم به حس بیاد ورش کنیم داشتم از درد میمردم امپولو که زدم دردام خوب شد انقباض میگرفتم ولی قابل تحمل بود بعد دیگه ورزش کردم تا موقعی که فول شد دهانه رحمم باز نوبت زور زدنا بود که باز ماما کمکم میکرد به حالت نشستن توی دستشویی یا سجده زور بزنم
مامان آرتا 💙👣 مامان آرتا 💙👣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت شش:
یه جا نوار قلب بچه صدا داد که بهم اکسیژن وصل کردن و سرم نمیدونم علتش چی بود. گفتن سعی کن بخوابی که برای فردا جون داشته باشی اما جیغای خانمه که رفته رفته خیلی بیشتر میشد و دیگه نزدیک های زایمانش بود نمیذاشت بخوابم
کم کم یه دردهایی زیر دلم و رون پاهام می‌پیچید منظم بودن اما با فاصله های طولانی با خودم میگفتم چقدر خوبه اگه تا آخر دردا همینجوریه واقعا میشه تحمل کرد
شدم ۴ سانت تازه گفتم خبر بدید ماما همراهم بیاد گفته بود ۴ سانت شدی میام گفت نه هنوز زوده وقتش بشه خودمون میگیم
تند تند معاینه میکردن دیگه حالا من معاینه ها دردش برام قابل تحمل بود ولی شاید برای شما سخت باشه
اون خانم که زایید و درد و جیغاش تموم شد فضای زایشگاه آروم گرفت همه چیز عالی پیش می‌رفت تا نزدیک های صبح که دردام داشت نزدیک به نزدیک میشد
معاینه شدم ۵ سانت بودم گفت به همراهت میگم که خبر بده ماما همراهت بیاد
تا ۵ سانت و وقتی که ماما همراهم اومد همه چی عالی و شاهانه بود☺️☺️☺️
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
# تجربه زایمان من پارت ۴
اینقدر درد داشتم که تا دکترم بود همش میگفتم چند سانت بهم اپیدورال میزنن اونم بی‌قراری هامو دید گفت پنج شیش سانت بود بهش بگید ورزش کنه رو توپ سر بچه بیاد پایین تر بعد بهش بزنین
خلاصه که رفت و باز من تنها شدم تو اتاق هر بارم بازد زنگ میزدم که ماما بیاد بگه چته چی میخوای کارش شده بود گریه کردن اینقدر دردام داشت زیاد میشد که هیچ‌کار تاثییر نداشت رو آروم شدنش
وسط دردام به مرگ هم فکر میکردم به اینکه کردن از زاییدن راحت تره
یا مثلاً قدیم چه جوری با کشیدن این دردا بازم بچه دار میشدن واقعا فاجعه بود سعی میکردم تو دردام تنفس صحیح داشته باشم ولی تا دردم می‌گرفت فقط اشک میریختم نمیتونستم هیچ‌کار کنم مثل مار به خودم میپیچیدم
باز زنگ میزدم ماما میومد میگفتم با گریه که توروخدا یه کاری برام بکنین درد دارم بالاخره قبول کرد معاینه کنه ببینه چقدر پیشرفت کردم گرفت پنج سانت شده بودم گفتم زنگ بزنین بیاد آمپول اپیدورال و برام بزنه متخصص بیهوشی زنگ زدن وسایل و آماده کردن درد منم داشت هعی بیشتر میشد
مامان محمد حیدر مامان محمد حیدر ۴ ماهگی
۵ عصر بود بستری شدم. با یه فاصله کم که معاینه شدم گفتن سه سانتی ولی سه سانت عالی!! زنگ بزن ماما همراهت بیاد. چون دردام زیاد شده بود از گاز انتونوکس استفاده کردم. چون اگه اپیدورال یا اسپاینال میزدم خیلی روند زایمانم طولانی میشد و خب من میخواستم زودتر پیش برم. البته اونام روش‌های خیلی خوبی هستن و تحمل درد رو خیلی بالا میبرن. ولی خب من که راضی بودم 👌🏻. انتونوکس رو موقع شروع دردها مثل اکسیژن میذارن روی دهان و تنفس میکنن که حالت گیجی و خواب آلودگی به آدم میده که البته یکمم باحاله🥴😂 ولی نصف درد رو کم میکنه. البته همین برای دردا خوبه فقط اون نیم ساعت آخر که دردا خیلی قوی شدن، طول می‌کشید تا کامل اثر کنه و آروم بشم. البته اونوقت چون اطرافت با دکتر و ماما و کادر مامایی شلوغ شده حواست پرت اونام میشه. اما اپیدورال آمپول تزریقی هست که کلا بی حس میکنه و تا زمان زور زدن تقریبا چیزی نمیفهمی ولی به خاطر همین بی حسی بدن شل میشه و اینکه دیگه نمیتونی ورزش های ماماهمراه رو انجام بدی خیلی زایمان طولانی میشه. دیگه انتخابش با خود افراد و البته کادر مامایی هست..... ماما همراهم که اومد گفت احتمالا 12 زایمان میکنی ولی به لطف اون کارایی که کرده بودم و البته همکاری با ماما همراه و انجام کارایی که می‌گفت،خداروشکر ساعت 9 و نیم زایمان کردم😍 و خودشون برام برش زدن که ۵ یا ۶ تا بخیه خورد ولی باور کنید برش ترس و درد نداره. تازه اون آخر خدا خدا میکنی زودتر برش بزنن تا بچه زودتر بیاد بیرون و دردا تموم شه. و اینکه حتما شیر بادام و خرما و کمپوت آناناس با خودتون ببرید اونجا که توی این فاصله بهتون بدن تا ضعف نکنید. قدرت بدنی خیلی مهمه. ماما همراهم که عالیه حتما توصیه میکنم بگیرید خیلی کمکه👌🏻👌🏻
مامان کایرا مامان کایرا روزهای ابتدایی تولد
پارت اول
ساعت ۱۱ شب بود که با دکترم تلفنی صحبت کردم طبق تمام سونو گرافی ها ۴۱ هفته بودم که گفت هرچه زودتر باید امشب بستری بشم شوهرمو و مامانمم و هل شدن و نمیدونم چیا اماده کردم و رفتیم بیمارستان که از شانس من دکتر دستش شکسته بود و ارجاعم دادن بیمارستان دیگه به زور رفتم اون بیمارستان ساعت ۱ تحویلم گرفتن و منو بردن زایشگاه معاینه کردن و گفتن یک سانت باز شدم برام سوند گزاشتن که کیسه ابم پاره شه که ساعت ۶ صبح بود سوند پر شد و بهم قرص فشار دادن که دردام شروع بشه کمکم شروع میشدن که دکتر گفت سه سانتی و تا ظهر زایمان میکنی خیلی شکمم سفت شده بود و دردام مثل درد پریودی بود ساعت ۹ صبح ماما اومد و کیسع اب اصلیو پاره کرد و منم همچنان دردم مثل درد پریودی بود ولی فاصله کم که ساعت ۱۲ اجازه دادن مامانم بیاد پبشم به خاطر اینکه سنم کمه مامانم خیلی مالشم میداد تا ساعت سه و نیم که همه قطع امید کردن که زایمان کنم و مامانم رفت پایین من دردم هنوز مثل پریودی بود که ماما اوند واسه معاینه گفتم نمیزارم من ۴سانتم به زور معاینم کرد و گفت من سرشو میبینم اگه میخوای زایمان کنی زور بزن و رفت منم شروع کردم بع زور زدن هرچی ماما رو صدا میزدم نمیومد که گفتم سرش اومده که ماما گفت وایی زود بریم اتاق زایمان که من دردام تموم شد که تا دکتر لباس پوشید و منم یه زور زدم که سر بچه اومد من ساعت ۴ و ربع فارغ شدم انشاالله همتون مثل من زایمان راحتی داشته باشد جفتو خارج کرد و ۳ تا بخیه خوردم
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان 🧿تو دلیه من🧿 مامان 🧿تو دلیه من🧿 ۶ ماهگی
ساعت ۱ شب بستری شدم و گفتن دکترت گفته ۵ صبح امپول فشار بزنیم
اینقدر خواهش کردم که نه تروخدا تا ۵ صبح من دیوونه میشم همین الان شروع کنید
با کلی خواهش امپول فشار رو زدن تو سرم اما سرعتش خیلی کم بود دردام بعد نیم ساعت شروع شد و هر ۲۰ دقیقه میگرفت
ساعت ۵ شدتشو بیشتر کردن و دردام شد هر ۲ دقیقه خیلی دردام زیاد بود
ماما بهم گفت بی دردی چی میزنی من از هر چیزی که گیجم کنه بدم میاد
و گفتم نمیخوام بی دردی

ولی دردا وحشتناک شده بود و داشتم میمردم
میتونم بگم نسبت به زایمان اولم این دفه شدت دردا خیلی بیشتر بود
من چون شکمم پاندولی بود هر دفه میخواستن معاینه کنن شکممو به سمت بالا فشار میدادن که با سومین معاینه کیسه ابم ترکید

ساعت شده بود ۷ صبح دهانه رحمم ۷ سانت
دیگه واقعا داشتم میمردم که تماس گرفتن دکترم بیاد

یه چیزی که باعث شد زایمانم روندش زود پیش بره تکنیک تنفس بود
خیلی خوبه حتما انجامش بدید
هر دفه درد میاد سراغتون با تمام قدرت نفس عمیق بکشید
این کار باعث میشه سر بچه سریع بیاد پایین
نفس عمیق و محکم بکشید و به محض ول کردن درد بدنتونو ریلکس کنید و شل بگیرید

خیلی واسم سخت بود این کار
من با خودم خرما برده بودم اخرا که شده بودم ۷ فینگر
بدنم میلرزید خیلی ترسناک بود برا خودم اما ماما میگفت طبیعیه کارتو بکن
خرما میخوردم بهتر میشدم
خلاصه که ساعت ۸ و ۳۰ پسرمو دادن بغلم
ایشالا همه به وقت و دل خوش زایمان کنن