۸ پاسخ

اون آمپول مسکن همون اپیدورال بود؟

مفید بود مرسی🥰

ای جانم، عزیزم خسته نباشی.. مبارکت باشه

ایشالا خوش قدم باشه عزیزم😍🥺
برای منم دعا کن زایمان راحتی داشته باشم

بچه اولت

اوووووو خداااااااا
خوشبحالت خواهر واس مه هم دعا کن زودتر زایمان کنم

وای چه لحظه ی خوبیه برا مام دعا کن زایمان راحتی. داشته باشیم من واقعا میترسم 🥺

عزیزممم مبارک باشع به سلامتیییی

سوال های مرتبط

مامان 💙آیهان🥹💙 مامان 💙آیهان🥹💙 ۸ ماهگی
وقتی به مرحله ی آخر رسیدم دردام غیر قابل تحمل بود گفتن باید زور بزنم تا سر بچه بیاد بیرون انقدرم استرس داشتم کل بدنم رو لرزش بود اصلا نمیتونستم استرسمو کنترل کنم ولی مجبور بودم هرموقع دردام میومد زور میزدم تا بچه بیاد بیرون آخه شنیدم خانم دکتر گفت اگه تا ساعت هفت زایمان نکردم مجبورن عمل کنن منم تمام قدرتمو جمع کردم تا بتونم تا اون زمان زایمان کنم هی زور زدم هی زور زدم و بالاخره خداروشکر با زورام سر بچه اومد پایین تر تا ساعت شیش و بیست دقیقه سرش اومد پایین کلا یه زور دیگه زدم که سرش بیاد لبه واژنم و اومد که تیغ زدن و بهم گفتن از این به بعد یه زور بزنم یه نفس عمیق تا پاره نشم که بچه بدنیا بیاد😂  منم زور میزدم و یه نفس عمیق سه چهار تا زور زدم بعدش تیغ زدن تیغ که زدن با دوتا زور بچه تا شانه اومد بیرون یه زور دیگه زدم و بالاخره ساعت هفت صبح نفسم بدنیا اومد و با دیدنش کل دردام فراموش شد فقد تو فکر این بودم که کی بیارنش بغلم و اصلا انگار هیچی نشده بود دردام به کل از ذهنم رفت سرتون درد نیارم جفتش مونده بود که اونم با یه چیزی عین چاقو داخل هی دور میدادن با دستشم معاینه میکرد تا جفت اومد بکشش بیرون جفتمم اومد بیرون آمپول بی حسی زدن بخیه هامو هم زدن و بچه رو تمیز کردن دادن دستم تا بهش شیر بدم واقعا نمیتونم بگم چه  حس خوبیه و چقدر مادر شدن شیرینه😍😍😍


زایمانم طبیعی بود و راضی بودم خداروشکر نمیگم راحت بود سخت بود درد زیاد کشیدم ولی الان راحت میتونم پاشم راه برم❤️


تولد آیهان جونم 1402/12/17😍❤️


ببخشید طولانی شد
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان السا💖 مامان السا💖 ۱ ماهگی
تجربه پارت۲

دو ظهر بستری شدم سه بهم امپول فشار زدن تا ساعت هف درد خاصی نداشتمو ورزش اینا کردم تا هفت دیگ اومدمعاینه کرد گف ۱و نیم سانتی خیلی روحیمو باختم خسته شده بودماز معاینه هم خیلی بدم میومد اذیت میشدم دیگ اومد کیسه ابمو پاره کرد دردام شرو شد منم تحمل میکردم و ورزش میکردم تا ساعت ده دیگ حیلی شدید شداومد معاینه کرد ۵ سانت بودم دردام خیلی پشت سرهم بودو قط نمیشد اومد سرمو جدا کرد و دید خیلی اذیتم زیر نوار قلب کلن تیک تیک گرفته بود گاز بی حسی اوردواقن اب رو اتیش بود خیلی چیز باحالیه ادم انگار خوابه ادم دردام ک میگرف حالیم میشد ولی شدتش خیل کم شده بودو قابل تحمل دیگ ماما رف بعد دوازده اومد معاینه کرد گف هشت سانتی من همچنان از اون گاز استفاده میکروم ولی دردام شدید شده بودو باز حس میکردم یاعت یک اومد فول شده بودمو حس زور داشتم خیلی بد بود چن تا زور زدم اما نمیومد دیگ رفتیم زایشگا اونجام چنتا زور زدم بهم بی حسی زد و برش داد بچه بدنیا اومد بعدم بهم بخیه زد دردش خیلی نبود ولی متوجه میشدم یکم شکمم اومد فشار داد اکنم خیلی درد داشت همین کلن چون طولانی شد خیلی برام سخت بود ولی اگه گاز بی حسی نبود واقن کم میاوردم
مامان پسته مامان پسته ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دو
دیگه رفتیم خونه وسایلامونو برداشتیم چون تا بیمارستان یه ساعت راهمون بود،دیگه حرکت کردیم تا برسیم بیمارستان دردام شده بود از هر هفت دقیقه چهل ثانیه
یازدهوربع بستری شدم
معاینه‌ام کردن ۴سانت شده بودم افاسمانم ۵۰درصد بود،ماماهمراه گفتم میخوام تا اون بیاد اومدن کیسه ابمو زدن دوازدهو نیم ماماهمراهم اومد معاینه شدم ۴سانت رو به پنج بودم که امپول فشار زدن تو سرمم
تااینجا دردام خوب بود قابل تحمل بود یعنی واقعا باهاشون کنار میومدم
دیگه ماناهمراه اومد با توپ یکم ورزش کردیم،دردام زیاد شد رفتم رو تخت صدای قلب بچه رو گوش بدن
معاینه شدم ۵سانت بودم
تخت بغلیم دوسانت بود انقدر جیغ وهوار کرد انقدر بیقراری کرد من اصلا فکرم بهم ریخته بود انگار دردام بیشتر میشدن
ماماهمراهم یکم اومد کمراینارو ماساژ داد ساعت دو بود
شیفت عوص شد مسئول بعدی اومد معاینه کرد گفت شش سانت رو به هفت،دردا خیلی خوبه و خیلی خوب تحمل میکنه
کلا هرچی گفتن گوش دادم ببخودی جیغ و داد نکردم راضی بودن ازم
اینجاها دردای خودمم بیشتر شده بود ،تخت بغلیم هم خیلی جیغ میزد دیگه رضایت داد رفت سزارین بشه،یکم اروم تر شدم
ولی دردام شدیدتر شدن گاز انتونکس درخواست کردم برام اوردن
یکم گیجم میکرد ولی درکل خیلی خوب بود چون وقتی دردام شروع میشد خیلی بد جور بودن حتی نمیتونستم گریه کنم یا داد بزنم از شدتشون،
باز معاینه شدم گفتن ۸سانتی ولی دهانه رحمت لبه داره
نمیدونم دوز امپولو زیاد کردن یا چی ولی خب خیلی زود ده سانت شدم
همش میگفتن زورت اومد زور بده به مقعدت،خب تو کلاسای بهداشت گفته بودن به واژن باید زور بدی ،ولی اینا میگفتن زور به مقعد
ادامه...
مامان نازنین زینب مامان نازنین زینب ۳ ماهگی
سلام رفقا 😉🥰
من امروز زایمان کردم

صبح ساعت ۶اینا بود نمازمو خوندم و ابجوش نبات خوردم بعد خوابیدم ساعت ۸صبح دیدم شورت و شلوارم خیس شده
اولش فکرکردم ادار کردم ولی رفتم خودمو بشورم دیدم آبخون ازم چکید و یکی لخته خون ازم خارج شد سریع به مامانم گفتم و زنگ ماما خصوصیم زدم گفتم من اینجورشدم گفت سریع برو تریاژ بیمارستان
رفتم تریاژ ساعت ۹ونیم صبح بعد گفتن کیسه آبت پاره شده و ۱سانت دهانه رحمت بازشده درد هم کم داشتم
بعد بردنم بخش زایمان سرم فشار بهم زدن که دردام شروع بشه بعد هم ورزش های روی توپ انجام دادم دیدم خیلی درد دارم ۴سانت بودن بعد دردام زیاد زیاد شد ناله میکردم بعد کیسه اب گرم گذاشتن بهترشدم اما دردا کم نمیشد بعد با ابگرم خودمو شستم آرومتر شدم
بعد دوباره روی توپ ورزش کردم دیدم خیلی خیلی درد دارم ناله میکردم بعد مسکن ضعیف بهم زدن یکم بی حال شدم بعد دوباره درد داشتم خیلی مسکن قوی تری به سرمم زدن و هم توی باسنم اون خیلی خوب بود داشتم خواب میرفتم و بیحال شده بودم خرما و آبمیوه انبه خوردم و اب معدنی و خزلی درد داشتم و سرو صدا میکردم
دیگه بعدا فول شده بودم ماما معاینه کرد دید خوبه گفت باید بری برای زایمان دیگه تو خواب و بیداری بودم که متما میگفت زور بزن زوربزن
و یه زورمحکم زدم بچم سرش اومد بعدم مثل ماهی پرید بیرون
و فرزند خوشگلم و بعد از بریدن بند ناف روی سینم گذاشتن براز تماس پوستی و بعد بهش شیر دادم

و دختر عجول من در ۳۶هفته و ۵روز به دنیا اومد 💚🤌🏻

بماند به یادگار در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۳🌟🌟🌟