۸ پاسخ

دردا قابل تحمل بود

چند هفته بودی؟

بسلامتی مبارک باشه 😍 تو هم زایمان کردی فقد من موندم 😔چن هفته زایمان کردی ؟؟

استرس گرفتم 😂

مامان لیام‌17 سالته؟

مامان لیام‌17 سالته؟

وی خدا 😍😍😍😍ماما خصوصی داشتی هزینه چقدر گرفت بیمارستان دولتی یا خصوصی ؟بخیه برات زیبایی زد ؟

برش زدن؟

سوال های مرتبط

مامان جانان مامان جانان روزهای ابتدایی تولد
#پارت دوم و روز دوم دردا هم گذشت و صبح سوم دیدم دردام همچنان نا منظم شروع کردم به ماساژ نوک سینه و تحریکشون به مدت یک ساعت که کم کم احساس کردم دردام داره زیاد میشه از ساعت ۱ شب تا ۵ صبح دردام رو با تنفس شکمی و کیسه آب گرم تحمل کردم و ساعت ۵ رفتم زایشگاه که گفتن دهانه رحم ۵ سانت باز شده و بستری شدم به ماما همراهم زنگ زدم و ساعت ۶.۳۰ صبح رسید بیمارستان چون بچه اولم بود و دردا هنوز نامنظم بود تا حدودی بهم آمپول فشار زدن و دردام شدید تر شد منم با تنفس شکمی و ورزش روی توپ و ماساژ نقاط فشاری حدود یک ساعت و نیمی گذروندم و شدم تقریبا ۶.۵ سانت و درخواست بی دردی کردم و اسپاینال شدم از ناحیه کمر خیلی خوب بود البته یکم خارش داشتم بعدش که بهم ی آمپول زدن و برطرف شد و تا ۱۰ سانت بی حس بودم ولی وقتی بچه میخواست زور بده و بیرون بیاد خییییلی درد داشتم و حس فشار با تمام قدرت زور میزدم ولی بچه نمیومد حدود ۱۵ ۲۰ دقیقه با تمام توانم داشتم زور میدادم و رمقی برام نمونده بود بالاخره بعد آخرین زور بچه بیرون اومد
مامان النا مامان النا ۲ ماهگی
پارت دوم زایمان طبیعی
ساعت ۱ظهر بود که درد داشتم کمرم خیلی درد میکرد انگار که شکسته اصلا نمی‌تونستم تحمل کنم همش به خواهرم میگفتم بیا کمرمو ماساژ بده با ماساژ دردم کم تر میشد ولی وقتی ول میکرد ماساژ رو دوباره خیلی درد می‌گرفت کمرم خلاصه آنقدر درد کشیدم ساعت ۶بعدازظهر شد به شوهرم زنگ زدم گفتم به این پرستاران زنگ بزن بگو زن منو سزارین کنید دیگه نمیتونستم تحمل کنم درد رو شوهرم زنگ زد به پرستارا اونا اومدن بالا سر من خواهرم سروصدا کردن گفتن یا گوشیت می‌بری بیرون می‌زاری یا همراهت می‌ره بیرون گفتن چرا به شوهرت زنگ زدی که سزارین بشی کلی سرو صدا کرد منم از ترس اینکه خواهرمو بیرون نکنن هیچی نگفتم آخه خواهرم همش کمرمو ماساژ میداد اگه نمی‌بود میمردم از درد دیگه دردت رو تحمل کردم ساعت ۱۱ونیم شب کیسه آبمو پاره کردن ماما همراه هم گرفتم از همون بیمارستان خواهرمو گفتن بره بیرون ماما همراهم اومد خیلی کمکم کرد همش کمرمو ماساژ میداد سه بار منو برد زیر دوش آب گرم که دردم کمتر بشه خرما میزاشت دهنم آب بهم میداد زیردوش کمرمو ماساژ میداد ساعت شد ۲شب دکتر اومد تو اتاق زایمان باپرستارا گفتن همه زایمان کردن تو آخری هستی باید تا ی رب دیگه زایمان کنی منم خوشحال شدم گفتم انشالله بشه تا ی رب دیگه چون از درد داشتم میمردم هی معاینه میکردن منم هی زور میزدم اول بلد نبودم زور بزنم ماماهمراهم بهم یاد داد هرچی زور میزدم نمیومد بیرون دخترم دیگه تو دردام با تمام توانم زور زدم دکترم برش زد بلاخره ساعت ۲:۵۰دقیقه النای ما به دنیااومد دیگه خیالم راحت شد میخواستم جفتم دربیارن خیلی فشار دادن شکممو مردم از درد اونم بعدشم که کلی بخیه خوردم همشم حس کردم سوزن و نخ
مامان پارسا مامان پارسا ۲ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت چهارم
.خلاصه از ساعت۱۲تا۲باورزش و اسکات زدن تحمل کردم از۲دیگ غیرقابل تحمل شد دردام برام گاز انتونکس آورد مامام تاساعت۴با تنفس اون گاز میتونستم تحمل کنم و حس میکردم به حالت بیهوشی میرم و با هر درد دوباره به هوش میام.
ازساعت۴اجازه نداد استفاده کنم گف فول شدی باید انرژی و توان داشته باشی زور بزنی.
خلاصه من شروع کردم به زور زدن و تنفس هایی که بهم یاد میداد که به سریع تر شدن زایمانم کمک کنه.نیم ساعت زور زدم و از ساعت۴ونیم احساس می‌کردم ناخوداگاه بهم زور وارد میشه بدون اینکه خودم بخوام.و حس میکردم سر بچه میخواد بیاد بیرون ولی برمی‌گشت داخل که مامام سریع دکتر شیفتو صدا کرد گفت اون گوشت اضافه مانع بیرون اومدن سر بچه میشه.دیگه دکتر اومد منتقلم کردن رو صندلی زایمان و سریع اونو قیچی زدن و من دوباره زور میزدم و ساعت۵و۲دقیقه زایمان کردم...
وقتی بچه رو انداخت رو شکمم تمام سختی‌های اون۱۴ساعتوفراموش کردم و انگار نه انگار من ۱۴ساعت تمام اذیت شدم و معجزه خدارو روی شکمم دیدم😍🥲......
مامان 🤎👶🏼 مامان 🤎👶🏼 ۱ ماهگی
زایمان طبیعی(۲)
اومدن معاینه کردن گفت شدی ۴ سانت و تا اینجا واقعا برام قابل تحمل بود بخوام توصیف کنم دردش همون پریودی ولی یکم شدت داشت دردا مثلا موقع دردا نیگرفت شکمم و کمرم همزمان باهم منقبض میشد سفت میشد که با تنفس ردشون میکردم
تا اینکه کم کم این دردا هی بیشتر میشد و ناله هام شروع شد همراه با دردا
تا ساعت ۵ همه دردا برام قابل تحمل بود و اومدن معاینه کردن و گفت حالا دردات هروقت گرفت همزمان باهاش زور بزن و وقتی دردا میگرفت زور میزدم
انگار که میخوای دسشویی کنی ولی نمیاد همینجوری بود فشارر که میاوردم موقع زور زدن دردا هم انگار کم میشد ولی درد کمرم و داشتم هی میگفتم زور بزن سر بچه از کانال رد بشه
خلاصه من از درد هم گریه میکردم هم زور میزدم
تقریبا نیم ساعت همینجور هی میگفتن زور بزن که سرش بیاد و. من خسته میشدم و بین دردا واقعا از حال میرفتم ولی خوبیش این بود موقع من هیچکس نبود و خلوت بود و مامانم بالا سرم بود ارومم میکرد خیلی خوب بود این
مامان فندق مامان فندق ۱ ماهگی
پارت سوم تجربه زایمانم🤚🤱
دیگه رفته رفته بیشتر می‌شد دردم و ماما همراهم هم اومد دید درد ندارم رفت چند ساعت دیگه اومد ک یه کوچولو درد داشتم دیگه ورزش رو شروع کردیم ک ساعت ۴/۵ اینا بود ک شدم ۵ سانت اومدن کیسه آب رو پاره کردن و دردام بیشتر شد ولی چون من دردهای پریودیم شدید بود برام درد جدیدی نبود ولی از درد پریودی ک خودم داشتم داشت دردش بیشتر می‌شد ولی در کل همون درد بود دیگه رفتیم رو ورزش سجده ک خیلی عالی بود برا من و سر دوساعت فول شدم دیگه رفتم تو مرحله زور زدن ک خیلی سخت بود برا من نمیدونم چرا بلد نبودم زور بزنم😐زور میزدم ولی اونا میگفتن اون زوری ک باید بزنی اینجور نیست و باید زور رو بدی ب مقعدت و من نمیتونستم یه چند بار انجام دادم تا دستم اومد چجوریه گفتن باید جوری زور بزنی ک مدفوع کنی من خیلی زور میزدم ولی مدفوع نمیکردم دیگه دیدن نمیشه یکم برش دادن و یکی اومد رو شکمم و فشار میداد منم چند تا زور محکم و بالاخره سرش رو دیدن و بازم برش دادن😬 تا بالاخره ساعت ۸:۱۵دقیقه گل پسرم بدنیا اومد🥹
مامان 🩷ماهلین🩷 مامان 🩷ماهلین🩷 ۲ ماهگی
پارت دوم:

ساعت ۶ و نیم بود که پرستار اومد و بهم آمپول فشار زد،از یه نیم ساعت بعدش دیگه دردا اومد سراغم،اولش هر ده دقه بود و قابل تحمل ،رفته رفته رسید به هر ۵ دقه و دیگه قابل تحمل نبود دردام،پرستار اومد معاینه م کرد و گفت ۲ سانتی ولی دردام برا ۲ سانت خیلی زیاد بود ،ساعت شد ۹ و نیم گفتم برام آمپول اپیدورال بزنین پرستار زنگ زد به دکتر ولی دکتر قبول نکرده بود گفته بود نه و کپسول فشار براش بیارین ،دیگه من از درد داد میزدم ولی کپسول فشار رو نمیاوردن یه ساعت طول کشید تا کپسول رو آوردن اومد آموزش داد و استفاده کردم ولی هیچ تاثیری روی کم شدن دردام نداشت اتفاقا وقتی استفاده میکردم دردام بیشتر میشد گذاشتمش کنار ولی پرستار اومد گفت اینو استفاده کنی کمک می‌کنه دهانه رحمت بیشتر باز بشه و بچه بیشتر بیاد پایین ،دیگه با هزار زور و زحمتی بود استفاده کردم ،احساس دستشویی داشتم ولی نمیذاشتن برم می‌گفتن احساس زوره نه دستشویی ،اگه هم داری رو تخت دستشویی کن
رسید دم ظهر و موقع اذان،صدای اذان اومد نهار برامون آوردن و منم گشنه ولی از شدت درد نمی‌تونستم بخورم دیگه دیدم تحمل ندارم و احساس میکردم دسشویی بزرگ دارم داد زدم خانوم پرستار من احساس زور دارم نمیتونم دیگه تحمل کنم اومد معاینه کرد و گفت ۶ سانتی فوری ببرین اتاق زایمان،ویلچر آوردن و منو بردن اتاق زایمان ساعت ۱۲ و ربع بود که من رفتم انقد داد زده بود لبام کویر شده بود و گلوم واقعا احساس میکردم پاره شده بدجور درد میکرد
مامان دیاکو💙 مامان دیاکو💙 ۲ ماهگی
پارت سه زایمان طبیعی
ساعت دوازده نیم کیسه ابم زدن از اونجا دردام شرو شد در های نبستا شدید اصلا جیغ نزدم و دائم با نفس عمیق کنترل میکردم با شلنگ دستشویی اب داغ میگرفتم و دردام کنترل کیکردم
حالت سجده خیلی کمک کننده بود و با توپ و پله ورزش میکردم ولی هر دو ساعت یک ساعت الی دو ساعت میبردن رو‌تخت و nst میگرفتن و خیلی سخت بود رو‌تخت ولی بازم با تنفس و کاسک اکسیژن کنترل کردم
(بازم میگم اصلا جیغ نمیزدم )
نهایتا هفت سانت درخواست اسپاینال کردم ساعت هفت دو بیست دقیقه برام اسپاینال کردن و بردن رو‌تخت مانیتور دردا اصلا یهو رفت خیلیییی عالی بود هشت سانت بودم مامام معاینه کرد با دستش فولم کرد چلی دردم اینقد شدبد نبود ساعت یک ربع به هشت احساس فشار داشتم تا ساعت هشت و چهل دقیقه زور زدم و این قسمت هس تمام انرژیمو دادم به زور زدن تو انقباضا فقط زور زدن هر چی میگفتن به حرفشون گوش کردم و از اعکاق وجود زور زدم ولی که پسرم گذاشتن رو سینم همه چی تموم شد نه ماساژ رحمی درد داشت نه خارج کردن جفت فقط نیم یاعت اول احساس سکزش داشتم و تمام
مامان یسنا مامان یسنا ۱ ماهگی
دیگه بعد ۱ساعت دیدم ن انگار ی دردایی داره میاد هی تحمل کردم چیزی نگفتم اوند گفت نزدیک ۵سانتی ولی دردام قابل تحمل بود ....سرم امپول فشار رو بیشتر کرد بعد نیم ساعت هی داشتم ناله میکردم خدا خدا میکردم اومد گفت چیه درد داری گفتم اره ولی تحمل میکنم جیغ نمیکشم گفت افرین بعد رفت ..ازتخت اومدم پایین رفتم دسشویی کیسه ام پاره شد ماما اومد حالم داشت بعدنیشد گفت بخاب نوارقلب بگیرم ...گرفت دید بچه ضربان قلبش افت داره ...سریع ب دکتر خبرداد اومد ماینه گرد همچنان ۵بودم ولی دردام بیشتر گفتم امپول بی دردی میخام برام زدن ...اروم شددردام بعد ۱ساعت ماینه شدم بازم ۶بودم دکترگفت دردت گرفت زور بزتی گفتم باشه ...هی دردام میومد زور میزدم ولی دکترمیگفت زور نمیزتی بیشتر بده ... همراه دردام دکترهی ماینه میکردتحریکی که عجیب وحشتناک بود هی جیغ زدم ...امپول بی دردی دوباره زدن ولی فایده تداشت زور میومد بهم زور میزدم ولی بچه نمیومد...قلب بچمم افت کرد دوباره گفتن سریع ببرین اتاق عمل من چنان خوشحال شدم انگار دنیارو دادن تا دردم رفت سریع بلندشدم گفتم بریم بریم ولی ماماها میگفتن ن حیفه ۷سانتع زور بزن بیاد گفتم ندارم ولی دغوام میکردن گفتن زور بده زور بده ولی من ب حرفشون گوش نکردم
مامان 💗👶🏻panah مامان 💗👶🏻panah ۲ ماهگی