سلام رفقا 😉🥰
من امروز زایمان کردم

صبح ساعت ۶اینا بود نمازمو خوندم و ابجوش نبات خوردم بعد خوابیدم ساعت ۸صبح دیدم شورت و شلوارم خیس شده
اولش فکرکردم ادار کردم ولی رفتم خودمو بشورم دیدم آبخون ازم چکید و یکی لخته خون ازم خارج شد سریع به مامانم گفتم و زنگ ماما خصوصیم زدم گفتم من اینجورشدم گفت سریع برو تریاژ بیمارستان
رفتم تریاژ ساعت ۹ونیم صبح بعد گفتن کیسه آبت پاره شده و ۱سانت دهانه رحمت بازشده درد هم کم داشتم
بعد بردنم بخش زایمان سرم فشار بهم زدن که دردام شروع بشه بعد هم ورزش های روی توپ انجام دادم دیدم خیلی درد دارم ۴سانت بودن بعد دردام زیاد زیاد شد ناله میکردم بعد کیسه اب گرم گذاشتن بهترشدم اما دردا کم نمیشد بعد با ابگرم خودمو شستم آرومتر شدم
بعد دوباره روی توپ ورزش کردم دیدم خیلی خیلی درد دارم ناله میکردم بعد مسکن ضعیف بهم زدن یکم بی حال شدم بعد دوباره درد داشتم خیلی مسکن قوی تری به سرمم زدن و هم توی باسنم اون خیلی خوب بود داشتم خواب میرفتم و بیحال شده بودم خرما و آبمیوه انبه خوردم و اب معدنی و خزلی درد داشتم و سرو صدا میکردم
دیگه بعدا فول شده بودم ماما معاینه کرد دید خوبه گفت باید بری برای زایمان دیگه تو خواب و بیداری بودم که متما میگفت زور بزن زوربزن
و یه زورمحکم زدم بچم سرش اومد بعدم مثل ماهی پرید بیرون
و فرزند خوشگلم و بعد از بریدن بند ناف روی سینم گذاشتن براز تماس پوستی و بعد بهش شیر دادم

و دختر عجول من در ۳۶هفته و ۵روز به دنیا اومد 💚🤌🏻

بماند به یادگار در تاریخ ۲ مرداد ۱۴۰۳🌟🌟🌟

۴۰ پاسخ

مبارک باشه گلم 😍🥹
از قبلش خرده درد داشتی ؟
ورزش و تحرک اینا داشتی؟
نی نی چند کیلو بود؟
دستگاه که نرفت؟
کدوم بیمارستان بودی؟

سلام
عزیزم😍😍🥹
خوش قدم باشه ونامدار
بهت تبریک میگم ❤️
خوش اومدی به دنیای سخت و شیرین بچه دارها

مبارکت باشه داغش نبینی

مبارکه گلم قدمش پر خیر و برکت 😍♥️

مبارک باشه قدمش پر از خیر برکت ♥️داغش نبینی واس ماهم دعا کن

کدوم بیمارستان بودی عزیزم ؟‌
ساعت چند بچه بدنیا اومد

به سلامتی عزیزم 🥰 راحت شدی 🥹

قدمش خیر باشه برات عزیز

به سلامتی عزیزم قدمش مبارک ممنون که تجربتو نوشتی خیلی عالی

قدمش مبارک باشه مرسی از،تجربیاتت

مبارک باشه عزیزم❤

مبارک باشه گلم

مبارکا باشه عزیزم قدمش پر از خیر و برکت باشه الهی
چن کیلو بود گلم ؟!

بسلامتی زیر سایه پدر و مادر بزرگ بشه 😍

عزیزم مبارکت باشه خداحفظش کنه❤💐

خداروهزاررربارشکر و مبارکه😍

قدمش مبارک باشع عزیزم ایشالا بسلامتی

عی جانم الهی بگردم خدارشکر عسیسم برا ماهم دعا کن اینشالا بچمونو صیح سالم بغل بگیرم خیلی خوشحال شدم

مبارک باشه درخواست میدی دوس دارم یزدیارو داشته باشم

مبارکه عزیزم

مبارک باشه اومدن دختر قشنگت عزیزم😍🩷قدمت پر از خیر و برکت باشه براتون

مبارک باشه.دستگاه نرفت؟

طبیعی بوده؟

مبارک باشه 😍 زیر سایه مادر و پدر بزرگ بشه 😘 از قبل ورزش هم میکردی

قدم‌نودسیده میارک باشه وزنش خوبه؟؟؟؟

ای جاانم چ زود🥺😍منم 36هفته و دو روز هستم
دعا کن منم 38هفته زایمان کنم دیگه بیشتر نشه🥺ی زایمان راحت

مبارک باشه عزیزم انشاالله قدمش خیر باشه براتون😍♥

بچتون نرفت تو دستگاه؟

مبارک باشه گلم به سلامتی 😍
عزیزم وزن دخترت چند کیلو بود تو ۳۷ هفته

مبارک باشع عزیزم نی نیتون حالش خوبه دستگاه نرفته؟

قدمش مبااارک، کاش نی نی منم زودتردنیابیاد

بیمارستان خصوصی رفتی یا بیمارستان دولتی؟

عزیزم مبارکت باشه خداروشکر هر دوتون سلامت هستین 😍😍

عزیزم به سلامتی قدمش مبارک باشه عزیزم

عکس نی نی تو بزار

چون زودتر بدنیا اومد سزارین نشدی ؟

وایی عزیزم مبارکه خوشکلم

قدم نورسیده مبارک گلم

عزیزم به سلامتی انشالله بزرگش کنی
وزنش چند بود؟ چون یکمی زود بدنیا اومد میپرسم
دستگاه که نرفت؟

مبارکه قدم نو رسیده مبارک🥺🥺🥺

قبلش ورزش پیاده روی اینا داشتی

مبارکت باشه عزیزم بسلامتی

۲۳روز زودتر زایمان کردم 🤭

سوال های مرتبط

مامان سوگل مامان سوگل ۷ ماهگی
خوب خوشگل خانمای گل من اومدم که تجربه زایمانمو بگم شاید لازمتون شه🥹🥰🥰🥰
نصف شب بلند شدم دیدم شلوارم خیسه زیاد اهمیت ندادم گفتم شاید ترشح آبیکه البته ۳۸ هفته و۵ روز بودم بعد دوباره خوابیدم ساعت ۱۱ بلند شدم صبحانه بخورم که باز دیدم همش ازم آب میاد قطره قطره صبحانه خوردم بعد دیدم هی شدید تر میشه به دکترم زنگ زدم گفت بیا معاینه.هیچ دردی هم نداشتم حتی یه ذره خلاصه رفتم معاینه کرد گف کیسه آبت سوراخ شده و دهانه رحمت دوسانت باز شده سریع برو خونه وسایل تو جمع کن برو بیمارستان دردات شروع شد منم میام.
ساعت ۳ ظهر رفتم بیمارستان همچنان هیچ دردی نداشتم اونجا دوباره معاینه شدم گفتن هنوز دوسانتی سرم زدن آزمایش گرفتن و هر کاری که لازم بود بعد تند تند میومدن بهم سر میزدن و معاینه میکردن بعد یه ساعت بدون درد دوباره معاینه کرد گف ۴ سانت باز شدی و خیلی خوب پیشرفت کردی دیدن درد ندارم یه قرص گذاشتن زیر زبونم بعد نیم ساعت دردام شروع شد کم کم میگرفت هر پنج دقیقه بود که دکتر هم خودشو رسوند و تا آخر مامانمم بالا سرم بود دردام شدید شد کلا شاید ۳ ساعت درد داشتم بعد یهو زورام شروع شد خود به خود یکم زور میومد بعد ول میکرد موقعی که ول میکرد خوابم میبرد تا دوباره که میگرفت😊😁😁خلاصه که بعد چند تا زور دختر خوشگلم اومد بیرون اینو برا اونایی که از زایمان طبیعی میترسن میگن که موقع بیرون اومدن بچه نفهمیدم درد آنچنانی نداشت سرش که بیاد بقیش خودش میاد بیرون بقیه شو پایین میزارم....👇👇
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان ❤امیرعلی❤ مامان ❤امیرعلی❤ ۶ ماهگی
سلام مامانا، حالا از تجربه زایمانم بگم براتون که چقدر سخت بود😊
صبح ساعت های چهار بود از خواب بیدار شدم دیدم خیسم، فکر کردم ادرارم ریخته،تعجب کردم،گفتم من که تا حالا اینجوری نبودم، بعد بلند شدم دیدم همینجوری انگار شیر آب بازه، داره میریزه بازم، دیگه فهمیدم کیسه آبه، زنگ زدم ماماهمراهم گفت برو زایشگاه، رفتم زایشگاه یک سانت باز بودم، ولی از یک سانت درد داشتم، بستری شدم و با کلی درد و ورزش و قرص زیر زبونی دیگه دردام زیاد شده بود، چون بچه اولم بود، یک ساعت زور میزدم بچم نمیومد، دیگه نفس مامان ساعت۱۳:۱۰ به دنیا اومد😍😍😘😘 ولی درد تموم نشده بود، اخه خیلی پاره شده بودم، اینقدر که ماما نمیتونست بدوزه و دکتر بخیه زد، میگفت چون گوشت کم خوردی بافت بدنت خوب نیست، بعد خونریزی هم کردم که اینقدر شکمم رو فشار دادن و اذیتم کردن که مردم دیگه😣
ولی خیلی شیرینه بوسیدنش بعد یک انتظار سخت و طولانی😍😍اخ که گریه کردم بعد بغل کردنش😍😍
انشالله قسمت همه ی چشم انتظارا🙏
مامان کیان مامان کیان ۵ ماهگی
پارت ۲
تجربه زایمان (طبیعی)
صبحش بیدار شدم برم خونه مادربزرگم طبق هرروز که تنها نباشم درد نداشتم رفتم صبحونه خوردم که دردام اوج گرفت راستی روز قبل یکم معاینه تحریکی شده بودم به خودم میپیچیدم عرق میکردم ولی قابل تحمل بود به ماما گفتم گفت تایم بگیر هیچ جا نرو دوساعت خونه درد کشیدم تا ساعت ۱۰بعد گفت بیا مطب معاینه شی رفتم گفت ۵سانتی عالیه با شوهرم و ماما تو همون مطب ورزش کردیم و ماساژ های مخصوص که دردام آروم بشه تا به حدی رسید که گریه کردم بعد معاینه کرد گفت ۶سانتی عالیه پاشو بریم رفتیم بیمارستان بستری شدم خیلی سریع بردن رو تخت منو اول نوار قلب گرفتن بعد کیسه ابمو زدن که بعد اون تازه دردام شروع شد ولی بازم برام قابل تحمل بود یکم اذیت داشت که بعد هی آروم میشد داشتم از حال میرفتم چشام بسته بود خوابم میومد گفتم تورو خدا بی دردی گفت باید معاینه شی که من ۸رو به۹بودم ماما هی دستام ماساژ میداد و ورزش میداد باهاش همکاری میکردم منم بعد گفت دراز بکش بچه داره میاد از زور زدن بگم که بهترین بود
مامان دلسا خانمم💕 مامان دلسا خانمم💕 ۶ ماهگی
+تجربه زایمان طبیعی ۳+
همسرم رسید منزل دردای منظم داشتم که داشت شدیدتر میشد نشستم روی توپ ورزش کردم حدود ساعت ۸ ماما همراهم تماس گرفت اوضاعمو پرسید و با اون شرایطم گفت برو بیمارستان با عجله وسایل ساک خودمو که نصفه مونده بود جمع کردیم دمنوش گل گاوزبان خوردم و رفتیم بیمارستان داخل ماشین تا برسیم دردام هر ۳ دقیقه منظم بود مامای زایشگاه معاینه کرد‌۴ سانت بودم بستری شدم تا پرونده تشکیل بدیم و لباس بپوشم ماما همراه خودم رسید معاینه کرد ۵ سانت بودم😅کیسه آب رو پاره کرد آمپول فشار نزد ورزشارو شروع کردیم دردام میومد و می رفت ولی کم کم زیاد میشد یکساعت بعد معاینه کرد ۷ سانت بودم دردا دیگه داشت سخت میشد گفتم مسکن بزنین بعد بردم داخل وان آب گرم نشستم همسرم هم کنارم بود دردم زیاد شده بود دوست نداشتم از آب بیام بیرون🫠اومدم بیرون معاینه شدم حدود ۹ سانت بودم ماما گفت موقع انقباض زور بزن فول بشی بریم رو تخت زایمان سخت گذشت از اینجا به بعد ولی به عشق دیدن دخترم تحمل میکردم رفتیم رو تخت نمی تونستم زورای خوب بدم چندبار تلاش کردم ماما بهم روحیه میداد که موهاشو دیدم زور خوب بده دیگه توانمو جمع کردم و زور محکم دادم خداروشکر دخترم ساعت ۱۱ به دنیا اومد خارج شدنش حس عجیبی بود 🥲آوردنش رو سینه ام نمی‌دونستم چیکار کنم گیج زایمان بودم هنوز 🥹بعد جفت اومد و بخیه هارو زدن ...
کمکم کردن بدنمو شستم لباسمو عوض کردن آموزش شیردهی دادن سرم زدن رفتیم بخش شیاف زدن واسم البته اون لحظه درد خاصی نداشتم تحت تاثیر بی حسی بودم .اینم تجربه زایمان طبیعی من😌
ان‌ شاالله همه مامانا زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نی نی هاشونو بغل بگیرن 🌹
مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🐣🧚🏻‍♀️ ۲ ماهگی
«تجربه زایمان پارت ۲👣🤱💕»

اومدیم خونه من هی درد داشتم با شدت بیشتر اما ایندفعه کمرم درد میکردو تا خود صبح نخوابیدم انقد درد داشتم که حالت سجده انجام میدادم و خوب بود چند بارم دستشویی رفتم ،و ترشح کشدار قهوه‌ای وقرمز داشتم
ساعت ۷صبح دردم خیلی زیاد بود که رفتیم بیمارستان nst گرفت
معاینه کردن گفتن همون ۲فینگری ولی دردم بیشتر بود
گفت برو ۱ساعت دیگه بیا پیاده روی و فعالیت داشته باش معاینه ی تحریکی هم انجام دادم
توی راهروی بیمارستان به کیک و آبمیوه خوردم و به کمک شوهرم پیاده روی کردم فعالیت داشتم ساعت ۸:۳۰رفتم شیفت ماما هم عوض شد دوباره معاینه کرد گفت تقریبا ۳فینگری ساعت ۱۰بیا ولی پیاده روی و ورزش های مربوط به لگن انجام بده که بستریت میکنم ،من دوباره توی راهرو
پیاده روی کردم اما به زور چون دردم خیلی زیاد بود
ساعت ۱۰بهم زنگ زدن گفتن بیا زایشگاه من رفتم معاینه کردن گفتن نزدیک ۴فینگری و بستری شدم درد داشتم هم کمر وهم زیر دلم و nst هم وصل کردن ،ما سعی میکردم نفس عمیق بکشم و داد نزنم هی معاینه میکردن که دهانه ی رحمم باز بشه ساعت۱۱ اومدن کیسه آبمو پاره کردن یه آب گرم از رفت یه حس عجیبی داشت بعداز کیسه آب دردم بیشتر شد دکتر اومد معاینه کردن گفت خیلی خوبه ۵فینگری .اومدن بهم سرم فشار زدن که دردم بیشتر بشه دردم بیشتر شده بود بعد من دستشویی داشتم اومدن nst و سرمو جدا کردن ،من رفتم دستشویی و برگشتم ...
مامان آوین👶🏻❤ مامان آوین👶🏻❤ ۴ ماهگی
#تجربه زایمانم
خب من رحمم کاملا بسته بود کلی پیاده روی ورزش اسکات رابطه و...از ۳۴هفته شروع کردم گذشت و گذشت دیدم ۴۱هفته شدم هیچ خبری از درد نیست رفتم بیمارستان گفتم من تاریخ زایمانم گذشته دردی ندارم معاینه کرد گفت رحمت بستس رفتم یه بیمارستان دیگه بستریم کردن شب قرص فشار دادن بهم صبح معاینه کردن گفتن یک سانتی تا ظهر همون یک سانت بودم بعد یه قرص دیگه دادن فاصله دردم یهو شدت گرفت شد هر یک دقیقه ضربان قلب بچم افت کرد سریع یه امپول زدن قلبش اوکی شد بعد از ظهرش دکتر منو برد اتاق زایمان یه چیزی شبیه بادکنک ولی لوله بود وصل کردن ب رحمم که سریع فول شم خیلی درد داشت اسمش بالن بود مردم زنده شدم اونو زدن ساعت شیش بعد از ظهر معاینه کرد گفت دوسانتو نیم پیشرفت خوبی داری خیلی درد داشتم گریه میکردم ساعت هفت دیگه نتونستم تحمل کنم منو بردن اتاق زایمان شدم چهارسانت گفتن خیلی خوبه زنگ زدم ماماهمراهم ساعت ده اومد پیشم ماما بیمارستان گفت کیسه ابش هنوز پاره نشد گفت خودمون پاره میکنیم زدن کیسه ابمو پاره کردن ماماهمراهم ورزشم میداد ان اس تی ک بهم وصل بود نوار قلب خوبی نبود درخواست اپیدورال کردم گفتن نه ضربان قلب بچت خوب نیست نهایت ماسک گاز بهت بدیم گفتم بدین خیلی درد داشتم ماماهمراهم یازده ورزشو ک شروع کرد۱۲فول شدم یهو ان اس تی صدا داد گفتن سریع ببرینش اتاق عمل ضربان قلب بچه افتاده من درد داشتم حس زور داشتم گیج شده بودم سریع بردنم اتاق عمل سزارینم کردن خیلی زایمان سختی داشتم هنوزم خیلی درد دارم ولی وقتی بچتو بغل میکنی همه این دردا یادت میره🥲🥲🥲
مامان حسنا مامان حسنا ۶ ماهگی
😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۳ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان کوچولو مامان کوچولو ۵ ماهگی
تجربه زایمان .

من از ۱۶ هفتگی میرفتم کلاس ورزش .
تا ۳۸هفتگی سنو دادم معاینه لگنی هم شدم دکتر گفت دهانه رحمت سه سانت بازه و زایمان خیلی خوبی در پیش داری .
اومدم خونه درد داشتم یکم . ولی رفتم پیاده روی و حموم .شب دردم کمتر شد گفتم برم بیمارستان یه چکی بشم و بیام .
وقتی رفتیم معاینم کردن گفتن دوسانت بازه ولی دهانه رحمت نرمه و باید بمونی .
ماما خصوصی داشتم زنگ،زدن ماما اومد .
تا ماما اومد نیم ساعتی شد تا اونموقع هم دردی نداشتم زیاد .

ماما تا اومد معاینه کرد گفت زود بستریت کردن هرچی گفتن بزارین برم نزاشتن .
ماما بهم سوزن فشار زد
بهم میگفت رو توپ بپر ـ

مرتب معاینه میکرد میدید پیشرفتی نداشتم .

به یه پرستار گفت بیاد پرستاره دس کرد تو کیسه ابمو پاره کردن با هم .
بعدش هی دردام شدید میشد ـ
جوری ک ارزو مرگ میکردم .
رفتم اب گرم ریختم رو کمرم خیلی،خوب بود ولی تا درمیومدم دوباره دردام ریاد میشد .
هی معاینه تحریکی میکردن و هی زیاد باز نمیشد بهم یه امپول مسکن زد ولی زیاد اثر نکرد .
مرتب معاینه میکرد ...
مامان دنیا مامان دنیا ۶ ماهگی
سلام خانما خوبین . براتون از تجربه زایمانم بگم من یه روز قبل زایمان بعد از ظهر یکم درد داشتم ولی جدی نگرفتم شب شد اونجوری دردم ادامه داشت فکر کردم استراحت کنم خوب میشم چون روزانه خیلی کار میکردم همونجوری خوایم برده اصن دردو دیگه نفهمیدم ساعت ۴ صبح بودکه از خواب بیدار شدم دردام بیشتر شده بود فهمیدم که زایمان میکنم بعد تحمل کردم تا ساعت ۶ صبح شد رفتم چند دست لباس بود اونا رو شستم بعدش حموم کردم شد ساعت ۸.۳۰ بعد به شوهرم گفتم دردام شروع شده زایمان میکنم فرستادم مغازه خوراکی برا بعدی زایمان بخره شوهرم رفت ساعت ۹.۳۰ اومد بعد رفتم بیمارستان ساعت شد ۱۰ صبح رفتم رسیدم بیمارستان دوکتر معاینم کرد گفت ۶ سانت باز شده رحمت بعد کیسه آبمو پاره کرد و ماسک بی حسی برام داد یکم دردامو کم کرد شدم ۸ سانت برد برا زایمان و خلاصه ساعت ۱۰.۴۰ بود زایمان کردم واقعین زایمان راحتی داشتم و آفرین به خودم خیلی دردو تحمل و آفرین به بچم زنده گی مامانش اصن اذیتم نکرد برا زایمان . ولی الان پیشم نیست خیلی دلتنگشم همش گریه میکنم و غصه میخورم یکم مشکل داشت تو بیمارستان تویی دستگاه است دعا کنید برایش زود تر خوب شه 🙏🙏🙏🙏🙏🙏😥😓