😍تجربه زایمان من 😍
سلام مامانا من دیروز ۱۳اردیبهشت سال ۱۴۰۳ساعت ۲:۲۰دقیقه دختر کوچولوم بدنیا اومد
قبل از هر چیزی بگم که فقط خودتون میتونید به خودتون کمک کنید با ورزش و پیاده روی که خیلی مهمه
من ساعت پنچ صبح وقتی بستری شدم دهانه رحمم دو سانت بود بدون هیچ دردی رفتم بعد از اینکه قرص فشار بهم دادن کیسه آبم پاره شد ساعت هشت کم کم دردام در حد پریودی شروع شد که قابل تحمل بود بعد از دو ساعت ماما معاینه کرد گفت داری میشی سه سانت بازم دیگ ساعت ده به بعد دردام زیاد شد که بلاخره با تکنیک تنفس ماساژ روغن که همراهم باهام بود تا ساعت یک تحمل کردم بعد ماما اومد گفت هنوز چهار سانت نشدی دیگ داشتم نا امید میشدم اخه خیلی درد داشتم بلند شدم با هر توانی که داشتم ورزش ،ماساژ،کیسه اب گرم خودمو اروم میکردم اما نمیشد که آخرش گفتم فقط بیاید بی حسی که از کمر کنید که اپیدوراله ماما اومد گفت یه نیم ساعت تحمل کن میایم که نیم ساعتتش شد یک و نیم ساعت دیگ از تحملم خارج شد وقتی اومد معاینه کرد گفت تو که داری زایمان میکنی دیگ نیاز نداری و دکترمو خبر کردن تا دکتر اومد دیگ با دو تا زور زدن بچم بدنیا اومد خودمم باورم نمیشد که یهو از چهار سانت رسیدم به ده سانت فقط یاری امام علی و حضرت زهرا و اهل بیتش بود که من تونستم راحت زایمان کنم ❤️😍

۱۰ پاسخ

الهی چقد ذوق کردم گفتی زایمان کردم عزیزم از چندماهگی پیاده روی کنیم ؟

دمت گرم چه زایمان عالی و راحتی حال میکنم مادرای اینجور قوی ای رو میبینم

ای جان بسلامتی قدمش پر خیروبرکت باشه 🌹 برای ماهم دعاکن 🙏 منم ۲۰ نوبت دادم که بستری شم برای طبیعی

قدمش مبارکه عزیزم انشالله برات بمونه۱۲۰ ساله بشه

خداروشکر عزیزم

الهی شکر عزیزم

اخی خداروشکر
تهش معجزه شده انگاری
خداروشکر که سلامتین❤️🩵

خداروشکر واس شما خوب بود

بسلامتی😍😍

فدات گلم

سوال های مرتبط

مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۳ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان دومین بچه قشنگم مامان دومین بچه قشنگم ۵ ماهگی
دیگه ساعت شده بود ۲.۵ که بستری شدم و پنج دقیقه بعد کیسه آبم رو زدن تا ساعت چهار با انقباضات طبیعی خودم پیش رفتم و به پنج سانت رسیدم بعدش آمپول فشار زدن که انقباضاتم سرعت بگیره تا ساعت پنج قابل تحمل بود از شش سانت به بعد با اینکه روی توپ ماما منو ورزش میداد ولی واقعا دردها زیاد بود و پشت سر هم فقط به امید چند ساعت بعد که پسرمو قرار بود ببینم تحمل میکردم ساعت هفت دکتر اومد بالای سرم دیگه ۸ سانت شده بودم ولی بچه به کانال زایمان و لگن وارد نشده بود دکتر هم صبورانه موند و با دستش موقع انقباض بچه رو از روی شکم هدایت میکرد که درد جدیدی نداشت بهم تاکید میکرد که هرچی میگم گوش کن که تا چند دقیقه دیگه زایمانت تموم بشه منم فکر میکردم واسه دلداری دادن به من دارن میگن خلاصه یهو گفتن پاشو بریم اتاق کناری بچه سرش داره میاد بیرون منم اصلا باورم نمیشد رفتیم من خودمو اماده کرده بودم نیم ساعتی هم اونجا بخوام زور بزنم که با زور دوم توی کمتر از یک دقیقه بدنیا اومد و یهو همه دردها با هم تموم شد 🥰 کل درد شدیدی که داشتم دو ساعت بود و پسرم ساعت ۷:۴۵ صبح بدنیا اومد 👶🏻💕
مامان سامیار💙 مامان سامیار💙 ۴ ماهگی
دیگ خیلی دردام عجیب بود اصلا نمیتونستم تحمل کنم مثل دیوونه ها شده بودم حالم بد بود دوست داشتم بلند شمممم خیلی خراب بودم اومدن معاینه کردن ۳ ونیم سانت بودم ساعت ۱۲ ظهر دیگ دیدن خیلی خرابم اپیدورال زدن برام که هم وقتی دارو وارد کمرم شد خواب عجیبی اومد سراغم در حد یه ربع هن خوابیدم ولی خب گه گاهی هم درد داشتم که دیگ سوزش خیلی خیلی کمی شده بود
بلند شدن به ورزش کردن با ماما همراهم نزدیک یک ساعت ورزش کردم و معاینه شدم شده بودم ۶ سانت ساعت ۲ ظهر و خب باز دردام شروع شده بود و یکم تحمل کردم وقتی باز غیر قابل تحمل بود یه دوری دیگ اپیدورال گرفتم و باز ورزش کردم ولی خی این دفعه دردام سکزشی نبود شدتش کم شده بود فقط ولی تند تند دردم می‌گرفت
دیگ ساعت ۳ونیم معاینه شدم ۹ سانت بودم و سر بچه هم پایین بود و خب به باسنم فشار و زور میومد همش حس دسشویی داشتم و بشدت درد داشتم ولب خب حس میکنم اگر اپیدورال نبود دردام بیشتر بود دیگ با هر توانی که داشتم زور میزدم وقتی سر بچه قشنگ اومد پایین و دیده می‌شد بردنم رو تخت زایمان و خب با دو تا زور ساده پسرم و بغل گرفتم 🥰😍
پارت ۲
مامان فندوق مامان فندوق ۶ ماهگی
دیروز ۱۴۰۳/۳/۲ ساعت ۵ صبح از خواب پریدم دل درد کمردرد داشتم اما منظم نبود تا ساعت ۹ بود که دیدم دردم ۵ دقیقه منظم شدم و رفتم سرویس با ادرارم خون اومد نشونی رو دیدم دیگه اماده شدم ساعت ۱۰ شد تا رسیدم بیمارستان ۱۱ بود معاینه شدم ۲ سانت بودم رفتم تا ساعت ۱ پیاده روی دوباره رفتم معاینه گفت نزدیک س سانت رفتم پیاده روی دوباره تا ساعت ۳ نیم شدم ۴ سانت دیگه بستری کردن دردام خیلی شدید هر ۳ دقیقه میگرفت ول میکرد با معاینه اخری کیسه ابم سوراخ شد وقتی رفتم داخل دوباره معاینه شدم ۵ سانت شده بودم دیگ کیسه اب ترکید بردن اتاق زایمان منو دردام خیلی شدید بود بهم گفتن برات اکسیژن وصل میکنیم ۲۰۰ تومن هزینه جدا میگیریم و دردت کم میشه منم قبول کردم اکسیژن اوردن بجای ک دردام کمتر بشه بیشتر شد سه بار مدفوع کردم از زور زیاد دیگه جیغ دادم شروع شد از ساعت ۶ زور میزدم دیگ ۱۰ سانت شده بودم زور زدم ماما گفت دارم سرش با موهاش میبینم زور زیاد میزدم خیلی خیلی درد هم داشتم اصلا تخت مناسبی برای زایمان نبود بنظرم برام خودم دستام
مامان آیهان مامان آیهان ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی 4
خب اینو بگم که از همون اول که معاینه شدم متوجه شدیم که دهانه رحمم خیلی پشت هست و سخت باز میشه ،بخاطر همین ماما همراهم گفت باید حرکات هایی که چهار دست و گا هست و رقص های لگنی روی توپ انجام بدم که این کارا هر روز انجام میدادم
خب با 2 سانت و نیم بستری شدم با درد زیاد اما قابل تحمل ،دیگ سریع اتاق آماده کردن بهم دادن دیگ توپ بهم دادن رو توپ ورزش کردم و گفتن برسی 3 سانت میگیم ماما همراهت بیاد دیگ من روی توپ رقص های لگنی میرفتم توی اوج دردا میپریدم روی توپ(ساعت8 و نیم صبح بستری شدم) دیگ همه این کارا کردم یک ساعتی یه بار هم معاینه میشدم دیگ تا ساعت 10 رسیدم به 3 زنگ زدن به ماما همراهم اومد دیگ ورزش های تخصصی شروع کرد و باز یه ساعتی یه بار معاینه می‌کرد ،دیگ ساعت 11 دکترم اومد بالا سرم معاینه کرد گفت دردش خوبه اما تایمش کمه بخاطر همین دهانه رحم باز نمیشه،دیگ ماما همراه منو سجده کرد و معاینه کرد کیسه آبم کامل تخلیه کرد و کمک کرد که دهانه رحمم باز بشه،دیگ 11:45 دقیقه گفت شدی 8 سانت،دیگ اینقدر درد داشتم که انگار تو کما بودم،اصلا جون نداشتم فقط بدون هیچ حرفی هرچی میگفتن انجام میدادم اصلا جیغ نمیکشیدم و فقط نفس عمیق میکشیدم ،دیگ همش احساس فشار داشتم بدون اینکه دست خودم باشه تو حالت سجده زور میزدم،بهم گفت همینطور ادامه بدم و سجده بمونم،بدون هیچ حرکتی سجده موندم و فقط نفس عمیق میکشیدم و بدون اختیار تو دردا زور میزدم،
ادامه پایین میزارم
مامان حافظ مامان حافظ ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی

از هفته سی و چهار شکسته بسته ورزش هارو انجام میدادم و این دو هفته اخر تقریبا روز در میون ورزشا رو میکردم
هر روزم یا شربت خاکشیر میخوردم یا دمنوش تخم شوید
دو روز بود لکه بینیم شروع شده بود
دیگه شب اخر هم رابطه داشتم هم شیاف گل مغربی گذاشتم که نصفه شب ساعت سه و نیم کیسه ابم پاره شد و بعدش دردام شروع شد تقریبا هر پنج شیش دقیقه انقباض داشتم
رفتم بیمارستان چهار و نیم صبح با سه سانت بستری شدم و تا ساعت هفت رسیدم به پنج سانت
دردام خیلی داشت شدید میشد که ماما اومد گفت اگه اپیدورال میخای بزنم الان موقعشه
گفتم وریدی نمیشه بزنین گفت خیلی تاثیر نداره اپیدوراله که هشتاد درصد دردو کم میکنه
اول گفتم نه ولی دیدم دیگه تحمل اون دردای اخرو ندارم گفتم اپیدورال بزنن
دکتر بیهوشی اومد به کمرم زد و دردام شد در حد دردای اولیه
دیگه ماما بهم توپ داد و حدود نیم ساعت با توپ ورزش کردم و دردام هم دوباره شدید شد
اومد معاینه کرد و گفت هشت سانتی یکم دیگه فول میشی
یکم دیگه با توپ ورزش کردم و فول شدم و البته دردای اخرش واقعا شدید بود یه دوز دیگه بهم بی دردی زد و رفتم اتاق عمل ساعت نه و نیمم پسرم با دو سه تا زور شدید خداروشکر به دنیا اومد😍🥰

هم دکترم هم ماما خیلی راضی بودن و میگفتم خیلی خوب بود زایمانت
امیدوارم همه مامانا بچه هاشون به سلامت و راحت بدنیا بیان
مامان پناه💞 مامان پناه💞 روزهای ابتدایی تولد
خب خانما تجربه زایمان طبیعی من!!!
اول از همه بهتون میگم هر روشی که خودتون دوست دارید برای زایمان برید
من تا دقیقه نود سزارین میخواستم هیچکس قبول نکرد ولی خداروشکر الان از طبیعی هم راضیم
من از ۲۲ آبان درد داشتم ولی نرفتم
۲۴ م دردام خیلی خیلی ناجور شد‌
که رفتم بیمارستان ساعت ۲ و نیم ظهر چکم کرد گفت ۲ سانتی احتمالا ترخیص بشی معاینه تحریک انجام داد که درد نداره
دیگه نشستم توی سالن که شد پنج و نیم رفتم گفت چهار سانتی و نامه بستری داد
ساعت ۶ و نیم وارد زایشگاه شدم
دردام بیشتر و بیشتر شد
رفتم توی اتاق زایمان که ماما همراه هم هم اومد شروع کردم باهام صحبت و اینا یک ساعت بعد شدن ۵ سانت و برام سرم فشار زدن شروع کردم ورزش که بعد حدود یک ساعت و نیم دکتر اومد گفت باورت نمیشه هشت سانته و کیسه آبم و زد و منم دیگه دردام مداوم شد که بهم گفت زور بزن زمانی که دردا میااااد من یه کم همکاری بد بود چون واقعا ترس داشتممم از این قسمت و اما یهویی با کمک دکتر و فشار روی شکمم دخترم به دنیا اومد کههه من از لحظه تولد ترس داشتم اصلا بی درد ترین قسمت بود انگار اون لحظه تمام دنیا بهم دادن شکممم‌ یهویی خالی شد 🙂و اینم بگممممم اصلا برش و بخیه درد نداره اصلاااااااا من برای این موضوع هم ترس داشتم فقط بعد زایمان خوب بهشون رسیدگی کنید ❤️اینم از تجربه زایمان طبیعی من❤️
مامان لیمو مامان لیمو ۱ ماهگی
مامان دلوین🧚🏻‍♀️ مامان دلوین🧚🏻‍♀️ ۷ ماهگی
پارت دوم
ماما اومد بدون اینکه معاینه کنه بهم لباس داد گفت عوض کن بعد میام معاینت میکنم منم لباسام عوض کردم بعدش ک اومد معاینه کرد گفت چهارسانتی پرونده تشکیل دادن بستریم کردن من بردن تو اتاق زایمان مامایی که بالا سرم بود خیلی مهربون بود بهم گفت دردات چقدن منم گفتم قابل تحمل هستن سروم وصل کرد بهم آمپول فشارم داخلش زد کیسه آبمم همونجا پاره کرد دردام خیلی کم بود هیچ واکنشی نشون نمیدادم وقتی میگرفتن کم کم بخاطر همون فشار شدیدتر میشدن ماما اومد معاینه کرد گفت پنج سانت شدی تو نیم ساعت عالیه پیشرفت خیلی خوبی داشتی ولی کاشک همینجوری ادامه پیدا میکرد💔از ساعت 8 شب من پنج سانت بودم تا 12 شب کلی درد میکشیدم ولی الکی رحمم بیشتر باز نمیشد از درد خودم ب تخت میزدم سروم از پیشم تا اخر باز شده بود یهو دردام جوری وحشتناک شد ک چشمام تار شد فقط ناله میکردم ماما سری اومد سروم تا آخر بست هم حال خودم خراب شد هم ضربان قلب بچم بالا رفت از اونجا ب بعد دیگه نفس کشیدن برام سخت شد که بهم اکسیژن وصل کردن از ساعت 12 ب بعد دردام خیلی وحشتناک و غیر قابل تحمل شد وقتی میگرفتن حالم بد میشد صدام در نمیومد فقط ناله میکردم تنها تو اتاق بودم کل پرسنل رو ب رو اتاقم ولی اصلا توجه نمیکردن بهم ماما میومد بهم سر میزد میگفت نمیتونم برات کاری بکنم باید تحمل کنی ساعت دو بود ک ماما اومد معاینه کرد گفت داری فول میشی الان فقط زور بزن تو دردات وقتی دردام می‌گرفتن کلی زور میزدم نفسم میرفت با اینکه اکسیژن داشتم