۲ پاسخ

سلامتیش ایشالله

سلام عزیزم با بند بند وجودم درکت کردم من پسرم عمل بیضه داشت از ساعت ۹ صب تا ۶ بعدازظهر هیچی نخورد اصلا وقتی پیاماتا خوندم یاد اونروز افتادم کلی گریه کردم وقتی بچم آب سرد کن میدید له له میزد برا آب و نمیتونستم بهش بدم خیلی سخته خیلی خدا کنه خیلی زود خوب بشه عزیزم تازه من باردار هم بودم تو ماه هشتم بودم نمیتونستم مثل شما بچمو تو آغوشم بگیرم یا کنارش باشم واقعا سخت بود 😭😭😭😭😭😭😭😭

سوال های مرتبط

مامان عشق جان مامان عشق جان ۱۴ ماهگی
بعد از ی ساعت بازم بچم بیدار نمیشد گفتم طول کشید چرا بیدار نمیشه گفتن پاهاش رو بکش ماساژش بده اما هر کار میکردم ی کم گریه میکرد باز می‌خوابید بعد دوساعت همچنان بیهوش بود ب من گفتن بهش شیر بده گفتم آخه هوشیار نیست چجوری شیرش بدم گفتن نه خوبه فقط خوابه شیرش بده خلاصه ما بچه رو ی کم شیر دادیم نمیتونست زیاد مک بزنه تا اینکه بردنش بخش ولی پرستارهای بخش هم میگفتن نباید میاوردینش چون هوشیار نیست پرستارهای بخش ریکاوری می‌گفتن خوبه فقط خوابه خلاصه تو بخش هم بهش شیر دادم بچه خواب بود

من از شدت خستگی رو پام نمیتونستم وایسم از شدت گریه هم سردرد شدید شدم لبامم از گرسنگی خشک شده بودن حتی اب هم نمیتونستم بخورم از بس ناراحت بودم گفتم ب پرستار ی لحظه حواستون ب بچه من باشه برم ب باباش بگم بیاد من میخوام برم ی قرصی چیزی بخورم گفتن نه ما مسئولیت قبول نمی‌کنیم منم ب همراه اتاق کناری گفتم بچم خوابه تا من برم پیش همسرم و بیام حواستون باشه بنده خدا هم قبول کرد تا من رفتم جلو در نرسیده ب همسرم زنگ زدن برگرد ترسیدم دویدم اومدم تا بچه کلی بالا آورده

از اون لحظه پرستار و خدمه وایسادن قضاوت کردن من چجوری مادری هستی ک بچتو تنها گذاشتی رفتی

اون یکی می‌گفت برات متاسفم اگر بچت خفه میشد میخواستی چیکار کنی

دوباره یکی دیگر می‌گفت همینجوری داری بچه بزرگ می‌کنی من فقط می‌شنیدم و اشک میرختمو بچه بغلم بوسش میکردم فقط گفتم عیب ندارد قضاوتم کنید حق دارید
ادامه تاپیک بعد
مامان عشق جان مامان عشق جان ۱۴ ماهگی
خونه گرفتیم ب بچم ب زور ی کم شیر خشک دادم چون شیرم کمه بچه هم فقط تا ساعت 2میتونست غذا بخوره بخاطر عملش از خستگی نه جونی داشتم نه چیزی اما تلاشمو میکردم بچه رو بیدار نگه دارم، بغلش میکردم شیر میدادم غذا میدادم تااینکه ساعت1خوابش برد هرکاری کردم ک تا2بیدار بمونه نشد دیگه خوابید ساعت 4بیدار شد کمی شیرمو خورد خوابید دیگه از 5بیدارشد برا شیر اونم نباید چیزی میخورد از ساعت 5رفتیم در بیمارستان هی بچه رو بغل گرفتم راهش بردم ک آروم بگیره چون هم گرسنش بود هم خوابش میومد بدون شیر خودمم نمی‌خوابید بیمارستان هم بخش آنژیو ساعت 7و نیم میومدن ،برا من این تایم خیلی طولانی بود ک بتونم بچه رو آروم نگه دارم

خلاصه تا 8ونیم ک بردمش برا آزمایش همش رو کولم بالا پایینش میکردم و منم بگم حقیقتا همون اول کار انرژی کم آورده بودم وقتی بردیمش برا خونگیری بچم ب شدت گریه میکرد با اون چشای پراز اشکش ی جوری دنبالم میگشت ک بیاد بغلم ک الآنم چهرش میاد جلو چشمم گریم میگیره قشنگ داشت باهام حرف میزد بخدا قشنگ داشت می‌گفت چرا بغلم نمیکنی چرا نزدیکم نمیشی میرفتم بالا سرش بخدا برمیگشت بالا رو نگاه میکرد و انگار همین حرفا رو باز تکرار می‌کرد خیلی برام سخت بود از شدت گریه خودمم داشتم از حال میرفتم دیگه بردمش تو اتاق بخش، لباسشو عوض کردم تا پرستارارو میدید میزد زیر گریه می‌چسبید بهم

از شانس ما دکتر بیهوشی هم نیومد ک بچه هارو زودتر بفرستن شده بود ساعت 10و بچم همش گریه میکرد خوابشم نبرده بود هنوز

وقتی صدا زدن بردمش تو اتاق عمل خوشحال شدم ک قراره همه چی تا دوسه ساعت دیگه تموم بشه گذاشتمش رو تخت توی اتاق عمل این بار دوم بود ک بچمو می‌بردم تو اتاق عمل
ادامه تاپیک بعد
مامان مهرسانا👶ماهان مامان مهرسانا👶ماهان ۱ سالگی
😢 پرستار گفت اول بهش ابجوش نبات بدید اصلا نمیخورد. گفتن شیرش بده شاید شیر میخواد اما شیرم نمیخورد.و یه چند باری بالا اورد که پرستار گفت طبیعیه این به خاطر بیهوشیه اصلا نمیتونستم کنترلش کنم و به شدت گریه میکرد بیتابی میکرد همسرم دارو هارو اورد و بهش استامینفون دادیم. نمیدونم چرا دکترش بهش مسکن تزریقی نداده بود 🤦‍♀با استا هم اروم نشد بچم خیلی گریه میکرد هرچقدرم بهش شیر میدادم اصلا مک نمیزد. و مشخص بود درد داشت پرستار گفت فورا برید شیاف بگیرید براش و شیاف گذاشتیم باز هم دردش زیاد کم نشده بود بچم هم استرس گرفته بود هم درد داشت منم پا به پاش اشک میریختم به دکترش تماس گرفتن و گفتن که خیلی اذیته دکترش گفت یه چند سیسی دیگه استا بدید اگه اروم نشد تزریق بزنید براش. با همسرم گزاشتیمش توی پتو فقط تابش دادیم تا کم کم خوابش برد اروم شد. ساعت شد ساعت ۲ظهر و گفتن برید حساب داری و مرخصید. اینم بگم که زیر شکمش پانسمان داره و روری بیضه هم چنتای بخیه جزبی داره. اما گفتن بخیه های زیر شکمشو باید بعد هفت روز بریم پیش دکترش و بخیه هاشو بکشیم