۵ پاسخ

شما بچه اول و میاری برای خودتت بچه دوم و میاری برای بچت،،، این حقو ازش نگیر

ما هم همینطوریم ولی خودم همش به بچه دوم فکر میکنم چون میگم با اینکه دست تنهام ولی الان حوصله و تجربم بیشتره اگه نیارم بعدا اصلا نخام خواست

حوصله دارین واقعا
خدا حفظ کنه دخترم رو ..ابدا به بچه دیگه فکر نمیکنم

منم ۳۳ سالمه
شرایط مالی متوسط هستیم
همسرم بچه دوست دارم من خودم زیاد نه، بیشتر از این میترسم بعدها پشیمون بشم
یعنی چون دخترم زردی بالا، کولیک و الرژی و رفلاکس داشت نابود شدم حس میکنم کشش ندارم دوباره از اول این شرایط رو تجربه کنم برای همین مردد هستم شاید سال دیگه اقدام کنم تا خدا چی بخواد

لوله شو ببنده میتونه هرواقت خواست بازکنه

سوال های مرتبط

مامان نفس مامان نفس ۳ سالگی
سلام مامان های عزیز.اومدم با تجربه ی پستونک
اول اینکه من بسیار بسیااار راضی بودم که دخترم پستونک گرفت از همون روز سوم بعد به دنیا اومدن بهش دادم که عادت کنه.و چون بچه ام به شدت کولیکی بود بعد هم دکتر گفت پستونک رو بهش بده که یکم اروم بشه،و پستونک یه جورایی مادر دومش بود،و بعد دکترش گفت حتما از ۲۰ ماهگی تا ۳۰ ماهگی دیگه یواش یواش ازش بگیر،به خاطر فرم دندوناش،خب من چون میرفنم سرکار میخاستم وقتی بگیرم ازش که خودم بیشتر پیشش باشم گذاشتم برا ایام عید نوروز..این چندماهم که داخل اینستا پر بود از این ویدیوویی که پستونک بچه رو بادکنک میبرد که من حس خوبی به این کار نداشتم.اومدم یه دو هفته ای از نظر ذهنی اماده اش کردم با قصه و داستان و حرف زدن و این چیزا،یه روزم بهش گفتم یه مغازه ای هست که اگه بریم پستونکامون رو بهش بدیم به جاش بهمون عدوسکای بزرگ ک خشگل میده ،و دخترم به شدت استقبال کرد،رفتیم ور یه مغازه و به فروشنده قبلش گفتم سه تا پستونکش رو دادیم و دوتا عروسک به انتخاب خودش گرفتیم.خیلییی خوش حال بود،ولی دو شب اول یکم بیتابی کرد،بعدم دیگه خودش میگفت چون من بزرگ شدم پستونگم رو با عروسک عوض کردم
مامان جوجه ها مامان جوجه ها ۳ سالگی
سلام مامانا
من نمیدونم درمورد خواب بچه م چیکارکنم؟سه سال و یک ماهشه
بعدازظهراشدیدا خوابش میادولی مقاومت میکنه که نخوابه،منم فکر کردم شاید خواب عصرش داره حذف میشه اصرارنوردم بخوابه الان یه ماهه که بعضی عصرا میخوابه بعضی وقتا نه،روزایی که نخوابه یه سره گریه میکنه جیغ میزنه تا دوساعت حتی،
منم باردارم از طرفی به خواب عصردرحد نیم ساعت عادت دارم، می بینم زیادخوابش میادمیذارمش روی تاب جیغ میزنه بیارم پایین روی پا میذارمش یه سره لگد میزنه به شکمم،راه ببرم هم همینه، گاهی وقتا پیشش دراز میکشم میگم شاید خوابش ببره(مدلی که اکثرشبا میخوابه)ولی تا یه لحظه خوابم میبره محکم میزنه توی صورتم یا میپره روی شکمم میگه باید پاششی بشینی،پامیشم می شینم بازم جیغ میزنه، من تمام سعی مو کردم درمورد بچه توراهم حساسش نکنم ولی اصلا فک نکنم مشکلش بچه باشه چونهمین ساعت خواببعدازظهر که میگذره میره میاد بچه رو نازمیده میگه نی نی منه، فقط به من میگه تونباید بخوابی بارها باهاش حرف زدم یا درقالب قصه گفتم که آدما نیاز به خواب دارن،با این حال کوتاه نمیاد من دیگه نمیدونم چیکارکنم،مثلا امروز گذاشتمش روی تاب خودم نشستم جلوش و ازخستگی خوابم برد یهو شروع کرد دادوفریادخودشو ازناب پرت کرد پایین،دقیقاالان دوساعته ازم آویزوونه نه میخوابه نه بیدارمیشه راه بره نه میذاره من بخوابم یا پاشم کاری انجام بدم خسته م واقعا هرروز برنامه همینه نمیدونم چیکارکنم