۱۷ پاسخ

با این تفاوت که بچه تو ۲۵ دیقه ساخته میشه خونه تو ۱ سال
خونه رو ساختی بدبختیات تموم میشع
بچه رو ساختی بدبختیات شروع میشه
خلاصه خواهر این کجا و آن کجا

تو بیو زدی ۱۹سال همسن های تو هنوز بچه ندارن بفکر دومی هنوز نباش با دخترت وقت بگذرون بزرگ شدنشو با جون و دل تماشا کن و لذت ببر در کنارش به خودت هم برس چیه خودتو تو این سن درگیر دوتا بچع میکنی هنوز خییییلی وقت داری

ب نظرم یکم بفکر خودت باش خیلی سخته خیلی اذیت میشی
من ک قسم خوردم دیگه بچه کنسل

شیر به شیر واقعا سخته حتما باید کمک داشته باشی
من باشم میزارم بچه اولم یکم از آب و گل در بیاد و خودمم یه نفسی تازه کنم بعد دومی رو میارم البته نیاید خیلی فاصله انداخت چون دیگه پشت آدم باد میخوره و اینا
ایشالله رفتی خونه جدید و روبه راه شدی بیار که خیالت هم راحت باشه
پیشاپیش هر دوشون مبارکت باشه هم خونه هم بچه😉😊

بشین سر جات از این ....... نکن باشه ما که دو تا داریم به کجا رسیدیم بشین تو رو خدا زندگی بکن

والا سخته خیلی دیگ خودت میدونی🤦‍♂️😅

امن دنیاشم دنه مندالکی دیم ناوه

وای منم اینجورم ولی میترسم ولی گاهی میگم کاش ناخواسته باردار شم🤣

باشه اگه الن بتهویه حامیله بی خو شیر ب شیر نابن

خوب حوصله داری . البته شوهرم منم میگه ۳تا بچه میخام‌ گفتم باشههههه حتمااااااا .

انشالله به امید خدا دختر اصلا به دومی فکرنکن خب بایه بچه این همع توخونه مادر شوهرت اذیتی با دوتا بچه هم ببین چقدر حرص میخوری به شوهرت بگو هروقت خونت جدا شد بچه دارمیشیم

منم مثل تو بودم و نتیجش شد اینکه الان ناخواسته حاملم

من اصلا بچه دوس ندارم از سرم زیاده پدر منو در آورده

اهوم شدید😂

من ازحاملگی ودوره زایدن ودوماه اول بچه متنفرم واقعا بشدت طاقت فرساس

بنظرم دخترت که رفت مدرسه یکی دیگه بیار

عین منی تو

سوال های مرتبط

مامان محمدرضا مامان محمدرضا ۱ سالگی
ار بیکاری داخل گهوارع میچرخیدم چشمم خورد ی تاپیک خیلی برام عجیب بود بازش کردم ی خونه بلوکی با کف سیمان دوتا بچه داشت و خانمه هم باردار بود من بهش گفتم ینی از این شرایط راضی هستی ی خانم ۲۲ ساله!!!!! گف خیلی راضیم و اینام گفتم ینی آینده این بچه ها چی میشه داخل این خونه بچه دوساله جای شیرخشک اب قند میخوره میگم حداقل ۳ تا داری دیگ باردار نشو میگ خدا میرسونه میگم خدا عقلم داده دیگ بچه نیار میگ بهزیستی ب من جهزیه داده ب این دختره هم میده !!!!!! واقعا این ادما کجا زندگی میکنن چ عقلی دارن ! واقعا ادم نباید ب اینا کمک کنه اگرم کمک بخواد بکنه باید لوازم جلوگیری و اینا بهشون بده بعدا هم این بچه ها تو این خانواده ها ب هیچ جایی نمیرسن! شماها تاحالا کسی دیدید ک ادم موفقی باشه و از این خانواده ها باشه! من ک ندیدم همین ها هستن بچه هایی بزرگ میکنن ک یا دزد میشن یا معتاد میشن یا هزار جور دیگ درسته بچه دار شدن کسی ب کسی ربطی نداره اما خب اینام دوست دارن بچه داشته باشن خوبه لاقل یکی بیارن ن ۳ تا ب خدا ظلمه در حق اون بچه ک هیچ خوشی نمیبینه
مامان 𝐧𝐢𝐡𝐚𝐧👶 مامان 𝐧𝐢𝐡𝐚𝐧👶 ۱۶ ماهگی
۱۱/۷
از دیشب خود ب خود بچم تب کرد
فرداش بردم پیش متخصص گفتم تبش پایین میاد و میگیره گفت چیزی نیست
خونه خاله شوهرم بودم ک بچم هی تب میگرفت و ول میکرد چشاش انگار خواب داشته باشه فک میکردم از استامیوفنه گفتم بیدار نگهش دارم ببرمش خونه
شوهرم اومد رفتم کفش بپوشم بریم خونه ک دیدم بچه تو بقلم به پشت داره میوفته اوردمش بالا یا امام حسین دیدم چشماش برگشته وای خدا قشنگگگ مردنمو دیدم با چشمام خودمو ب در و دیوار میکوبیدم و جیغ میزدم خاله شوهرم سریع بچمو یه شیاف گزاشت و یکم اب زدن ب صورتش و دستشو یعنی دوتا انگشت تو دهنش گزاشتن که خداییی نکرده زبونم لال زبونم لال دهنش قفل نشه یکی واسه تب همیشه شیاف استفاده کنید یکی دوتا انگشت تو دهن بچه بزارید یکمم اب زیاد سرد نباشه بعد بفرستین سری بیمارستان خداروشکر اکسیژن زدن و خون و اینا بچم خوب شد و الان خوابه ولی مردممممم ب خدا ایشالله خدا هیچکس با بچش امتحان نکنه الان تو خواب داره شیر میخوره من قوربون صدای شیر خوردنش
خدایا ممنونم امام رضا ممنونم ک بهم دادیش فقط داد میزدم یا امام رضا منم تو این شهر غریبم مثل تو نوکرتم بچمو از تو میخام .خیلی سخته
مواظب کوچولوهاتون باشید
و منی ک ازدیشب تا الان ک ساعت ۳:۱۰دیقس چشم روهم نزاشتم
صدای منو میشنوید از بیمارستان😔❤
تورو خدا واسه سلامتی نیهانم و همه بچه ها دعا کنید و صلوات بفرستین🙏❤
مامان ی دونه مامانش مامان ی دونه مامانش ۱۷ ماهگی
سلام ب عزیزای دلم میگم بچم هر وقت خواهرم میبینه بطور کلی گریه میکنه میگه با خودش ببرتم یعنی طوری گریه میکنه میگم الان غش میکنه حالام واسه شام شوهرم رفت غذا بگیره ک برگشتنی از فاصله نسبتا نزدیک خواهرم میبینه بچم براش دست تکون میده شوهرمم بدون اینکه ب خواهرم سلام کنه یا ب قول خوارم از دور هم سلام نکرده بچم آورده خونه و در بسته حالام خواهرم زنگ زده ب من ناراحته ک چرا شوهرت سلامم نکرده میگم گفتم نکنه بچم باز گریه کنه آوردمش داخل من خودمم لاشوهرم چند روزه بحث داریم اونم میگه ن تو طرف شوهرت میگیری با وجودی ک میدونه با شوهرم میکنم زیاد خوب نیست چند روزه بنظرتون من این وسط چکار کنم خداشاهده اینقد تو خونم اینقد تنهام همیشه حتی دم در هم نمیرم ب امام حسین قسم فقط با دخترم سرگرمم ن کسی هست بیاد پیشم ن کسی هست درکم کنه ن هیچی خداروشکر ک بچم دارم و الا تا الان خل شده بودم و میزدم ب کوه بیابون یا خودم راحت میکردم بخدا اعصاب هیچ برام نمونده چکار کنم من بنظرتون شوهرمم میگه باید کاری کنم ک هیچکدوم از خونوادت پاشون نزارن اینجا 😭😭😭😭😭😭😭😭