تجربه زایمان قسمت پنجم:
دیدم خوابم که نمیبره پاشدم برم دستشویی و بذارم همسرم یکم بخوابه چون قراره باهام بیاد سر زایمان، خودم خداروشکر خوب خوابیده بودم نزدیکای ظهر پاشده بودم
رفتم دستشویی با ترشحای قهوه ای یکم حس کردم آب ازم ریخت ولی گفتم نه لابد همون ترشحه، خودمو شستم اومدم بیرون که دیدم انگار یه چیزی میخواد ازم بریزه سریع رفتم دستشویی هنوز به سرویس نرسیده بودم که ازم اب و ترشح ریخت دیگه مطمئن شدم کیسه آبمه
ساعت ۶ بود، سریع همسرمو صدا زدم زنگ زدم به ماماهمراهم و گفتم کیسه آبمه، گفت باشه پس تو برو بیمارستان منم میام، چون دکترم گفته بود زود نرو پرسیدم زود نباشه میخواید بمونم بیشتر😂 گفت نه برو
دیگه سریع پد گذاشتم و رفتیم سمت بیمارستان
و نگم براتون از ترافیکای تهران و کرج اونم عصر چهارشنبه، اونایی که میدونن فقط میفهمن چی میگم 😶
ما ۶ راه افتادیم ساعت ۷ و نیم رسیدیم بیمارستان، در حالی که بدون ترافیک ۲۰ دقیقه هم راه نیست
مامانم اینا هم که از کرج قرار شد با ماما همراهم بیان اوناهم ۸ و نیم رسیدن بیمارستان

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان آرتین کوچولو🥹🩵😍 مامان آرتین کوچولو🥹🩵😍 ۵ ماهگی
بالاخره فرصت شد منم تجربه زایمانمو بذارم.بعد ۲۰ روز🤦‍♀️🥴

پارت اول*

من از اول قرار بود طبیعی زایمان کنم و تمام تلاشم مث باشگاه و کلاسای بارداری را هم انجام دادم. ولی یکشنبه۳ تیر ۱۲ شب به بعد بود که در کمال ناباوری کیسه آبم پاره شد. روز قبلش مطب دکتر بودم، گفت برو پیاده روی و ورزش و هفته ی دیگه بیا معاینه ات کنم.
روز یکشنبه هم من اصلا کار سنگین و خاصی نکردم. شبش داشتیم میرفتیم بخوابیم، یهو دیدم خیس شدم و ازم داره آب میاد. رفتم تو حمام سریع یکمم حس دستشویی داشتم، دستشویی کردم و خودمو شستم، که بیام بیرون دیدم دوباره خیس شدم. اینقدر شوکه شدم باورم نمیشد کیسه آب باشه. سریع زنگ زدم بیمارستان سینا، گفتم اینجوریه گفت باید بیای چک بشی.یه نوار بهداشتی گذاشتم که بریم.
اینقدر هول هولکی و یهویی چیزامو برداشتم.
رفتم بیمارستان سریع صدای قلب و nst گرفت، معاینه هم کرد گفت بلههه کیسه آبه دهانه رحم هم کاملا بسته🤦‍♀️
درد اصلا نداشتم. اونجا زنگ زدن دکترم، بهش گفتن. گفت باید سریع سز بشه🙄 حالا منو میگی مرده بودم از استرس. باورم نمیشد.
خلاصه بیمارستان کوفتی سینا اون موقع شب حدود یک و نیم دو بود گفت متخصص بیهوشی نداریم😐 البته دکترمم همون موقع عسگریه بود. گفت بگو بیاد اینجا. و منی که اصلااا دوس نداشتم برم اونجا مجبور شدم بخاطر جون بچم برم.
رفتیم عسگریه، اونجام معاینه کرد و بعدش لباس بیمارستان بهم داد پوشیدم. من همشو تو شوک بودم. بعد بردنم یه قسمت دیگه اونجا نوار را گذاشتن و سرم. بعدش دکترم اومد بالا سرم، گفت راستشو بگو چیکار کردی🤦‍♀️😂 گفتم هیچی بخدا. تو اون شرایط منو خندوند😂
مامان Amir hafez مامان Amir hafez ۶ ماهگی
تجربه زایمان
پارت اول
من از همون اول ماه نه هرجایی که پیش دکتر رفته بودم بهم میگفتن لگنت واسه سر بچت کوچیکه ولی چون بچه اولم بود بیمارستانا دولتی عملم نمیکردن چندین جا رفتم با دکترا دستمزدشون زیاد بود یا قبولم نمیکردن که بخوان عمل کنن منم دیگه مجبور بودم منتظر درد طبیعی بمونم که بعدش حداقل بستریم کنن
هفته قبل که من ۳۹هفته ۲روزم بود روز سه شنبه ساعت هشت صبح خواب بودم یهو حس کردم یک چیز آبکی با فشار ازم خارج شد توجه نکردم دو دقیقه گذشت دیدم اندازه یک پارچ آب دوباره ریخت ازم بازم گفتم شاید ادرار بوده زیاد نگه داشتم یهو بی اختیار اومده دوباره رفتم سرویس دوباره همون اندازه اومد رفتم نوار گذاشتم چنتا همش پشت سر هم خیس میشد دیگه مطمئن شدم کیسه آبه چون آب بچم زیاد بود خیلی ازم آب اومد رفتم حمام خونمو مرتب کردم بعدم شوهرمو بیدار کردم صبحانه خوردیم بعدم رفتیم بیمارستان قسمت زایشگاهش رفتم داخل و وضعیتمو بهشون گفتم ولی انقد شلوغ بود که همش ردم میکردن واسه یک معاینه نیم ساعت الکی وایستادم
مامان Sevda🫀✨ مامان Sevda🫀✨ ۴ ماهگی
تجربه سزارين من:

قرار بود ١٩ ام عمل بشم ميشدم ٣٩ هفته دكترم چون رفته بود مسافرت انقد دير انداخت نوبتمو منم از چيزي كه ميترسيدم سرم اومد ميترسيدم دردم بگيره و دكترم نباشه خلاصه ١٨ ام ساعت ٢ و نيم صبح بود يكم ازم اب اومد گفتم شايد مثل هميشه ترشحه اهميت ندادم از پهلو چپم اومدم برگردم پلو راستم يه عالمه ازم آب ريخت پاشدم نشستم كنترلي نداشتم رو خودم همينطوري ازم آب ميرفت پتو و تشك اينا تمام خيس شد شوهرمو بيدار كردم گفتم پاشو بريم بيمارستان به دكترمم زنگ زدم گفتم كيسه آبم تركيد چيكاركنم گفت من با همكارم هماهنگ ميكنم خبر ميدم تا دوباره دكترم زنگ بزنه خبر بده رفتم حموم سريع يه دوش گرفتم و غسل كردم اومدم لباس پوشيدم كه بريم دكترمم زنگ زد گفت همكارم مياد عملت ميكنه زنگ زدم به مامانمم گفتم رفتيم دنبالش بعد رفتيم بيمارستان اينم بگم همچنان من ازم آب ميومد با مامانم رفتيم پذيرش تا همسرم ماشين رو پارك كنه و بياد منو فرستادن براي ان اس تي همراه هم نزاشتن كسي بياد بخاطر اينكه كيسه آبم پاره شده بود اول معاينه كرد ببينه جفت پايين نباشه بعد ان اس تي گرفت اين مرحله يكم اذيت شدمم تقريبا تا ساعت ٧ يا ٧ و نيم ان اس تي ميگرفت ازم تا دكتر بياد كه انقباض كشت منو آخر داد زدم گفتم من اگه ميخواستم درد بكشم كه نميومدم براي سزارين يكم غر غر كردم اومدن سوندمو وصل كردن درد داشت اما اصلا زياد نبود خيلي كم بعد رفتن و بعد از ده دقيقه با ويلچر اومدن نشستم رو ويلچر و رفتيم بخش زايشگاه خيلي بد بود كه قبلش نتونستم همسرم رو ببينم🥲
مامان ابوالفضل وعلی🫀 مامان ابوالفضل وعلی🫀 ۲ ماهگی
پارت۳ زایمان:خلاصه ازهفته ۳۷ دیگه جدی شدم واسه پیاده روی روزی کمتراز نیم ساعت پیاده روی نمیکردم ورزش هام روهم تاحدی که میتونستم انجام دادم واردهفته ی ۳۹ که شدم دیگه کم کم دوست داشتم زایمان کنم انقباض هم داشتم مخصوصا موقه های پیاده روی وگاهی موقه پیاده روی به پشتم فشارم میومد،خلاصه روز ۳۸ هفته ودوروز دیگه گفتم انگارقرارنیست من الان زایمان کنم یکم ناامید شده بودم آخه تاریخم روزده بودن ده مهرطبق پریود وهفدهم مهر طبق ان تی گفتم بچه میخواد مهرماهی بشه دیگه چاره ای نیست،ولی خوب یه نیم ساعت ورزش کردم بعدشرفتم پیاده روی درحد یه ساعت طبق همیشه وشبش نزدیکی داشتیم وخوابیدم حدود ساعت سه ونیم شب پسرم بیدارم کردکه ببرمش دستشویی منم پاشدم هنوز به درحال خونمون نرسیده بودم حس کردم آب گرمی ازم اومد پایین تا نوک پام روخیس کرد شک کردم رفتم دستشویی وبرگشتم دیدم نه انگارکیسه آبمه حوله روبرداشتم رفتم حموم که خودموبشورم همینطور آب میومد ازم نواربهداشتی گذاشتم وشوهرم روبیدارکردم بریم بیمارستان همون موقه حس دردهم اومد سراغم توی ماشین که نشستم دردام حس کردم داره منظم میشه باهر دردم آب کیسه هم خالی میشد وفاصله خونمون تابیمارستان نیم ساعت بود ومن بادرد منظم وکیسه آب پاره رسیدم بیمارستان ،معاینه ام که کردن چهارسانت بودم خوشحال شدم چون اگه کمتربود بستری نمیشدم دیگه به ماماهمراهم زنگ زدم که بیاد کارای بستری روکردن ومنتظرماماهمراهم موندم