۳۴ پاسخ

دست راستت سرم چقدر خوبه اینطوری زاییدن

خدارو شکر گلم برای منم دعا کن بارداری دومم هست ان شاءالله مثل شما زایمان راحتی داشت باشم

بسلاپتی انشالله عزیزم.دوران بارداری ورزش میکردید؟؟؟

چقدر خوب خوش ب حالت انشالله مال ماهم همین قدر راحت باشه

مبارک باشه دعا کن منم زایمان اول هست خیلی می ترسم

عزیزم به سلامتی انشاالله قدمش پرخیرو برکت باشه براتون خیلی خوشحال شدم

به سلامتي انشالله خوش قدم باشه ني ني نازت😍🥹🧿

وای واقعا خداروشکر چقدر خوب بوده
خوبه حالا دردت گرفته رفتی بیمارستان🫢منم زایمان دوممه ولی خیلی دردای کاذب دارم از الان
شماهم درد کاذب داشتی قبلش؟

چندهفته بودی؟

بسلامتی عزیزم❤

خدا رو شکر
قدم نو رسیده مبارک
انشاء الله که خوش قدم باشه
به خدا این متن رو خوندم خیلی دلم قرص شد
منم زایمان اولم واقعا وحشتناک بود اما الان دلم روشن که این یکی راحته با حرف شما بیشتر امیدوار شدم

وای خوشبحالت حسودیم شد.😅😅
قدمش مبارک. بخیه نخوردی؟

وای چه قشنگگگگگ....مبارکت باشه ..
بنده برگزیده خدا🥲😃😃

خداروشکرقدمش مبارک باشه عزیزم دعاکن براما

بچه ها من از زایمانم۱۴ سال میگذره یعنی میتونه این راحتتر باشه یا باز مثل زایمان اوله مامانم میگه چون فاصله انداختم جم شدم دیگ

اره دومی همیشه راحته

چه خوبب
کلی حس خوب گرفتم از تاپیکت😍برعکس باقی تاپیکهای زایمان....
مریم جان دارو خاص ،شیاف،دمنوش یا ورزشی چیزی انجام میدادی؟

سلام قلبش پیاده روی میکردی

فاصله زایمان اولت ودومت چون کم بود بی تاثیر هم نبوده

ساعت ۳وربع به دنیا اومده بعد هنوز نیوردنش پیشت؟😳😳😳

همه چی خووووب بود داشتم امید میگرفتم تا به خط اخرت رسیدم‌ دوباره استرس گرفتم😂اخه خودمم زایمان اولمه
قدم‌ نورسیده مبارک باشه عزیزم خداروشکر که اذیت نشدی

سلام عزیزم، چقدر خوب بود پیامتون... الحمدالله...
میشه لطفا کارایی ک واسه زایمان انجام دادید رو بهمون بگید.
ورزش
پیاده روی
تغذیه....

إلهی شکر که بسلامت کوچولوتو بغل کردی مارو هم دعا کن عزیزم

خداروشکر
منم زایمان اولم وحشتناک بود ولی سر دومی عالی بود خیلی راضی بودم

قبلش پیاده روی اینا میکردی چ میکردی راهنمایی کن لطفا

الان چطوری نی نی خوبه

انشالله هم خودت هم نی نی در پناه حق باشید و قدمش کلی خیر و برکت به زندگیت روانه کنه 🌺🌷🌹

کاشکی ازمام زودتر تموم شه

انشالا قدمش پرخیر برکت

عزیزم عکسش کو

خدا رو شکر
قدم نو رسیدت مبارک پر از خیر و برکت باشه برات
برای ما خیلی دعا کن

چیکار کردی دهانه رحمت زود باز شد

خدا رو شکر عزیزم مبارکه ، این مدل زایمان رو برای تمام مادرا آرزو میکنم ❤️🙏🏻😊❤️☺️🤲🏻😍❤️

ساعت سه و ربع بچم بدنیا اومد خیلی حس قشنگیه انشاالله که همه بسلامتی بچه هاشونو بدنیا بیارن

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۸ ماهگی
تجربه زایمانم 💫🤍❤💖
من روز دوشنبه ۱۴ اسفند ماه رفتم پیش دکترم معاینه تحریکی کرد و گفت سه سانت اندازه دو انگشت باز شدم بعد از معاینه لکه بینی گرفتم تا عصر شب درد داشتم نه در حد درد پریودی و نامنظم
رفتم حموم ورزش کردم دوش آب گرم گرفتم قر کمر رفتم
فردا ساعت ده صبح که بیدار شدم هیچ درد ی نداشتم فقط کمر درد پریودی که چند روزی بود داشتم
ساعت ۱۱ ی تیکه حالت ترشح غلیط و خونی
بیشتر شبیه لخته خون بود ازم اومد کارمو کردم ساعت ۱ رفتم بیمارستان
دکتر اومد معاینه کرد گفت همون دو انگشت دیروز
اولش نمی‌خواست بستری کنه و گفت هنوز دو انگشتی من گفتم درد دارم
آن اس تی وصل کرد و متوجه شد که من درد دارم بستریم کرد تا ساعت ۴ دردام خیلی کم بود ساعت ۴ اومد امپول فشار وصل کرد بهم
دردام‌زیاد تر از قبل شد و داشت منطم‌میشد ولی خیلی شدید نبود قابل تحمل بود
ساعت ۷ دکترم‌ اومد و کیسه آب و ترکوند ی آب داغ و زیادی ازم خارج شد
از اون موقع به بعد دردام منم تر و شدید تر شد ساعت ۹ تا ۱۰ توی اتاق راه رفتم بهم توپ داد روی توپ ورزش کردم
کمی غذا خوردم
ساعت ۱۰ و رب اومد معاینه کرد گفت ۵ ۶ سانتی ی ۵ دیقه ای دوباره راه رفتم. بعد ردی تخت دراز کشیدم و امپول و دوباره بهم وصل کرد ی دفعه انگار بدنم واکنش نشون داد ی درد شدیدی منو گرفت و احساس مدفوع زیاد داشتم. دکترم و صدا کردم گفت اون مدفوع نیس سر بچته اومد و با تعجب گفت فول شدی
همین الان معاینه کردم ۵ ۶ سانت بودی
خلاصه اومد و با چند تا زور دختر نازم به دنیا اومد🥰 ۴ تا هم بخیه خوردم
دخترم ۱۵ اسفند ماه❤ ساعت ۱۰ و نیم 💜۳۹ هفته و ۵ روز 🩵با وزن ۳۶۵۰ 🧡
مامان دلخوشیام💙 مامان دلخوشیام💙 ۲ ماهگی
تجربه زایمان(طبیعی)
خب من ۲۱ ام معاینه شدم ۱ سانت بودم بعد دکتر برام معاینه تحریکی انجام داد که بعدش خونریزی گرفتم گفت برو بیمارستان شبش رفتم بیمارستان که باز معاینه کردن گفتن ۲ سانتم و چیزی نیست برم خونه گذشت تا دیشب من درد داشتم ولی نه خیلی شدید حرکات بچم هم نسبت به روزای دیگه کمتر شده بود دیگه باز رفتم بیمارستان که گفتن همون ۲ سانتم و ضربان قلب بچه هم خوب بود و دردام هم ثبت شد ولی گفتن درد زایمان نیست خلاصه ما باز برگشتیم خونه که از نصف شب دیگه دردام هی شدید شد که نمیتونستم نفس بکشم از صبح تایم گرفتم فاصله شون زیر ۸ دقیقه و ۵ دقیقه بود ولی نرفتم بیمارستان گفتم خوب دردامو خونه خودم بکشم بهتره دیگه ساعتای ۱۴ رفتیم بیمارستان تا معاینه کرد گفت ۶ سانتم و پذیرش شدم ساعت ۱۵ رفتم زایشگاه اونجا کیسه آبمو پاره کرد با یه میله فک کنم پلاستیکی بعد گفت ۷ سانتم دیگه مامایی که برا من بود بهم ورزش داد ولی تا خواستم انجام بدم دردام خیلی شدید بود احساس زور داشتم معاینه کرد گفت فول شدی همونجا رو تخت کمک کردم با معاینه و تحریک تا سر بچه اومد پایین پایین بعد دیگه بردنم اتاق زایمان اونجا چند تا زور زدم که پسرم دنیا اومد ساعت ۱۶ کلا با اومدنش سبک شدم بعد جفتمو دراوردن که دیگه بشدت سبک شدم حس خوبی بود بعد اون همه درد بعد رحممو ماساژ داد و رسید به بخیه که من گفتم بیحسی برام زدن ولی فقط برا داخلیا چون بیرونیا گفت چون پوسته بی حس نمیشه (۲ تا بخیه بیرونی خوردم و همینم گفتن که میخواستیم اصلا بخیه نخوری ولی خودم اشتباه یجا داشتن بهم میگفتن زور نزن من فک کردم دارن میگن زور بزن که نتیجش شد دو تا بخیه)
مامان محمد ایلیا مامان محمد ایلیا ۳ ماهگی
پارت دو تا ساعت هشت صبح درد میکشیدم ولی قابل تحمل بود بد بزور مامانم رفتم بد معاینه شدم گفت چهارسانت بازی رحمتم خیلی نرم شده بستری بشو تا کارا بستریم کردم رفتم اتاق زایمان شد ساعت نو گفتن نیاز ب امپول فشار نداری یگ سرم تقویتی زد بهم گفت راه برو نیم ساعتی را رفتم بد اومد کیسه ابمو پاره کرد ولی درد نداشتم زیاد هی ول میکرد میگرفت بد دوبار اومد معاینه کرد گفت شدی شیش باز یکم راه رفتم دوبار معاینه کرد گفت شدی هفت هشت وقتی درد داری زور بزن من بازم دردام قابل تحمل بود باز معاینه کرد گفت نو شدی زور بزن از نو سانت ب بد دردام خیلی شد دیگ هرچی زور میزدم رحمم تنگ بود باز نمیشد پارع کرد باز گفت زور بزن منم چون بی دردی بهم زده بودن گیج بودم و زیر اکسیژن بودم بد میگفت سرش دیده میشه زور بزن منم نمیتونستم بد یکی اومد شکممو فشار میداد یکی از پاین رحممو باز میکرد بد بچه اومد بیرون ک ساعت یک نیم بود کلن من چهار ساعت درد کشیدم اونم قابل تحمل بود فقط اخرش درد داشت و الان بخیه هام درد میکنه و خیلی ب دردش ارزش داشت اینم از ترحبه من ایشالا همه مثل من زایمان راحتی داشته باشین
مامان مهدیار مامان مهدیار ۸ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من تو بیمارستان نجمیه تهران :
تو ۴۰ هفته و دوروز با نامه دکترم بستری شدم ساعت ۶ صبح بیمارستان بودم کارامو کردم معاینه شدم نیم سانت باز بودم بعد رفتم تو اتاق لیبر که یه تخت بود و وسایل ورزش و حموم اینا تخت زایمان فقط خودم بودم همراه خانوم میتونستم داشته باشم مامانم اومد آمپول فشار زد برام ساعت هفت و بیس دیقه صبح
دیگه بعد یه ربع کم کم دردام شروع شد یه ربع یه بار میگرفت ول می‌کرد ساعت ۹ صبح شدم دو سانت
ماماهمراهم گرفته بودم گفت ۴ ۵ سانت شدی من میام
دیگه پاشدم را رفتم ساعت ده صبح معاینه شدم بچه اومده بود تو لگن کیسه ابمو پاره کرد بعدش پاشدم ورزشامو توپ اینارو شروع کردم از ساعت ده تا ساعت یازده دردای وحشتناک داشتم که داشتم میمردم مامانم از اه و ناله من گریش گرفته بود ساعت یازده فول شدم ماماهمراهمم بود یکم ماساژ اینا داد یهو گفت فول شدی فول شدی برو رو تخت زایمان سریع دکتر خودمم مثه برق و باد اومد من دیگه دردام همراه زور بود شیش هفت تا زور زدم و برش داد البته سر کرده بود دیگه بچرو کشید بود ماماهمراهمم به زور من کمک می‌کرد شکممو فشار میداد ضربان قلبشم چک می‌کرد خلاصه پسر ما ساعت یازده ونیم صبح به دنیا اومد
با وجود نیم سانت باز بودن بعدم دکتر بخیه زد با اینکه سر کرد ولی یه کوچولو فهمیدم قبلشم که جفتو کشید بیرون و شکممو فشار اینا داد
سوالی بود در خدمتم
مامان آوا 💜 مامان آوا 💜 ۲ ماهگی
تجربه سوم
یکم درد داشتم تا ساعت ۱۲شب یه ماما اومد یه چی مثل سرنگ وصل کرد بهم بعد اونو از کیسه آبم آب گرفت یکم ازم خون آب اومد تو اتاق زایمان منو گذاشتن رفتن اون کمربند ها هم بسته بود سیرومم وصل بود هر یه ساعت یبار میومدن معاینه میکردن میرفتن میگفتن همونجوری هست ساعتای ۴صبح بود منم کل شب سردم بود یکمم درد داشتم یه آب ازم اومد که مال کیسه آبم بود ماما اومد معاینه کرد گفت کیسه آب پاره شده از ساعت پنج دردام شروع شد خیلی درد غیر قابل تحمل بود انگار کمرم داشت دو نصف میشود شیفت عوض شد یه ماما بد اخلاق اومد هر دقیقه به دقیقه با اون همه درد تو دردام معاینم میکرد انگشتاشو فشار میداد قر میزد من نوکرت نیستم داد نزن فلان تا شب کلی درد کشیدم گریه کردم بعد با کلی درد دست انداختن تا ساعت دو سه ظهر دو سانت شده بود گریه میکردم میگفتم لگنم کوچیکه سزارینم کنین میگفتن نمیکنیم ده روزم بمونی باید طبیعی زایمان کنی ساعتای چهار اینا بود گفت سه سانت شده با هر بار معاینه کلی درد میکشیدم ساعت پنج گفت شش سانت شده یه خانومه اتاق بغلم یه بیست دیقه میشود اورده بودنش بچه چندمش بود اول گفتن بسته است بعد نیم ساعت گفتن ده سانت شده از من زودتر زایمان کرد رفت بخش من هنوز بعد دو روز درد کشیدن بسختی ۶ سانت شده بودم بعد که اونو زایمان داد اومد معاینم کرد گفت الان ۹ سانت شد با هزار فشار درد که کشیدم پارگی ام دادن بلاخره دخترم بدنیا اومد ساعت ۶:۲۰بعد گذاشتنش اونور تختم یه نیم ساعتی ماما بخیه ام میکرد گوشت بی حس کرده بود ولی پوست با زدن سوزن درد میکرد کلی بخیه خوردم پاره زیاد کردن اصلا من اماده زایمان طبیعی نبودم باید سزارینم میکردن بزور اینجوری شدم گفتم بخیه هام چند تاست گفت زیاد نشمردم بعد منو دخترمو گذاشتن رفتن
مامان آدرینا وسورنا😍 مامان آدرینا وسورنا😍 ۱ ماهگی
موقع معاینه خیلی گریه کردم و مامای بیمارستان گفت اپیدورال میخوای بشی گفتم نه شوهرم امضا نداد برا زایمان اولم
وگفت من صلاح می‌دونم حتما باید بزنی
شوهرمو صدا زد اومد داخل گفت آقای محترم همسرتون یه معاینه ساده شدن کلی گریه کردن😂 فک کن زایمان کنن چی میشه😂
شوهرم اشکامو دیده بود گفت باشه و با پرونده رفت پذیرش و منم بستری شدم بعد یه ربع دکتر بیهوشی اومد و آمپول بی حسی زدن و نباید خودتو تکون بدی خدایی نکرده آمپول می‌شکنه یا جای اشتباه میزنن
یه نفر هم تو بیمارستان موندکه اگه بازم درد حس کنم بیاد آمپول تو سرم بزنه
خانم ماما بعدامپول اومد معاینه گفت پنج سانت شدم و بهم می‌گفت هرموقع حس درد داشتم صداش کنم بعد نیم ساعت صداش کردم گفت شش سانتم و تندتند دهانه رحمم باز شد و رسید به نه سانت
و به دکترم زنگ زدن که خودشو برسونه و دکترم اومد وپاهام کلا بی حس بود
وهیچی از درد زایمان حس نکردم و بهترین کاری بود که انتخاب کردم و اونم بی حسی از کمر
ساعت ۱۱:۳۰بستری شدم و ساعت۲:۳۰ نصفه شب پسرم به دنیا اومد
و دکترم موقع زایمان اذان پخش کرد پراز حس خوب بود و کلی دعاکردم
بعدزایمان پای چپم کلا حس نداشت و چون زایمان طبیعی بودم حتما قبل از اینکه برم بخش
باید سرویس میرفتم و نمی‌تونستم چون حس نداشت پاهام
تو زایشگاه تحت مراقبت بودم و فشار میومد پایین تا اینکه نه صبح حس پای چپم برگشت و منتقل شدم به بخش