تجربه زایمان قسمت هفتم:
اومد پروندمو پر کنه تو دردا ازم سوال میپرسید و جواب میدادم. اونجا دکترشیفت یادم انداخت که باید با نفس دردارو کنترل کنم که خیلی کمک کرد بهم، نفس عمیق توی وقفه ها و نفس های تند توی دردا
منو بردن اتاق زایمان که بزرگ بود و همه چی داشت، فرنگی و دوش و وان یه گوشه بود، تخت معمولی یه ور تخت زایمان وسط بود، حلقه و توپ و وسیله برای ورزش هم بود همه چی، خیلی هم تمیز و مرتب بود
رو تخت معمولی خوابیدم آنژیوکت وصل کرد و خون گرفت و یه سرم زد و امپول توش، لرز کرده بودم پتو خواستم اومد پتو انداخت، دردام دراز کشیدنی بیشتر میشد خیلی بد بود، نمیتونستمم پاشم، ماماهمراهم نرسیده بود، شوهرمم رفته بود کارای بستری انجام بده، هرچی صدا میزدم کسی به دادم نمیرسید☹
شوهرمو صدا میزدم میگفتن رفته پرونده تشکیل بده بیاد، میومد بالاسرم امپولی چیزی بزنه فقط از درد دستشو فشار میدادم کاری نمیتونستم بکنم، اونم میگفت ما مریضای دیگه هم داریم فقط ماماهمراهت میتونه از اول تا اخر بالاسرت باشه دائم 😑

۰ پاسخ

سوال های مرتبط

مامان سیدمحمدقاسم مامان سیدمحمدقاسم ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی بیمارستان دولتی دولتی
اولا این زایمان سوم بود دو تا زایمان قبلی بهشتی‌رفتم‌ولی با مشورت ماما م امین‌رو بهم پیشنهاد داد ساعت ۹ صبح لخته خون دفع کردم خیلی ترسیدم رفتم بیمارستان بعد معاینه و ان اس تی که ازم گرفتند گفتند شوهرم کارای پذیرش رو انجام بده برای بستری بهم سرم وصل کردند و آمپول فشار زدند دهانه رحمم ۲ سانت باز بود و بچه هم میگفتند خلفیه و توی معاینه دستشون به کیسه آب نمی رسید.بهم دستگاه وصل بود کلا فقط یه ماما و یه دانشجوی ماما یی باهام بود ماما خیلی کاربلد بود مامای همراه نداشتم این خانم خیلی بهم کمک کرد ساعت ۳ دردام شرع شروع شد کم کم کیفیت هاش زیاد میشد بهم میگفتند با بینی نفس بکش و با دهان محکم بده بیرون.فک می‌کردند ساعت های ۹ و ۱۰ شب بچه ام به دنیا بیاد ولی معاینه بعدی دیدن ۵ انگشت شده و دردام اشت زیاد میشد کیسه آبم زدند بعد اتاق و عوض کردند و رفتم اتاق ال دی آر دیگه دردام خیلی زیاد شده بود اینبار بهم گفتند موقعی که درد میاد چونه ات رو بچسبون به سینه ات و زور بزن و تکنیک نفس رو هم هی بهم میگفتن انجام بده ساعت ۵ و نیم اینا بود که کیسه آبم زده بودند ساعت ۶ و ربع بعد از ظهر پسرم به دنیا اومد.
اصلا بخیه نخوردم خیلی زود فول شدم چون ورزش هایی که بهم ماما میگفت رو خوب انجام می‌دادم اصلا جیغ نمی‌کشیدم تنفس خیلی مهمه.
بیمارستان تمیز بود. پرسنل هم خیلی خوب بودند. خیلی خلوت بود. ماما واقعا کاربلد بود با اینکه خیلی جوون بود. غذاش تعریف نداشت ولی خب بیمارستان بود دیگه. به بچه لباس نمی پوشانند. وقتی هم به بخش رفتم پرستار هاش خیلی خوب بودند. وزن پسرم هم سه کیلو و سیصد گرم بود، هفته بارداری هم ۳۹ هفته و یک روز بود.
سوالی بود در خدمتم...
مامان کمیل👼🤍 مامان کمیل👼🤍 ۸ ماهگی
خاطره زایمان پارت ۲
دروغ چرا خوشحال شدم که قراره زایمان کنم و بچم بیاد و حسابی بابت زایمان و روندش کنجکاو بودم
مامانمو صدا زدم بهش گفتم پشتش هم زنگ کلینیک زدم گفتن برو تا بیایم
وسایلامو جمع کردم رفتم بیمارستان معاینم سه سانت بود ولی دردام کم
معاینم ک کردن کلا ولم کردن تا ا کلینیک بیان برا آماده کردنم چون زایمانم خصوصی بود کمک نمیدادن فقط خدا خیر یکیش بده اومد ان اس تی گرفت و سرم وصل کرد و لباس تنم کرد تا زودتر کارام پیش بره
مامای خودم بعد یکساعت اومد خودشم معاینم کرد و منو برد ی اتاق جدا اسمش اتاق درد بود خودم و خودش تنها بودیم اتاق مستر بود و ی تخت زایمان مجزا داخلش ( ولی استفاده نشد چون امکانات اتاق عملو نداشت) مامام سرممو ساعت ۵ با آمپول فشار وصل کرد با ماما گفتیم و خندیدیم خاطره تعریف کرد طرفا ساعت ۷ دردام شروع شد
درد که میگرفت ورزش میکردم اروم که میشد دراز میکشیدم
بعد از ی مدت دردام شدیدتر شده بود لگنم و شکمم به شدت سفت میشد و درد میگرفت ۴۰ ثانیه بعد ول میکرد تا دو دیقه درد نمیومد بعد دوباره میومد به همین منوال شوهرم وسط دردا اومد تو اتاق یکم ماساژم داد و بوسم کرد(۱۵ دقیقه تنهامون گزاشتن) و تو مستر آب گرم گرفت روم و خیلی حضورش دلگرم کننده بود خودمو لوس کردم براش
بعدش دیگ طاقت نیاورد رفت مامام اومد و دردا بدتر و شدیدتر شدن منم اصلا رو تخت دراز نمی‌کشیدم دیگ حتی اگ دردم نداشتم ورزش میکردم و راه میرفتم و نفس میگرفتم
مامان درسا🎀 مامان درسا🎀 ۴ ماهگی
۲🌷
کردن که خیلی درد داشت گفتن ۱ سانت باز شدی برو و فردا بیا برای بستری گفتن کیسه آبت نیست و احتملا ترشح بوده منم برگشتم خونه خیلی ترس زایمان داشتم و فکرم درگیرش بود هم خودم هم شوهرم خیلی استرس داشتیم وقتی اومدم خونه تا فرداش مرتب همینجوری ترشخ داشم آبکی یکمی هم کشدار فرداش که تاریخ بستریم بود رفتم بیمارستان بازم معاینه شدم گفتن همون یک سانتی و لباساتو عوض کن لباس بیمارستان رو بپوش همون روز زایشگاه خلوت بود کسی نبود برای زایمان جز من و یه خانوم دیگه که همسن من بود و اونم بچه اولش بود خلاصه رفتم اتاق زایمان هم من هم خانومه باهم بستری شدیم منو بردن توی اتاق زایمان روی تخت زایمان خوابیدم و یه چیزی عین لوله کردن تو واژنم و آمپول میزدن بعدشم یه چیزی عین لوله زرد گذاشتن داخل و آخر کار کیسه آبمو پاره کردن همینکه رفتم توی یه اتاق دیگه که اونجا باید درداتو بکشی همینکه دراز کشیدم روی تخت یه درد خیلی عجیبی گرفتم که آخم در اومد بعدش آمپول فشار رو کم کم برام زیادش کردم که مرگو به چشام دیدم توی یک ساعت شدم دو نیم سانت گفتن خیلی عالیه و خیلی خوب داری پیش میری راسی یادم رفت بگم ساعت ۱۲ونیم بستری شدم،منم امیدوار شدم ولی مگه این دردا میذاشت من آروم بگیرم خیلی بد بود خیلی انگار کل استخونامو داشتن خورد میکردن خیلی درد داشتم وحشتناک ما بین دردام مرتب دستشویی میرفتم چون
مامان امیرسام❤️دلارام مامان امیرسام❤️دلارام روزهای ابتدایی تولد
زایمان اولم سه سال پیش پارت سوم
ولی بزنید تو گوگل ورزش زایمان طبیعی یا ورزش لگن میاره. ملا ورزش ها با پا بودن یکی همین اسکات یکی پای چپم و می‌کشیدم حالا بزنید گوگل انواع ورزش ها رو میاره
بعد تند تند مامانم خرما و بادام میداد می‌خوردم.
خرما ام خیلی‌ خوبه میگن زایمان و راحت می‌کنه دیگه خلاصه با تمام ورزش ها ساعت ۱۲ شب معاینه شدم هشت سانت بودم کیسه آب و پاره کردن و ماما اومد آموزش می‌داد که چجوری زور بزنم. تو این قسمت که ورزش میکردم و به حرف های ماما گوش میکردم تو کمرم یه درد خیلی خیلی بد گرفت خس میکردم استخون پایین کمرم خورد داره میشه مامانم و صدا زدم و گفتم فقط فشار بده گفت داری فول میشی اصلا نگران نباش تا یه چند ساعت دیگه پسرت بغلته. میدونست اینجوری بگه من خیلی ذوق میکنم و آروم میشم 😂
اینم بگم جای که حس میکنید دارید کم میارید فقط نفس عمیق بکشید با نفس عمیق کشیدن دردا رو مهار کنید
من نفس عمیق می‌کشیدم و به پسرم فکر میکردم دردام ملایم تر شده بود
مامانم اومد زوری از رو تخت بلندم کرد که راه برم یه ربع راه رفتم دیگه دیدم یه فشار خیلی خیلی بد رومه درد نبود فشار به پشت و جلو بود و دست خودم نبود وایساده جیغ کشیدن ماما اومد گفت فول شدی سریع بخواب رو تخت
دیگه رفتم رو تخت و مامانم و بیرون کردن
زور. زدنن بگم وقتی که انقباض داری باید زور بزنی زور هم بندازی تو مقعد اصلا به واژن نباید زور بزنی چون پاره میشی
زورت تو گلو نباشه
نفس عمیق می‌کشی یه زور خیلی قوی میزنی
من اولش زور های نصفه نصفه میزدم انگار نمی‌تونستم بعد گفت محکم و یه پشت باید زور بزنی و تاکید داشت تو واژن وزور نزنن دیگه ساعت ۳ نصف شب پسرم دنیا اومد 😍
مامان ایلماه مامان ایلماه روزهای ابتدایی تولد
پارت ۶
اومد معاینه کرد گفت شدی ۵ سانت خیلی خوب پیش رفتی کیسه ابتو میزنم یه ساعت دوساعت دیگه زایمان کرد ساعت ۶و نیم غروب کیسه ابمو پاره کرد ولی شدت دردام بیشتر شد و فقط نفس عمیق میکشیدم بهم گفته بود گاز بی‌حسی هم داریم و یا اپیدارول گفتم ن گاز بی حسی مثه اکسیژن بود موقع دردا بایستی مثل قلیون میکشیدی داخل و نفس عمیق میکشیدی میگفت حس سر خوشی به آدم میده ولی رو من تاثیر نداشت حس حالت تهوع بهم دست می‌داد یه دو سه دفعه استفاده کردم و گذاشتمش کنار دردام خیلی بیشتر شده بود شدتش من همچنان نفس عمیق میکشیدیم خواهر بالاسرم بود خواهرشوهرم رفت و خواهر اومده بود پیشم ماما اومد گفت موقع دردات زور بزن منم همینکار میکردم تا اینکه ساعت ۷ شد و شیفتش و بایستی عوض می‌کرد یه ماما پیر ن خیلی بد اخلاق ن خیلی خوش اخلاق اومد بالای سرم اومد معاینه کرد رو همون ۵ سانت بودم و رفت من موقع دردا زور میزدم دوباره اومد معاینه کرد ۶ سانت شدم و گفتن سرش بالاس باید حالت سجده بشی که بیاد پایین همینکار کردم و موقع دردام شدید زور میزدم بعد یه رب اومد گفت شدی هفت سانت زور نزن ولی من تا چشمشو دور میدیدم زور میزدم معاینه کرد گفت ۷ سانتی دردام دقیقه هاش کمتر از ۱ دقیقه بود ولی مدت زمانش زیاد بود
مامان محمد آرسام مامان محمد آرسام ۱ ماهگی
#تجربه زایمان پارت سوم
رفتیم بیمارستان و تا رسیدم بیمارستان دیدم دکتر خودم داره میره انگار عمل داشته قبلش
منو دید و اومد معاینه کرد گفت همراهیش بره کارای بستریش رو بکنه
به پرستار ها هم گفت سریع بستری شه هشت سانت بازه😶
دیگه لباس دادن پوشیدم و بردنم سمت تخت ها
کیسه اب و پاره کرد🤦🏻‍♀️
تو سرم فک کنم آمپول فشار بود تزریق میکرد چون تا تزریق میکرد یه درد بدی میومد سراغم
هی فشار داد شکمم و گفت زور بزن
منم هرچی زور میزدم نمیشد
با اینکه سرش و میگفتن می‌بینیم ولی نمیتونستم زور بزنم
بردنم تو یه اتاق دیگه که از این تخت های معاینه داشت
اونجا نمیدونم چیشد و چم شد که مثل دیوونه ها شدم ترسیدم ینی
لنگ و لقد میزدم به همه جا😂😂
حتی پام یبار خورد به دکتر 😂😂
دیگه تیغ و اورد و زد و بعدشم بچه اومد 🥲 و دردا رفتن
بچه رو گذاشت رو شکمم
واییی که اون لحظه شیرین ترین لحظه بود 🥺
بعدشم یه بیهوشی تزریق کرد که بخیه بزنه
بیدار که شدم دیدم به فاصله پنجاه متر تقریباً اون طرف تر یه بچه لخت رو تخته 😑 نی نی من بود
ما ساک لباس هم برنداشته بودیم🤦🏻‍♀️😂
که اون فاصله زایمان من شوهرم رفته بود دنبال مامانم و رفته بودم ساک بچه رو برداشته بودن و اومدن
و نی نی من همون جا یکم سرما خورده بود
انگار نمیتونستن یه چیزی رو بچه بندازن😑
خلاصه که بعدش رفتیم رو تخت اولی و به بچه شیر دادم و بعد تایم ریکاوری رفتیم تو بخش
انشاالله که همتون به سلامتی نی نی هاتون رو بغل کنید
با این که طبیعی اون لحظه درد داره اما بازم بهتر از سزارین هست که بعدش به سختی باید به بچه شیر بدی کاری انجام بدی
تخت کناری من سزارین بود و واقعا خداروشکر کردم که تونستم طبیعی زایمان کنم بازم😁
مامان محمد مهدی 💙👶 مامان محمد مهدی 💙👶 ۲ ماهگی
تجربه زایمان قسمت دهم:
آب گرم رو باز کرد توی وان و روی کمرم، گفت هرجور که راحتی بشین، نمیتونستم خیلی درد داشتم به سختی نشستم، گفت حالت گربه بشو بعد با روغن کمرم رو ماساژ داد، موثر بود واسه کاهش درد ولی نه اون ۵۰ درصدی که گفته بود. دیگه دردام بیشتر شده بود دیگه نمیتونستم توی وان بشینم، بلندم کرد رفتیم روی تخت دوباره، ساعت از ۹ شب گذشته بود، دکترم رسید و اومد معاینم کرد گفت ۹ سانتی سرش رو میبینم موهاشم مشکیه، تا نیم ساعت دیگه زایمان میکنی، شوهرمم پیشم بود گفت وای موهاش رو میبینم، دستمو گرفتن بزنن به سرش که منم بفهمم ولی ترسیدم نذاشتم.
دیگه حس زور بهم دست داده بود قشنگ، ماما بهم گفت هر وقت زور داشتی زور بزن نداشتی نزن فایده نداره، گفت باید با دهن بسته زور بزنی، جیغ نزنی، حتی به گلوت فشار نندازی و صدا از گلوت نیاد فقط دهن بسته و انگار میخوای دفع کنی زور بزنی.
اول دراز کش بودم ولی سختم بود خودش پیشنهاد داد میخوای حالت دستشویی ایرانی بشینی؟ سریع قبول کردم، رو زمین زیرانداز انداختن و نشستم زمین، وقتی پاشدم از تخت زیرم روی تخت پر خون بود یکم ترسیدم.
مامان دخملی مامان دخملی ۳ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی من
پارت چهار
تقریبا ساعت پنج و نیم بود که رسیدیم بیمارستان وکارای بستری انجام دادیم و من همچنان ازم آب میرفت روی تخت دراز کشیدم تا پرستار معاینه ام کنه وقتی گفت دهانه رحمت ۴سانت بازه خیلی تعجب کردم و پرسیدم چرا فاصله دردام آنقدر طولانی اونم گفت خوشحال باش تحمل دردت بالاس اون لحظه یکم از استرسم کم شد و گفت تا ظهر زایمان میکنی بعدش زنگ زدم ماما همراهم که زودتر خودش برسونه و منو منتقل کردن به زایشگاه وبهم دستگاه و سرم وصل کردن و چند دقیقه یبار معاینه ام میکردن هرچی می‌پرسیدم چندسانتم فقط می‌گفتن خوب پیش میری اون لحظات خیلی بیقرار بودم و دوست داشتم سرم در بیارم ت فقط راه برم دردام داشت شدید میشد فقط نفس عمیق میکشیدم دیگه کم کم جیغم در اومد و فقط داد میزدم یازهرا خودت کمکم کن ماما همراه ساعت ۶و ربع بود تقریبا که رسید و اومد بهم یکم آب میوه داد و مجبورم کرد حالت سجده رو تخت بشینم و لگنم تند تند به سمت چپ و راست بکشونم خیلی برام سخت بود اون حرکات انجام بدم دردام غیر قابل و تحمل شده بود و نفسم بالا نمیومد فقط تو حالت سجده میتونستم زور بزنم دکترم وقتی دستش تو رحمم بود می‌گفت باید طور بزنی و من نمیتونستم و وقتی میرفت زود حالت سجده میشدم و زور میزدم دیگه جونی برام نمونده بود دوباره معاینه ام کردن و گفتن ۷سانتی ماماهمراه منو از تخت پایین آورد گفت حالت نشستن روی دستشویی بشینم و زور بزنم زود دوباره منو آور رو تخت چند دقیقه بعد چند تا پرستار دکتر با وسایل بخیه اینا همه اومدن تو اتاق و تند تند معاینه میکردن و باهم پچ پچ میکردن و من بدتر استرس گرفتم و شنیدم که گفتن باید با دستگاه مکیوم درش بیاریم
مامان فنچول🐣(علیسان) مامان فنچول🐣(علیسان) روزهای ابتدایی تولد
#تحربه زایمان من پارت ۳
چیزی نگذشت از دوازده دردام شروع شد دیگه نمیتونستم رو تخت باشم صدا میزدم که من درد دارم میشه بیام پایین که اومدن با دستگاه که بهم وصل بود رفتم پایین وایساده راحت تر بود ماما خوبی بالا سرم بود خدایی شیفت عوض شد و مامام هم تغییر کرد من کمکی بلوک زایمان بهم گفتماما همراه به درد نمیخوره هزینه الکیه ... اگه میخوای اپیدورال بزنی که بی خیال شو
منم ترجیح دادم نگیرم گفتم ولش😂
بهشون گفتم من توپ می‌خوام که یکم ورزش کنم منو منتقل کردن به اتاق ال دی ار و تنها شدم معاینه هم کردن دو سانت بودم دردام خیلی زیاد شده بود از نظر خودم
خلاصه غذا خوردم و یکم رو توپ ورزش کردم دیدم دردام خیلی داره زیاد میشه ترجیح دادم بگم همرام بیاد داخل یه ربع کنارم بود و بعد بیرونش کردن دوباره معاینه شدم سه سانت شده بودم خیلی دردم زیاد بود باز گفتم میشه شوهرم و بگین بیاد که راهش دادن اومد و بعدم دکترم اومد بهم سر بزنه بازم معاینه شدم سه سانت بودم دکترم یه ربع نشست رفت مطب گفت هست سانت شد به من خبر بدین بیام