خب الان وقت شد منم تجربه مو در مورد زایمان طبیعی بنویسم براتون
اول اینکه من خیلی خیلی بد دردم
گریه و زاری راه میندازم
انتخاب قطعی من سزارین بود تا ۳۶ هفته
تو استان خودمون هم دکتر نبود اختیاری عمل کنه دیگه میخواستم برم یه استان دیگه دکتر و بیمارستانمم انتخاب کرده بودم خلاصه...
یه روز مامانم بهم گفت سزارین عوارضش شاید روت بمونه و اینا
این حرفش خیلیییی ترسوند منو قبلش خیلیا بهم میگفتن ولی تاثیری نداشت روم...
با اینکه اصلا دلم نمیخواست ولی رفتم کلاس امادگی زایمان
تو کلاسم همش میگفتم بنظرتون من میتونم؟ ک مامائع گفت اگ اینجوری فکر کنی برا طبیعی بری هم سز میشی
خلاصه ما اومدیم همهههه کارایی که باعث میشه دهانه رحم باز شه رو انجام دادیم یه سونو تحریکی هم تو ۳۸ هفته رفتم انجام دادیم
۳۸ هفته و ۴ روز رفتم سونو دادم بخاطر بندناف دور گردن منو فورا بستری کردن منم گریه میکردم میگفتم نمیخوام چون امادگیشو ندارم

۱ پاسخ

خب بعدش

سوال های مرتبط

مامان محمدطاها مامان محمدطاها ۶ ماهگی
تجربه زایمان پارت اول
خب
سلام من اومدم با تجربه زایمانم .
اول اینکه بگم‌من‌همیشه مخالف زایمان طبیعی بودم😂 از قبل از حاملگی میگفتم من سزارین میکنم
هم می ترسیدم و هم از عوارضش وحشت داشتم و خیلی هارو دیده بودم که اصلا زایمان طبیعی خوبی نداشتن و یا بخیه خوردن از زیر
یا مثلا یه عالم درد کشیدن‌و آخر سر سزارین شدن برام خیلی ترسناک بود برای همین از اول با خودم و با همه بسته بودم ک من بی دردسر میرم سزارین 😁
هفته ۳۶ بودم که گفتم بذار بگم دکتر برای اطلاعات عمومی خودم هم که شده معاینم کنه ببینم اصلا چطوریم
هیچی دیگه منو معاینه کرد و‌در کمال ناباوری گفت لگن خیلی عالی داری گفتم خانم دکتر خیلی معاینه بده
گفتش سوسول بازی درنیار😐😂
حیفه لگنت ک بخوتی بری سزارین شی
( من دکتری میرفتم ک اختیاری سزارین انجام میداد و بیمارستان هم خصوصی بود )
گفت برو هرشب گل مغربی شیاف کن و هفته دیگ بیا باز مطب .
خلاصه من در بُهت و‌حیرت حرف دکتر بودم خیلی تردید و‌شک به جونم افتاد
مونده بودم به حرف دکتر گوش بدم یا نه .
به حاذق بودن دکتر شک‌ نداشتم و انگار دلم نمیومد به حرفش گوش ندم
در نهایت با خودم به این نتیجه رسیدم که کارهایی که میشه تو این مدت کم انجام داد برای طبیعی رایمان کردن رو انجام میدم
اگر نتیجه گرفتم که خب خوبه اما اگر دیدم خیلی شرایط وحشتناکه بیخیالش میشم .
انگار شدم یه ادم دیگه و یه اراده ی عجیبی منو‌گرفته بود😂
هر شب پیاده روی رفتم
پله نوردی
گل مغربی شیاف کردم
یه روز درمیون رابطه بدون جلوگیری
یه سری حرکات ورزشی البته نه به صورت مداوم
خرما و اناناس و هرچیزی که فکر میکردم مفیده خوردم
یه عالم کار خونه انجام دادم
البت همزمان وحشت زیادی هم داشتم
یه روز درمیون از ترس گریه میکردم🤣🤦🏻‍♀️
مامان فندق مامان فندق روزهای ابتدایی تولد
پارت سوم
خلاصه منو بستری نکردن و من خیلی ناراحت بودم اومدم خونه کلی گریه کردم
اصلا دوست نداشتم بازم باردار باشم ،دوست داشتم زایمان کنم از صبر کردن خسته شدم
رفتم عطاری تخم شوید بخرم ،اون خانم دکتر طب‌ سنتی‌ هم بود بهم گفت برای چی میخوای منم شرایط رو بهش گفتم...۴۰ هفته کاملم و ...
بهم گفت چرا وایستادی،بچه تو خشکی میوفته،مدفوع میکنه و...
اگه اتفاقی بیوفته نظام پزشکی مسئولیت قبول نمیکنه
خلاصه تو دلم خالی شد
به دوستم زنگ زدم از دکتر خودش مقدسه جهانشاهی نوبت گرفت
و رفتم پیشش ،،گفت تو اصلا طبیعی بزا نیستی مخصوصا با این همه کار که تو کردی، معاینه کرد گفت دستم به جفتت میخوره برای طبیعی احتمالا به مشکل بخوری ،خودش سونو کرد گفت آب بچه کمه،سونو بیرونم برو
رفتم سونو وزن بچه گفت ۳کیلو ۸۰۰
برگام ریخت😂😂😂چون من اصلا شکم نداشتم
گفت آبش اونقدری کم‌ نیست
خلاصه رفتم جواب رو نشون بدم
من دیگه از طبیعی ترسیده بودم و از صبر کردن خسته
تصمیم گرفتم برم سزارین
مامان هامین مامان هامین ۳ ماهگی
۱۴۰۳/۰۵/۰۸
پارت اول سزارین:
پنجشنبه چهارم مرداد ماه معادل ۳۷ هفته و ۶ روز، من واسه سونوی وزن رفتم و دکتر بهم گفت که آب دور جنین زیاده شده و نباید زیاد بمونه، منم ی کوچولو استرس گرفتم تا شنبه ک رفتم پیش دکتر خودم گفت اگه میتونی تو این هفته زودتر کاراتو انجام بده و تصمیمتو بگیر، من گفتم برم از چند بیمارستان سوال کنم ببینم چطوره، رفتم بیمارستان نیروهای مسلح گفت اول بابد طبیعی تلاش کنی اگه نتونستی سزارین با هزینه ده تومن، بعد رفتم امیرالمونین گفت سزارین انجام نمیدیم اول درد طبیعی بعد سزارین با ۱۸ تومن، منم تو این مدت هیچ انقباضی نداشتم، خلاصه اومدیم بیمارستان خصوصی آریا، یکشنبه اومدم پیش دکترم گفت دستمزد خودم ۷ تومن ۲۳ تومنم بیمارستان، منم قبول کردم و اومدیم خونه
اون شب حس عجیبی داشتم هم ترس هم خوشحال خلاصه ساعت سه ونیم صبح بیدار شدیم و ب سمت بیمارستان حرکت کردیم چون دکترم گفته بود زودتر برم واسه رزرو اتاق عمل، کارارو انجام دادیم
و من اماده شدم واسه عمل
مامان سفید برفی مامان سفید برفی روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی پارت ۱
سلام مامانا بلاخره اومدم با تجربه زایمان طبیعیم من از هفته ۳۴ با سونو فهمیدم سر جنین اومده تو لگن خوشحال خندان برای خودم میچرخیدم که چه خوب سرش اومده تو لگن فقط با نیم ساعت پیاده روی ،تا اینکه از هفته ۳۶ به طور جدی روزی دوسه ساعت پیاده روی و از ۳۷ رابطه جنسی بدون جلوگیری و ورزشای لگنی و امادگی زایمان رو انجام میدادم تا اینکه هفته ۳۸ رفتم معاینه در عین ناباوری گفت یه سانتم باز نیستی برو تلاش بیشتر کن ۳۹هفته بیا معابنه تحریکی کنم من رفتم اوضاع مثل قبل بود فقط دردای پریودی و کمردرد داشتم دوباره ۳۹ رفتم دوباره گفت خانوم دهانه رحم بستست معاینه تحریکی کرد برگشتم خونه ترشحات موکوسی اضافه به دردام شد گفتم حتما دیگه دارم باز میشم ولی ای دل غافل که هیچ اثری نداشت ۳۹ هفته یه ویزیت دیگه رفتم گفت اگه تا ۸ابان که میشه ۴۰هفته دوروز زایمان کردم که کردم نکردم با این نامه برم بستری برای امپول فشار ادامه تایپیک بعد...