۱۲ پاسخ

نمیدونم چرا خانواده شوهر انقد روانی ان
من که به همسرم گفتم تا بخیه هام نکشیدم حق نداره کسی پاش بزاره تو خونه ام اعصاب ندارم یه چی میگم خودت میدونی و ازین حرفا
واقعا تحمل عن بازی مادرشوهر ندارم اه اه

سلام فرشته جانم خوبی؟ زردی دخترت خوب شد. آنا دوباره زردیش شده ۱۸. یعنی اول بود ۱۴ بعد شد ۱۰.۵ الان دوباره شده ۱۸ و باید دستگاه بذارم.

مادر شوهر من مریض بود هر چی میگفتم برو دکتر نمیرفتم میگفت خوبم همشم بچمو ازم میگرفت میگفت به من نمیدی چرا.اخرم اینقد حالش بد شد بعد یک هفته و نیم رفت دکتر زد بچمم مریض کرد

خب نزاربیدارش کنه زورت نرسیدفوشش بده راه بهتری سراغ ندارم

مادر شوهر من با سرمایه شدید اومده بچمو بغل کرده الهی خدا نگذرع بچع منم یه سره هم بالا میاره هم گریه میکنه با شوهرمم بحث کردم این چه زتدگیه

واقعا خدا لعنت شون کنه اگه نبودن هیچ غمی تو این دنیا نداشتیم
غلط کرده سگ کی باشه بچه رو بیدار کنه

شماره مادرشوهرت بده یه صحبتی باهاش بکنیم 😄😄

کلا حانواده شوهرا هر کدوم یه مدل اذیت میکنن
یسریشون انقدر میان تو دست پای ادم دیوونه میکنن ادمو
یسریم مثل مال من میان یه سر میزنن میرررن تا ۱۰ ماه بعد
البته من راضیم ب این کارشون
اصلااا حوصله تز های قدیمیشون ندارم

منم چند وقت پیش بسختی خوابوندمش حتی نذاشت شام بخورم فدا سرش ولی یهو ‌مادرشوهرم اومد بغلش کرد بیدار شد 😕😕اشپزخونه بودم نشد جلوشو بگیرم بچم کل شب بیقراری کرد هنگ بودم

وا چ کاریع 😐🤦🏼با بچه چی کار داره
محترمانه بهش میگفتی بیدارش نکنه

از دست این مادرشوهرا و دخالت هاشون🤦🏻‍♀️

مرض داره؟؟
بنظرم یه جوری گریه کن و ناراحت باش ک بفهمه هم شوهرت هم مادرش

سوال های مرتبط