۱۷ پاسخ

منم ....پسرم خیلی بد ارومه همه جا گریه میکنه هیچوقت نشد لباس خوشگل تنش کنم و ازش عکس بگیرم چون لباسشم ک عوض میکنم با گریه و جیغ بوده ....همیشه درگیر آروم کردنش بودم ....

مهم اینه درس بگیری از این به بعد رو از دست ندی
من خودم ۱۵ ماهگی به خودم اومدم همش احساس می‌کنم از دست دادم نوزادیش رو
ولی خب کاریه که شده
شایدم حق داشتم بخاطر مشکلاتی که بود
ولی از این به بعد رو از دست نمیدم دیگه

همه ما همنیم ولی محکومیم ب قوی موندن تحمل کردن
منک تو سن بیست سالگی موهام سفید شد اعصاب صفر شد بدنم بی قوت شد
مادر شدن ب چ قیمت
ناشکری نمیکنم ولی خداوکیل کم آوردم بعضی وقتا میگم این زندگی دور تند ندارع بگذرم ازین مرحله ؛(

اتفاقا از الان به بعد خیلی میتونی باهاش تعامل داشته باشی کم کم به حرف میاد ..باهاشرکلی بازی میتونی بکنی ....مطمعن باش هنوز خیلی وقت برای جبران هست از الان شروع کن

منم همچین حسی دارم و بیشترین حسرت و افسوسم برای اینه طفلی دخترم یه مسافرت نرفت نمیدونه دریا چیه جنگل چیه
از خودم بابت چنین مادری کردن متنفرم😞

برای تغییر هیچ وقت دیرنیس کاملا درکت میکنم

منکه بچم ی بچه آرومه از همون نوزادی آروم و متین بود
بازم این زندگی کوفتی این دکترای لعنتی بیسواد از خدا نترس نزاشتن لذت ببرم از نوزادیش

نتونستم خودم از شیره وجودم بهش بدم
نشد ک بشه🥺

منم اصلا تا ۳سالگی لذت مادری نچشیدم.همش درگیر .همش خسته.نمیگم الان خوبم ولی از ۳ سالگی به بعد پسرم عاقلتر شده روحیه ام بهتر شده حس مادرانه رو دارم تجربه میکنم

دلم برای نوزادیش خیلی تنگ شده هر چند اون موقع هم یسره در حال جیغ و داد بود شبا تا صبح گریه و نق نق

فک میکردم فقط من اینجوریم😢

هنوز دیر نشده

من از همه لحظاتش فیلم گرفتم

مامان عزیز هنوز کلی وقت داری همه مامانا از این فکرا میکنن نگران نباش

منم مثل توانقد فکرم درگیر چیزای دیگ بود

منم الان این احساس دارم :(

چرا ندیدیش؟

دقیقاااااا منم بعضی وقتا دعواش میکنم بعدشن مثل سگ پشیمون میشم میگم 😫

سوال های مرتبط