سلام خانما ببخشید ی سوالی دارم
مادرشوهر وخواهرشوهرمجردم وقتی میان خونه ما دوهفته می مونن دوباره میرن چن روز خونه خودشون باز آخرهفته میان کلا درماه بیس روزش پیش ماهیان ومن نمیتونم با همسر وبچم راحت باشم ووقت بگذرونیم شوهرم هم میگه ما عادت داریم باید کناربیایی شماهم اینطوری هستید و اگر جای من بودین چ کارمیکردین

هیچ اگ‌شوهرت پشتت نباشه و نخواد هیچ‌کاری ازت برنمیاد در کمال تاسف

رو نده بهشون تا حساب کار دستشون بیاد خونه رو گرم دیدن بی بی رو مهربون...اخم کن بهشون روزا ب بهانه بچه از اتاقت بیرون نیا

هروقت اومدن تنها بشین حرف باهاشون نزن صمیمی نباش باهاش نکنه همه کاری هم خودت انجام میدی؟حرصم گرفت

این دفعه رفتن تو دو روز بعد برو خونشون ده روز بمون

فرار کن والا

هیچ کاری نمیشه کرد یا باید مستقیم خودتون چیزی بگید یا هم رو بهشون ندید بعد ی مدت خودشون کمتر میان

عجب آدمایی پیدا میشن بشین با شوهرت حرف بزن خوب یعنی چی؟

واه یعنی چی مگه خودشون خونه زندگی ندارن

وا 😳
منم پدر شوهرم فوت شده ، مادر شوهر و یه خواهر شوهر مجرد دارم که از روز اول ازدواج سعی کردم بهش ن یاد بدم دیگه پسرشون خانواده داره فقط به صورت مهمون نگاش کنید
الان راحتم هر موقع خودم دعوت بگیرم میان خونم با اینکه فرقمون فقط یه طبقه هست

ای کاش از اول جلوشون رو میگرفتی حالا که عادت کردن دیگه نمیتونی 🥺

وای خدا بهت صبر بده خیلی سخته

هنوزم هم تو این دوره زمونه ادمهای بدون درک و فکر ینی هستند!هرچیزی به اندازش خوبه تا جایی که مزاحمت ایجاد نشه حتی خانواده باشند