۹ پاسخ

دختر من ک همیشه همراه باباش ب جز سر کار ک میره. خیلیم خوشحالم ک برای خودم میتونم وقت بگذارم.

دخترم

من دختره شوهرم با خودش خیابون همه جا میبرش روزایی ک سر کار نیست منم ب کارام میرسم و دخترم ب شدت مشتاق بیرونه من دخترم خیلی کنار مادرشوهرم اینا بهش خوش میگذره مدتیه خونشون رفته تهران و واقعا دخترم تنها شده خودم هستم ولی دوست دارم دخترم تو شلوغی و بین آدما بزرگ بشه و البته ک خیلی دوست دارم برم پیش مادرشوهرم خونه بگیرم چون دخترمو کمکم بزرگ میکردن

عزیزم من از خدامه شوهرم ببره ولی نبرده و نمیبره دوتا پسر دارم شدیداً بهم وابسته بودن چون همجا باهام بودن دخترمم الان همینطور اصلا برا باباشون گریه نکردند ،،پسر کوچیکم 13سالشه تا من نخوابم اون نمی‌خوابه تا من نیام سر سفره اون نمیشینه اگه سرم درد بگیره تا صبح بالای سرمه ،،بنظرم بچه تابع محبته همین ،،،شوهرم میگه تو بچه هارو کشیدی سمت خودت ،،ولی بخدا اینجوری نیست خودشون اینجوری شدن چون از بچگی همجا باهام بودن

بنظر من برو پیش مشاور لطفا چون کمبودهایی که شوهرت برات میزاره قرار نیست بچه هات مخصوصا پسرت پرش کنه اگه از الان با این افکار بزرگشون کنی بعدا که ازدواج کنن میخوای چیکار کنی

اصلا احتیاج نیست به همسرت بگی بچه سمت محبت میره بچه نیاز داره به توجه محبت بازی وقتی همه اینا رو در اختیارش قرار بدی هیچ وقت ازت فاصله نمیگیره وقتی هم بزرگ شد درکش کن باهاش دوست باش بزار بدون ترس حرفش رو بهت بزنه سرزنش نکن همین کارا باعث میشه همیشه کنارت باشه

دخترم وقتی باباشو میبینه همش میخواد بره بغلش بیرون هم بره گریه میکنه دنبالش ولی پسرم ازهمون بچگی به من عادت داشت اصلا بابایی نیست بااینکه بزرگ شده هنوزم همینطوره

من ازینکه پسرم به پدرش بیشتر وابسته‌س خیلی خوشحالم .با حتی وقتی مادرشوهرم هست اصلا سمت من نمیاد
من ناراحت نمیشم ازین قضیه

ازالان داری زندگی رو به خودت زهرمارمیکنی ازبزرگ شدنش لذت ببر فک میکنی پدرا خیلی حوصله به خرج میدن برابچه ها؟؟سخت دراشتباهی بعدش فقط بچه تونیست که بچه پدرشم هست واینکه بچه پسر مردونگی و زرنگی رو توجامعه بودنو ازپدرش یادمیگیره سعی کن توهم همراه باشی که یه پسر خوب به جامعه تحویل بدین

سوال های مرتبط

مامان محمد مهدی✨ مامان محمد مهدی✨ ۱۲ ماهگی
مامانا میشه بهم مشاوره بدید
ما یکی از خانواده های نزدیک همسرم دوتا بچه دارند یکی دختر و یکی پسر که هفت و سه و نیم ساله هستن. تقریبا هفته ای یکبار همدیگه رو میبینیم. بعد بچه های در برخورد با محمد مهدی یه جور خاص تر از بقیه بچه ها رفتار میکنند مثلا همش میان توی صورتش که من میترسم ناقل باشند و مریض بشه یا میان در فاصله کم مثلا برای اینکه خوشحالش کنند صداهای بلند در میارن و همهمه میکنند. یا حتی گاهی انگشت میکنند توی دهنش🤦 چون محمد مهدی به خاطر دندونش انگشت خودشو دائم توی دهنش میکنه اینا هم فکر میکنند این کار درسته!
من خیلی عصبی میشم اما نمیخوام چیزی بگم که خانواده ها ناراحت بشند و متاسفانه بچه ها هم به تذکر اصلا گوش نمیدن نمیدونم چکار کنم
باورتون نمیشه وقتی میخوایم بریم مهمونی که اونا هستن اعصابم بهم میریزه و استرس میگیرم 🥲 میترسم دست خودم نباشه و یهو حرفی بزنم که دلخوری پیش بیاد.
همسرم میگه چرا نگرانی بچه باید با بچه معاشرت کنه ولی از نظر من این دوتا بچه خیلی خاص تر رفتار میکنن! بعد جالبه یه خواهر جدیدا بهشون اضافه شده که زیاد سمت اون نمیرن ولی ول کن محمد مهدی نیستن
مامان Dena مامان Dena ۱۷ ماهگی