۷ پاسخ

عزیزم شما که تجربه زایمان طبیعی ندارید که انقدر با قطعیت میگید سزارین. خیلی وقتا یه زایمان طبیعی خوب از صدتا سزارین بهتر و گاهی وقتا هم برعکسه. ان‌شاءالله همه زایمان عالی و بی دردسر داشته باشن.

مامان مهوا خوبی؟ منو که بهزادی عمل کرد بچه رو خوب ساکشن نکرده مایع رفته تو ریه ش😭😭 هنوز بستریه پسرمممم

من که مردم از سوزش معده هرچی فاموتدین میخورم اب هرچی برا چن دیقه اس پدرم دراومده کی مثه منه چکار کنم

قدم نی نی جونت مبارک باشه گلم 😍
میشه بگی کدوم بیمارستان بودی

سلام ان شاء الله به سلامتی مبارکه قدمش خیر باشه 🌸🌸🌸 برای ما هم دعا کنید 🙏🙏🙏

وااییی من اولیم سزارینه ولی بازم ازسزارین میترسم😔

سزارین خیلی ترتمیز زایمان میکنی منم صدبار دیگه برگردم به عقب سزارین و انتخاب میکنم مخصوصا با پمپ درد که دیگه هیچ دردی رو حس نمیکنی

سوال های مرتبط

مامان عشق مامان بابا مامان عشق مامان بابا ۷ ماهگی
تجربه ی من از سزارین..
همه چیزش عالیه..
حتما از پمپ درد و شیاف دیکلوفناک قبل از شروع دردها استفاده کنید..

میگن فشار شکمم بده، اما واسه منو ۳بار فشار دادن اصلا دردم نیومد چون تو بی حسی اینکار رو انجام میدن نترسین..


فقط اینکه بدتریییییین چیز تو سزارین برای بار اول بلند شدن از تخته، پیشنهاد میکنم نیم ساعت تا ۴۵دقیقه قبل از بلند شدن از تخت و راه رفتن حتماااا از دوتا شیاف دیکلوفناک استفاده کنید..
من الان پاشدم، مامانم منو شست ینی مثل یه آدم فلجی بودم که تا آخر عمر نمیتونه راه بره، و از همه بدتر راه رفتن و برگشتن و دراز کشیدن روی تخته، بهتون بگم یک ساعت طول کشید تا روی تخت دراز بکشم، به همه فحش میدادم شوهرم مادرم پرستارا میخواستن حرف بزنن میگفتم حرف نزنین ازتون بدم میاد، حالا ببینین چطور بودم..
بعدش که رفتم رو تخت کلی گریه کردم..
فقط یادتون نره قبل از بلند شدن شیاف دیکلوفناک استفاده کنید..
درد و سوزشم مثل این بود که با چاقو خام خام یجای بدنمو برش دادن و روش نمک ریختن..

الانم از فشار زیادی که روم بود سردرد گرفتم

این تجربه ی من بود، شاید برای کس دیگه اینطور نبوده باشه
مامان امیر مهدی مامان امیر مهدی ۲ ماهگی
پارت دوم تجربه زایمان سزارین
سریع گفتن به پشت بخواب و خوابیدم و پاهام که کامل بی حس شده بود شروع کردن


جو اتاق عمل برای من که دوبار رفته بود اتاق عمل خیلی خاص نبود

فقط بعد بی حسی حس خفه شدن داشتم
قفسه سینم انگار چیزی داشت فشارش میداد حس تهوع داشتم که برام امپول تهوع زدن و چون تا روز آخر بارداری حالت تهوع داشتم شب قبلش دمیترون خورده بودم

۱۰و۴۰ آمپول بی حسی زدن تا ۱۰و ۵۵ گل پسرم به دنیا اومد
صداش که اومد خیلی خیلی خوب بود
نشونم دادنش و بردنش
بعدش تا ۱۱و ۴۰بخیه زدن و برام سریع دوتا شیاف گذاشتن و رفتم ریکاروری
اونجا کم کم ی حسی مثل درد پریودی کم داشتم که بخاطر نبود بچه بود و این درد برای زایمان طبیعی هم هست
واقعا هم درد خاصی نبود قابل تحمل بود
بچم آوردن بهش شیر دادم
حدود ۱۲و نیم بود رفتم بخش که هنوز یکم سر بودم موقع جا به جایی از این تخت به اون تخت یکم اذیت شدم
داخل بخش ی پرستار اومد تا ماساژ بده که گفتم نکنه ی ذره فشار داد و رفت
من خیلی حرف زدم تو بخش ولی اصلا سرم تکون ندادم که گردن درد و سردرد نگیرم

واقعا خدمه توحید ی خانم جوون بود عالی بود خودش تمیز میکرد و شیاف میزاشت

درد هاش تقریبا مثل درد پریودی بود خب بستگی به آستانه درد هرکسی داره من تا میخاست شروع بشه دوتا شیاف میزاشتم و یک بار تو اتاق عمل یک بار تو بخش دوتا گذاشتم بقیش یکی یکی بود
مامان مَهوا مامان مَهوا ۲ ماهگی
پارت دوم تجربه سزارین
خوبی بعدیش اینه ک واقعا ده دیقه هم نشد بچمو‌ بهم نشون دادن اینم بگم دکترم دستش خیلی فرض بود و بعد شکممو ماساژ میدادن ک‌اصن نفهمیدم و بعدم تو ریکاوری هم‌هنوز بی حسی بازم ماساژ دادن بازم هیچی نفهمیدم
تااوردنم بخش هنو دوسه ساعتی پاهام بی حس بود کم کم درد شکممو حس میکردم ولی خب بااینکه پمپ درد داشتم ولی شیافم هر ۴ساعت میذاشتم دوتا ک‌پنج دیقه نمیشد دردم کم میشد

ولی خب یکم از بدیاش بگم اینکه موقع فشار شکم داخل اتاق عمل من حس میکردم دنده هام کوفته شده دردش در این حد بود چون با دوتا دست محکممم فشار میدادن بالای شکممو

دوم اینکه نمیتونی روز اول اصلا بلند شی مخصوصا ک ناشتام بودم از شب قبلش ساعت هشت شب تا روز بعدش ک‌عمل شدم ساعت ۹ونیم صب ساعت۸شب ابمیوه خوردم تااخر شب ک بهم سوپ مرغ خونگی دادن فقط اب بود البته چون همه چیزش نفخ اور بود

روز دوم ک خاستم بلند شم دلم میخاست ی حرکتی کنم زودتر مرخص شم انقد ک برات سخته بچتو نتونی بغل کنی فقط بذاری رو شکمت شیرش بدی خلاصه به هزار بدبختی دفعه اول بلند شدم نشستم چشام سیاهی میرفت یکم نشستم ابمیوه خوردم بدتر سست شدم دراز کشیدم دیگه سوپ خوردم ی ساعت بعدش بلند شدم برام راحت تر بود تونستم رو‌پاهام هرچند خم یکم وایسم ک باز دو قدم رفتم سست شدمو زود برگشتم دراز کشیدم بااینکه دونفر زیر بغلمو داشتن

من دوشب بیمارستان بودم تموم تلاشمو کردم ک‌شب اخر بتونم پاشم راه برم شکمم کار کنه ک بتونم فرداش مرخص شم خلاصه انقددد مایعات میخوردم ک مثانم میسوخت اثرات عملمم بود سوندم همون موقع ک گفتن باید مایعات بخوری راه بری در اوردن ک‌در اوردنش خیلی بهتر بود
مامان نیل آی مامان نیل آی ۸ ماهگی
پارت دوم :
داخل بخش ی رب نشستم و خیلی استرس داشتم استرس عمل نه استرس اینکه سر عمل گلاب به روتون دسشویم بگیره🙈🙈 چند بار رفتم سرویس و بعد خانومی که پرونده سزارین رو تکمیل میکرد صدام زد و رفتم مشخصاتو کامل کنم یهو گفتن مریض دکتر اصغرنیا و صدری بیاد در صورتی که اول اسم منو گفته بودن...حتی خود اون خانم هم عصبانی شد ... خلاصه اون سه نفر رفتن و بعد پرستار اومد خون گرفت ... ضربان قلب و نوار قلب و چک کرد و بردن ی اتاق دیگه بزای سوند وصل کردن فقط ی لحظه سوزش داره بعد بی حسی دیگی چیزی متوجه نشدم...
بعد بردن به سمت اتاق عمل خواهرم اومد ی لحظه جلو پیشونیمو بوس کرد ... بعد من با اسانسور رفتم ی طبقه دیگه ... وارد اتاق عمل شدم ماما و پرستار و دکتر بیهوشی خیلییی مهربون بودن طوری رفتار میکردن که استرسم رفع بشه ...ولی من اون لحظه به این فکر میکردم که ی روز پشت در ی اتاق عملی مادرمو از دست دادم و حالا خودم تو ی اتاق عمل دیگه دارم مادر میشم خیلی اون لحظه ها هم تلخ بود هم شیرین بخاطر تجربه لحظه مادر شدن...