۷ پاسخ

وقتی مهمون میاد باهاش برید پایین بای بای کنین و برگردین بالا دیگه کم کم میفهمه که مهمون موندنی نیس
هیچکس هم نمیتونه بچه‌ت رو ازت جدا کنه تا خودت نخوای پس نگران نباش
یه بار دیگه تعریف کرد از این داستانا بگو بچه با بچه فرق داره بچه من طبق تربیت من و باباش. جایی نباید بمونه

از همین الان وقتی که گریه میکنه اصلا اجازه نده بمونه یا با مهمون بره عادت میکنه بیچاره میکنه

عزیزم هرچی میخان بگن اشکال نداره مهمونی برین خونەشون ولی نذارش پیش کسی نذار از الان دوتربیتە بشه بگو بزرگ کە شد مستقل شد خودش میاد پیشتون حالا تا اون موقع
منم مادرشوهرم میگە بچەرو بیارین شمارو نمیخایم منم میگم بچە کە بدون مادر جایی نمیره

سخت نگیر اون هم ممکنه از رو دوست داشتن بگه بالاخره از قدیمم گفتن نوه خیلی عزیزه
منم مادر شوهرم میگه بچه رو بیار پیش ما تنهاییم حوصلمون سر میره
دختر بزرگم میره بعضی وقتا صبح تا بعد از ظهر پیش اوناس باهم میرن پارک بهشون خیلی خوش میگذره
ولی به دخترم یاد دادم که شبا باید خونه خودمون بخوابه

عزیزم بچه خودته
هرکس هرچی میخوادبگه یه گوشِت در باشه اون یکی دروازه
بچه هیچ کس روبیشترازمادرو پدر دوست نداره
و هیچکس نمیتونه مراقبش باشه غیرازخودت
پسرمن انقدر باباییییه که هرکس میبینه تعجب میکنه اما خب پیش هیچکس جز خودم دوام نمیاره

ادامه:بعد یهو گفت بچه ی اونا
با مادر شوهره خوبه
مادرشوهرر و دوست داره

بچتون چند سالشه؟

سوال های مرتبط

مامان گل پسر قند عسل مامان گل پسر قند عسل ۱۴ ماهگی
دو سه هفته پیش من و همسرم سرما خوردیم خیلی سنگین که سری دوم که رفتیم دکتر گفتن کرونا بوده، دوازده روز پسرم پیش مادرم بود من فقط روزی سه الی چهار بار میرفتم بهش شیر میدادم البته با دوتا ماسک، تو این دوازده روز همسرم اصلا پسرم رو ندید از ترس اینکه مبادا یه وقت پسرم هم مریض شه، حالا ما خوب شدیم کاملا میخواییم برای پسرم مهمونی دندونی بگیریم خواهرشوهرم مریض شده میگه حالم خوبه و مشکلی نیست میاییم مهمونی، مادرشوهرم میگه شما ها که خوب شدین و دیگه نمیگیرین هیچ اتفاقی نمی‌افته مهمونیت رو بگیر، من میگم که بجز شما پدر و مادر خودم و برادرم هستن خدای نکرده مریض میشن و مهم تر اینکه پسرم رو نزدیک دوازده روز با ترس و لرز شیر میدادم
شما بگین من چیکار کنم؟؟ پاییز و زمستون از دستشون عاصی هستیم مریم میشن اصلا و ابدا مراعات نمیکنن، تو دوران کرونا مهمونی و تولد و دورهمی و عروسی شون به پا بود، مریض میشن همه جا میرن روبوسی میکنن ما که مراعات میکنیم و نمیریم خونشون ناراحت میشن و پشت سرمون حرف درمیارن