خیلی ناراحتم خیلی😔 مامانایی که بچه دومتون رو باردارین بگید چیکار میکنین؟پسرمو با خودم همه جا میبرم ولی در کل نمیتونم خوب و مفید براش وقت بذارم اصلا حال ندارم.سعی میکنم چیزایی که دوس داره براش فراهم کنم ولی از نظر وقت......
مثلا قبلا هفت صبح بیدار می‌شدیم صبحونه می‌خوردیم الان پسرم بیدار میشه من اصلا جون ندارم از جا پاشم اونم اینقدر میمونه تا می‌خوابه،بعدازظهرا دراز میکشم کنارم بدون هیچ اذیتی میشینه کارتون میبینه و من غصه میخورم چرا مثل قبل نمیتونم باهاش بدو بدو کنم،توپ بازی کنم،اهنگ بذارم برقصم....براش مادری نکردم😔
الآنم که سه سالشه رفتارش خیلی حساس شده شوهرم اصلا باهاش نمیسازه من بیشتر غصه میخورم.خوشحال بودم که براش یه همبازی میارم ولی الان میگم زود بود،بچم بچگی نکرد😔خودم چقدر از خودم فاصله گرفتم.نمیدونم شما هم این احساسات رو دارین؟تازه میگم بچه بدنیا بیاد خیلی سخت تر هم میشه.از الان دلم داره می ترکه واسه وقتی که بیمارستانم چون پسرم خیلی بهم وابسته اس

تصویر
۱۴ پاسخ

وای نگو قشنگ درکت میکنم منم قبل حاملگی دو ساعترقبل پسرم بیدار میشدم کارامو میکردم پر انرژی پسرم بیدار میشد با حوصله بهش صبحانه میدادم الان پسرم بیدارم میشه دقیقا من دو ساعت بعدش بیدار میشم برام برنامه کودک میزارم یا میفرستم خونه مادرشوهرم یا میره پیش همسرم تا من بیدار شم کلا محبورم بیشتر بفرستمش اینور اونور چون خودم اصلا جون توان قبل و ندارم تنها نیستی عزیزم واینو بدون اینا تموم میشه در عوض یکسال بعد پسرت همبازی پیدا میکنه کم کم همهذچی مثل قبل میشه و بهترم میشه منکه پشیمون نیستم خیلی امیدوارم به بهتر شدن همه چی بعد ما بچه هارو به این دنیا نیاوردیم که یه زندگی بی عیب و نقض براشون فراهم کنیم اصلا مگه یه همچین زندگی هم وجود داره اتفاقا خوبه از الان با کمی مشکلات زندگی رو به رو بشن بعد راحت تر میشه زندگی براشون نظر من اینه بعدم بزرگه دیگه پسرت سه سالشه پسر منم سه سال نیمشه

منم همین حس رودارم بخصوص شبی ک برای زایمان میرم تواین پنج سال ازدخترم دورنبودم ولی من وهمسرم مدیریت میکنیم اززمانی ک متوجه شدم باردارم علاقمون ب دخترم بیشترشده همسرم خیلی حواسش بهش هست بعداززایمانمم بایدمدیریت کنیم ک حس نکنه برآمدن بچه ی جدید جایگاهش کمرنگ شده

عزیزم روزی نیم ساعتم مفید باهاش باشی کفایت میکنه.نیازی نیست چندین ساعت باهاش بازی کنی.مهم کیفیته ن کمیت.بعدم وقتی تصمیم گرفتی بچه دوم بیاری ب خودت عذاب وجدان نده اصلا.نیازی نیست مادر کامل باشی.کافی باش.و قطعا هستی❤❤

منم دقیقا مثل تو اصلا حال ندارم کارایی رو که دوست داشتم با پسرم کنم رو بکنم همش یا از وقت کم میارم یا از جون 😫😫

منم وضعم همینه یک شنبه زایمان دارم هنوزم هی میگم چرا دومی رو باردارشدم
اصلا وقت و انرژی واسه اولی ندارم😔بمیرم برای بچه م ، به خاطر خودخواهی من وپدرش که زود بچه دوم خواستیم از الان توی سختی افتاده
ناشگر دومی نیستم ولی کاش بچه م تک فرزند بود

منم دقیقا همین احساس رو دارم

بابا توهم مادری وقتی بارداری خیلی ساده از خودت توقع نداشته باش مثل قبل باشی
فاصله سنی بچه هاتم خوبه
خیلی طبیعی هست همیشه تو دنیا همه توجه ها روی بچه ات نخواهد بود و الان این قانون متوجه میشه

من خودما میگم ناشکری نمیکنم ولی اشتباه بزرگی کردم به گه خوردن افتادم دخترم خیلی لجباز وسختگیر شده

آره خیلی سخته سعی کن بیشترباهاش وقت بگذرونی چون دومی بیاد بخاطر حسادت لجباز تر میشن بیشتر گریه میکنن خیلی سخته

سلام خواهرمنم مثه شمام دختراولم ۲سالو۴ماه بوددومی بدنیااومدالانم بازدومی ۲سال و۱۰ماش بشه ان شاالله سومی دنیا میاددلم واسه اولی زیادمیسوزه اصن بچگی نکردتازه ۵سالش تموم شده

منم همینم
از غصه دارم میمیرم
تازه علاوه بر اینا مهمونم دارم
انقد یواشکی گریه کردم نفسم بالا نمیاد

همه این حس های تورو منم تجربه کردم و الان رفتم مرحله بعد بچم خیلی خوب کنار اومده اما هیچ وقتی براش ندارم نهایت وقت کنم غذا بدم بهش واقعا حس حال بدیه اومدم دلداری بدم بهت دیدم خودمم خیلی نیاز دارم 🤦‍♀️

برای زندگی منم همین اتفاق افتاده.بچم امشب میگه کی مامان قبلا میشی دلم اتیش میگیره ک نمیتونم باهاش بازی کنم کلاس ببرمش همش تو خونه ایم🥲

منم همین حس های شما رو دارم الانم پسرم جوری شده بیشتر دوست داره بمونه خونه مامانم خیلی سخت میاد خونه بچه انگار ازم فراری شده حق هم داره نه میتونم خوب بازی کنم باهاش نه بقلم بردارمش بیشتر وقتا هم کسلم و خوابم میاد کلا نمیاد خونه عذاب وجدان میگیرم ولی خب چاره ای هم نیست چون دیرتر میاوردیم با هم سخت همبازی میشدن بهتره تفاوت سنی بچه ها کم باشه انشالله که بعد زایمان بتونیم جبران کنیم نی نی هم بزرگتر شد همبازی شن عوضش در بیاد

سوال های مرتبط