سلام من زایمان کردم یک تجربه کوتاه میزارم براتون
مشهد بیمارستان امام حسین بیش دکتر دوگانی زایمان کردم از دکترم فوق العاده راضی بودم خیلی خانوم خوبیه و واقعا هر کاری که برای من کرد بهترین تصمیم بود بیمارستان متوسط بود زایشگاه تخت ها کنار هم بودن و پر خیلیا اومدن بعدش پذیرش نشدن پرسنل هم عالی نبودن متوسط روبه پایین هر ماما برای 6 نفر بود
من 40 هفته بدون درد رفتم دکتر معاینه کرد 3 سانت بودم و بستری شدم چون هم خیلی ورزش هارو رفته بودم و هم خیلی پیاده روی ماه آخر داشتم شیاف گل مغربی هم 36 هفتم تموم شد شبی یکی میزاشتم از همون اول هم درخواست بی حسی تو رگ کردم هم کار ماما همراه که تا4 سانت شدم دوتاییشو برام آکی کنن و به نظرم هر کی از این دوتا استفاده نکنه کاملا بی عقلی کرده فوقالعاده کمک کننده است من ساعت 12 کیسه آبم زدن دردام شروع شد و 12.30 ماما همراه اومد و برام آمپول فشار زد و توپ آورد بچم تو شکم بود با پریدن روی توپ سر بچه اومد تو لگن و همون جا چون 4 سانت بیشتر شدم برام بی دردی زدن و ماما نقاط فشاری مو انجام داد و دعا خوند و من 1.25 ظهر زایمان کردم دردم از 12 زیاد شد و دیگه موقعی که بی تحمل شدم آمپول باعث شد گیج بشم و دردام خیلی خیلی کم تر شد انشالله همه زایمان راحتی داشته باشن تو بیمارستان امام حسین ماما همراه واجبه کسی نگیره باید تنها بمونه و زایمان کنه

۹ پاسخ

ماما همراهتون از خود بیمارستان بود ؟

منم ۴۰هفتم بدون درد ولی خیلی انقباض دارم چیکار کنم برم بیمارستان ؟😥😥

عزیزم هذینه زایمان طبیعی آزاد چقدره بیمارستان امام حسین؟

اسم ماما همراهتون جی بود

شیاف نمیزارم پیاده روی هم درحد۲۰دقیقه درروز فقط همین چطوری زایمان کنم خدامیدونه 🥲

سلام مبارک باشه منوترسوندی منم میخوام برم امام حسین ،ماماهمراه هم ندارم فقط خداخودش کمکم کنه

سلام عزیزم مبارک باشه چقدر هزنیش شد

مبارک گلم🙃🌹

به سلامتی مبارک باشه عزیزم قدمش خیرباشه براتون،🌹🌹

سوال های مرتبط

مامان لیمو مامان لیمو ۴ ماهگی
مامان محمدصدرا مامان محمدصدرا ۸ ماهگی
تجربه زایمان من

من زایمان دومم بود زایمان اولم طبیعی با بی حسی بود و فوق العاده عالی و لذت بخش بود تنها مشکلش سردرد و کمردرد بعد زایمان که بخاطر بی حسی بود

زایمان دومم خودم خیلی دوست داشتم طبیعی باشه از 36 هفته کپسول گل مغربی می‌خوردم و از 37 هفته شیاف استفاده می کردم پیاده روی کم و بیش داشتم رابطه و دوش آب گرم و...
چون مسمومیت بارداری داشتم دکتر میخواست زودتر زایمان کنم بهم تایم داد که اگه تا 39 هفته زایمان نکردم خودم برم بیمارستان بستری بشم
از شانس من هفته آخر پام در رفت بخاطر همون پیاده روی نمیتونستم زیاد برم پاهامم خیلی ورم داشت
خلاصه 39 هفته شدم اما صبح نرفتم بیمارستان عصری رفتم معاینه شدم که گفت یک سانت دهانه رحم بازه برای 39 هفته و دو روز نامه بستری داد
رفتم بستری شدم دکتر گفت اول با قرص واژینال شروع کنن که دهانه رحمم نرم بشه داخل واژنم قرص گذاشتن و ماما تلاش کرد دهانه رحمم یکم بکشه پایین خیلی بالا بود این درد داشت برام
تا ظهر منتظر موندم نه دردی بود نه چیزی ساعت 12 اومدن سرم فشار رو بهم زدن همچنان درد نداشتم ساعت 3 یکم درد های کم شروع شد دیگه بهم توپ دادن و شروع کردم به ورزش با توپ همه چی اوکی بود خودمم با دردام اوکی بودم می‌گرفت ول میکرد
مامان 🌻صبرا🌻 مامان 🌻صبرا🌻 ۸ ماهگی
دیگه از ساعت یازده چهار بعدازظهر هی معاینه میکردن و منم سه سانت بودم هیچ تغییری نمی‌کردم و تو همون تایم خیلیا زایمان کردن رفتن دیگه روحیم از دست دادم نشسته بودم گریه می‌کردم که دکترم گفت زایمانت طول می‌کشه من میرم چند ساعت دیگه میام به ماماها هم گفت مریض منو معاینه نکنین دیگه تا خودم بیام همینجوری تا ساعت هفت و نیم نشستم دیگه همون دردای کمم تموم شده بود رفتم به یکی از ماما ها گفتم زنگ بزنن به شوهرم برام‌‌ ماما همراه بگیره و بی حسی دیگه تا ساعت هشت هم ماما همراهم اومد هم دکترم معاینه کردن دیدن هنوزم همون سه سانتم دیگه دکتر گفت کیسه آبشو پاره کنین و آمپول فشار بزنین ماما این کارارو برام‌‌ کرد و دردام‌ شروع شد خییییلی شدید بود دوتا آمپول فشار زدن ماما گفت از تخت بیام پایین شروع کرد باهام ورزش کردن تا جایی که دیگه نتونستم واستم گفت برم رو تخت و یه آمپول بی حسی زد آمپوله جوری بود که تا زد گیج شدم و خوابیدم باز تا دردم می‌گرفت از خواب بیدار میشدم از درد شدید ناله میکردم باز تا تموم میشد خوابم می‌برد آمپول بیهوشی بود بیشتر تا بی حسی 😂دردامو که اصلا کم‌نکرد ولی انقدر گیجم کرد که خیلی چیزی متوجه نمی‌شدم مخصوصا وقتی ماما کمرمو ماساژ میداد دردش قابل تحمل میشد
مامان اهورا💜 مامان اهورا💜 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم:
خونه مادرم بودم من با شوهرم هماهنگ کرده بودم ک باهام بریم پیاده روی دیگ تو راه بود گفتم بگاز فکر کنم کیسه آبم پاره شد
دیگ سریع منو رسوند بیمارستان
انقد از بیمارستان امیر بد گفته بودن ترسيده بودم هول خوردم بیشتر زنگ زدم ماما همراهم گفتم وضعیتم اینطوریه گفت تازه رسیدم دم در خونم از شیفت بر می‌گشت بنده خدا خودشو سریع رسوند
مامایی ک اینجام بود خیلی خوب بود خدماتی هام عالی بودن واقعا تو روحیه دادن خیلی خوب بود خیلی درکم میکردن کمکم میکردن
ماما همراه اومد دردام کم کم شروع شد برام مسکن زد ولی خب افتاده بودم تو فاز فعال زایمان دردام زیاد تنها کاری ک میشع اون موقع کرد زور بزنین من نمیدونستم جیغ میزدم انرژیم رفته بود اخرا یاد گدفتم زور میزدم زود فول شدم
دکترمم از ۳ ۴ سانت خودشو رسوند خداخیرش بده از اول تا آخر کمکم کرد هم ماما همراه هم دکتر خیلی روحیم میدادن منو بردن رو توپ یکم ورزش کردم
باز رفتم دوش آب گرم از کمرم گرفتم فقط زور میزدم
بعدش حدودا ۵ ونیم ابنا بود بردنم اتاق زایمان اونجا ماما همراهم کمکم کرد شکمم فشار داد با زور من و کمک خانوم دکتر بچه حدودا ۶ بدنیا اومد 😍 صورتش گرم و نرم بود .