تجربه زایمان طبیعی
پارت دوم:
خونه مادرم بودم من با شوهرم هماهنگ کرده بودم ک باهام بریم پیاده روی دیگ تو راه بود گفتم بگاز فکر کنم کیسه آبم پاره شد
دیگ سریع منو رسوند بیمارستان
انقد از بیمارستان امیر بد گفته بودن ترسيده بودم هول خوردم بیشتر زنگ زدم ماما همراهم گفتم وضعیتم اینطوریه گفت تازه رسیدم دم در خونم از شیفت بر می‌گشت بنده خدا خودشو سریع رسوند
مامایی ک اینجام بود خیلی خوب بود خدماتی هام عالی بودن واقعا تو روحیه دادن خیلی خوب بود خیلی درکم میکردن کمکم میکردن
ماما همراه اومد دردام کم کم شروع شد برام مسکن زد ولی خب افتاده بودم تو فاز فعال زایمان دردام زیاد تنها کاری ک میشع اون موقع کرد زور بزنین من نمیدونستم جیغ میزدم انرژیم رفته بود اخرا یاد گدفتم زور میزدم زود فول شدم
دکترمم از ۳ ۴ سانت خودشو رسوند خداخیرش بده از اول تا آخر کمکم کرد هم ماما همراه هم دکتر خیلی روحیم میدادن منو بردن رو توپ یکم ورزش کردم
باز رفتم دوش آب گرم از کمرم گرفتم فقط زور میزدم
بعدش حدودا ۵ ونیم ابنا بود بردنم اتاق زایمان اونجا ماما همراهم کمکم کرد شکمم فشار داد با زور من و کمک خانوم دکتر بچه حدودا ۶ بدنیا اومد 😍 صورتش گرم و نرم بود .

۴ پاسخ

وسطا دست ماما و خدمای گاز گرفم😅😂
ولی در کل بیمارستان امیر عالین برای زایمان خیلی خوب بود همه ماماها مهربون بودن خیلی کمکم کردن

عزیزم موقع زور زدن آدم نفس کم نمیاره ؟ مثلا تپش قلب شدید بگیره هی نفس نفس بزنه انگار داره میدوه؟

دکترت کی بود؟
چقدر هزینه بیمارستان شد؟

از ماما همرات راضی بودی؟؟
کی بود؟

سوال های مرتبط

مامان آریا مامان آریا ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت اخر :


فقط ورزش کنین ک رحمتون نرم بشه من ک دردام شروع شد دیگه تندی باز شدم دیگه بین این خابیدنا و درد کشیدنا ماما اومد معاینم کردساعت ۸ بود بهم گفت زور بزن فول شدی دیگه من داد نزدم فقط زور میزدم محکم هی زور میزدم دیگه برام بی حس کردن تیغ زدن دوسه تا زور دیگه زدم ساعت ۸و۱۵دقیقع نینی اومد بیرون اون لحظه دیگه همه هواسم رفت به بچه و هیچ دردی نداشتم فقط نگاش میکردم انگار غریبه بود برام انگار من توی دنیای دیگه بودم وقتی گذاشتنش رو سینم خیلی حس خوبی بود همه دردام رفت بعد بچه رو گذاشتن کنار و گفت اروم اروم سرفه کن جفتت بیاد بیرون دیگه سرفه زدم و جفت اومد و باز با امپول بی حسی تزریق کرد و بخیه زد زایمان طبیعی برای من خوب بود و از بخیه نترسین انقد خوشحال و راحتین ک دیگه درد نمیفهمین بعدشم ک مامان و ابجیم اومدن تو اتاق زایمان و نینی رو دیدن و ماما همراهم کلی عکس و فیلم از نینی فرستاد برای باباییش حتی فیلم بریدن بند ناف و اینا رو برام گرفته بود ماماهمراهم بگیرین خیلی کمک میکنه و تمام
مامان هامین💙🧿 مامان هامین💙🧿 ۳ ماهگی
دوباره ماما اومد و بین انگشت شصت دستم رو ماساژ داد و گفت برای اینه که انقباض داشته باشی و روند زایمان زودتر طی بشه...
ساعت ۷ بود که شیفت بیمارستان عوض شد و منو تحویل یه ماما دیگه دادن اون اومد دوباره منو معاینه کرد و گفت خوبه ۷و۸ سانته و همون موقع کیسه آب منو پاره کرد و یه آب گرم خیلی زیادی از من ریخت روی تخت و گفت مثانه آن هم پره و نمی‌دونم چکار کرد که من بی اختیار تموم ادرارم خالی شد همه ماماها اومده بودن دورم و از اینکه اینقدر زود پیشرفت کردم تعجب کرده بودن و خوشحال بودن....
از بعداز اینکه کیسه آبم رو پاره کرد دردام بیشتر شد و من باز با تنفس سعی میکردم کنترل کنم اما دیگه کم کم نمیتونستم و ماما بالای سرم بود ملا و هی معاینه میکرد که گفت فول شدی و دهانه رحمت کامل بازه ...
بهم گفت به پهلو بخواب و یه پات رو جمع کن داخل شکمت و با دوتا دستت بگیر و محکم زور بزن.... من راه درست زور زدن رو بلد نبودم و واقعا اینجا اذیت شدم چون نمی‌دونستم چجور زور بزنم با هر انقباضام زور میزدم تا اینکه گفت به کمر سو دوتا پات رو بگیر و سرتون بیار تو سینه و زور بزن....
مامان نفس💞 مامان نفس💞 روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان ۲
تا کارای بستری رو کردیم و بردنم تو زایشگاه ساعت ۶ شد ی نوار قلب ازم گرفتن و دردام نا منظم شده بود بعضی وقتا دو سه دقیقه درد داشتم باز بعضی وقتا هر ۵ یا ۷ ۸ دقیقه می‌گرفت یک ساعت بعد اومد معاینه کرد بازم ۳ سانت بودم دردام کم کم بیشتر می‌شد اما باز نمیشد تا اینکه سرم فشار برام وصل کرد ی ۱۵ دقیقه بود ک یهو کیسه آبم ترکید معاینه کرد ۴ سانت بودم یکی دو ساعت دیگ هم بود ک اومد معاینه کرد ۷ سانت بودم هی دردام بیشتر می‌شد اما در حدی نبود ک جیغ بکشم با تنفس رد میکردم کمتر می‌شد دردام ۸ سانت ک شدم گفتن بلندشو بریم روی تخت زایمان وقتی بلندشدم دیدم آب کیسه آبم سبزه یکم بهشون گفتم مدفوع نکرده گفتن ن طبیعیه بردنم رو تخت زایمان دردام دیگ خیلی زیاد شده بود بعضی وقتا نفس میگرفتم بعضی وقتا هم وسطش جیییغ میکشیدم میگفتن جیغ نزن اما واقعا نمیشد سرم میزدم روی تخت میگفتم نمیتونم اما هیچ ب هیچ ۹ سانت ک شدم گفتن سر بچه یکم هنوز بالاس زور بده تا بیاد پایین حدود ۱۵ دقیقه وقتی درد داشتم زور میدادم آب کیسه هم همینطور خالی می‌شد ۱۰ سانت شده بودم وسایل و آماده میکردن ک ینفر از ماما ها اومد گف داره افت میزنه قلبش رفتن دکتر و آوردن گف باید سز بشه مدفوعشو خورده دیگ سریع تو ۵ دقیقه سوند وصل کردن و شلوار پام کردن آمادم کردن برای اتاق عمل بردنم اونجا و بی‌حسی و دیگ درد و نفهمیدم یهو صدای گریه بچه اومد ولی من نمیدیدمش حس عجیبی داشتم بعد ک بردنم تو بخش اومدن بچه رو شیر بدن ک دیدمش
مامان رهام مامان رهام روزهای ابتدایی تولد
#تجربه زایمان طبیعی

سلام مامانا الان که حالم بهتر شده بیام براتون تجربمو از زایمانم بگم ساعت چهار صبح کم کم دردام شروع شد از خواب بیدارم کرد انقباض و درد شدید پریودی داشتم رفتم دستشویی دیدم خونریزی هم دارم دیگه تا اماده شدم رسیدیم بیمارستان دردام هی شدیدتر میشد ساعت شیش رسیدم با معاینه چهار سانت بستری شدم دردام زیاد بود ولی با تنفس اروم تر میشدم تا ساعت هشت شدید تر شدم و شیش سانت بودم جوری که انقباضا خیلی زیاد بود واقعا بی دردی تو رگی گرفتم و یه حسی مث خواب بهم دست داد وقتی بیدار شدم ساعت ۹ بود و دیدم دردام خیلی زیاده و وارد فاز زایمان شدم معاینه شدم و نه سانت بودم کیسه ابم پارع شد و احساس مدفوع و زور بهم دست میداد ماما هی میگفت زور بده یکم که زور زدم سر بچه رو دیدن بردنم تخت زایشگاه و دکترم اومد با اولین زور و تشویق ماما سرش اومد بیرون و دومین زور شونه هاش😂 تا کشیدنش بیرون تموم دردام از بین رفت و فقط اشک شوق بدون حتی یه بخیه ساعت 9:30 نی نیم بغلم بود دقیقا قبل سال تحویل🥲
فکر نمیکردم بتونم انقد راحت زایمان کنم انقد بعضیا از زایمان طبیعی بد میگن واقعا عالیه و فقط تحرک ورزش تو بارداری جوابه
مامان ماهلیـــــــن مامان ماهلیـــــــن ۲ ماهگی
تجربه زایمان 1

من9هفته ک بودم 1سانت دهانه رحمم باز بود تا خود40هفته شد2سانت کمو بیش انقباضای با درد داشتم
21بهمن بود ک انقباضام بیشتر شده بود و دردام شدید تر ولی باز نرفتم بیمارستان و تو خونه تحمل کردم ساعت از 12شب گذشته بود دخترم تو شکمم حسابی تکون میخورد و فاصله بین انقباضام ب زیر 7دقیقه رسیده بود، ک یهو احساس ادرار کردم ولی انگار نگهداشتنش دست خودم نبود، کیسه آبم بود ک پاره شده بود حاظر شدم و با همسرمو مادرم رفتیم بیمارستان، ب ماما همراهمم خبر دادم ک اونم اومد، معاینه شدم3سانت بودم
با کمک ماما همراهم خیلی خوب همه چی رو گذروندم،
بهم کلی ارامش میداد، ماساژم میداد، حتا منو برد زیر دوش،بهم کلی ورزش میداد بهم شربت و خرما میداد،کلی هم با تجربه بود و نکته های خیلی مفیدی رو میگفت ک اگه اونارو انجام نمیدادم قطعا زایمان خیلی سخت و طولانی رو تجربه میکردم
کلا 5ساعت با انقباض و درد و زور و بدنیا اومدن بچه و بخیه شد

پ. ن: بیمارستان راضی ـــ مرکز مهر مادر ـــ ماما خانوم فرجی
مامان مهیار🤎🧸 مامان مهیار🤎🧸 ۳ ماهگی
سلام خانوما اومدم تجربه زایمانم رو براتون بزارم

من ۴۰ هفتم بود هنوز زایمان نکرده بودم همون روز ک ۴۰ هفته شدم رفتم پیاده روی فقط ۲ ساعت پیاده روی کردی بعداز ظهرم رفتم پیاده روی ۱ ساعت بعد شبش درد داشتم خیلی خیلی کم بود اینقد کم بود ک خوابیدم تا صب بعد صبح ساعت ۶ ونیم بیدار شدم برا همسرم چایی دم کنم دیدم دارم هی خیس میشم بعدش تا ساعت ۸ صبر کردم دیگ ساعت ۸ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت فعلن ک خیس نیستی بزار تست بزنم تست ک زد گفت اره کیسه ابش نشتی دارع دیگ من رو بستری کردن بخاطر نشتی کیسه اب بعدش گفت چون ک نشتی داشته خود ب خود پیشرفت میکته وقتی ک اولین معاینه رو کرد ۲ سانت بودم دیگ ساعت ۹ شد بعد ۱ ساعت دیدن هیچ پیشرفتی نداشتم امپول فشار زدن من دیگ از ساعت ۱۲ دردام شروع شد ولی قابل تحمل بود ساعت ۳ کیسه ابمو پاره کردن دیگ ساعت ۶و نیم عصر بود هنو تازه ۳ سانت بودم مامام اومد هی ورزشم میداد ساعت ۸ ۴ سانت شدم بعد ۴سانت دردام زیاد شد فقط ورزش میکردم هی اسکات عمیق میزدم دیگ ساعتای ۹ونیم بود گفت ۵ چقد دیر پیشرفت میکنی چهار نفر زایمان کردن تو هنوز زایمان نکردی بعدش پیشرفتم زیاد شد ساعت ۱۱ ۷سانت بودم ۱۲ ۸سانت دیگ ساعتا ۱ونیم بود ک من فول شدم بردنم رو تخت زایمان ۳ تازور زدم اقا مهیارم رو گذاشتن رو سینم🥹😍و بگم مامام خیلی خوب بود هی ک میدید دردام خیلی شد میبردم دوش اب گرم اروم میشد دردم
مامان فرشته کوچولو مامان فرشته کوچولو ۳ ماهگی
پارت ۴
ولی بعد کلی ورزش اخرم با دست یه سانت وا میشد ولی عالی بود که بعد اون همه درد من درد نداشتم
دیگه رسیده بودم به ۹ سانت حس زور شدید داشتم سر بچه بالا بود دیگه انقدر زور زدم و سجده رفتم با انقباض که سر بچم اومد پایین دیگه ۱۰ سانت بودم ولی یه مانع بود تو واژن که با تمام قوا زور زدم بچه اومد تو کانال و دکترم اومد و بهترین بخیه ای که تو عمرم دیدم رو برام زد
دکتر موقر بهترین دکتر دنیا برای من تو کل بارداری بچمو گذاشتن تو بغلمو از شوق اشک ریختم
و اینم بگم من از ۴ سانت دیگه هیچچچچ دردی نداشتم
و الان تنها دردم بواسیرمه که خیلی بد شده چون قبل بارداری هم شدید بود و با زور زایمان خیلی بد شد
از طبیعی با اپیدورال خیلی راضی بودم
برای من بد درد که تازه فهمیدم ارثی از خاله هام هست باز نشدن دهانه رحم
عالی بود
بیمارستان پاستور بود شیفت صبح زایشگاه عالی بودن
و بیمارستان خوب بود
هزار بار بگردم طبیعی میارم الان خواهرخام غبطه میخورن به حال من بعد زایمان
و تخت بغل من ۵ نفر زایمان کردن و من هنوز بودم 😅
کسایی رو دیدم که ۸ سانت هم درد نداشتن
مامان نورا مامان نورا ۳ ماهگی
مامان مهراد مامان مهراد ۱ ماهگی
سه روزه طبیعی زایمان کردم
شنبه ساعت هفت صبح که از خواب بیدار شدم رفتم سرویس خونریزی کردم اماده شدم و رفتم بیمارستان دهانه رحمم دوسانت باز شده بود ولی بستری نمیکردن گفتن برو زیر دوش اب گرم و راه برو ساعت ده بیا ساعت ده رفتم هنوز تغییری نکرده بود گفت عصر بیا دیگه امدم خونه و درد داشتم و راه میرفتم ساعتای چهار عصررفتم دهانه رحمم ازدوسانت بع سه سانت باز شده بود ماما گفت میخوای کمکت کنم گفتم اره گفت تو زور بزن بعد دو سانتم اون باز کرد شدم پنج سانت ماما گفت یک ساعت راه برو که بعد بستریت کنم ساعتای شیش عصر بستریم کردن بعد دکتر امد کیسه اب و پاره کرد از اون جا دردام خیلی خیلی زیاد شد دهانه رحمم ب هشت سانت رسید باز ماما گفت بیام کمکت کنم فک کردم مث اون دفعه دردی چیزی نداره تا امد دستشو روی شکمم فشار میداد و اونجا روهم محکم فشار میداد نفسم بند امده بود نتونستم بزارم ادامه بدم. باز خیلی درد داشتم دیگه گفتم دوباره بیاد دیگه فول شدم و باید زور میزدم ساعت هشت و خورده شده بود دیگه زور زدم و ساعت یه ربع به نه بردن منو اتاق زایمان ساعت نه دیگه زایمان کردم
مامان بلوبری مامان بلوبری ۱ ماهگی
پارت سوم زایمان طبیعی انقد وقت نمیکنم ک بعد مدت ها الان میخام بزارمش
خلاصه یکی از ماماها اومد با چرب زبونی قرص فشار واسع من شروع کرد و معاینم کرد یک سانت بودم بعدم امادم کرد گفت بیا بریم با شوهرت صحبت کن رفتیم پشت در زایشگاه با شوهرم صحبت کرد خودش و خودمم براش توضیح دادم قضیه از این قرار ک میگن باید درد طبیعی بکشی اگع نتونستی زایمان کنی اون وقت میری سزارین ماما گفت اگه اتاق ال دی آر بگیری خودتون هم میتونی پیشش باشی شوهرم قبول کرد و من از شب قبلش هیچی نخورده بودم و بچمم خیلی گشنش بود قشنگ داشتم ضعیف میکردم گفتم شاید نیاز شد سزارین کنن تحمل میکنم دیگع رفتم توی اتاق زایمان و ماما اومد بهم ورزش داد گفت تا میتونی رو توپ ضربه بزن وقتی درد داری من اون‌روز حالم خیلی عجیب بود انگار تو این دنیا نبودم ادما رو میدیدم ولی جون نداشتم ک حسشون کنم انگار تو یه عالم دیگع ای بودم خلاصه ماما اومد معاینه کنه بعد یک ساعت گفتم بخدا یک سانتم نمیخاد معاینه کنی گفت ن باید معاینه بشی من دوباره با خواهش و ترس خوابیدم واسه معاینه خیلی دردم می اومد وقتی معاینه میکردن جیغ میکشیدم از درد گفت یک سانتی بازم ورژش کن دوباره اومد بهم یه قرص حل کرد داد و خوردم و یه ماما همراه دیگه ک مسئول ورزش بود اومد گفتم من خیلی گشنم تا بهم ناهار ندن دیگه ورزش نمیکنم کدهمون موقع برام غذا اوردن و خوردم یکم حون گرفتم مادرشوهرمم باهام بود تو اتاق زایمان هی آبمیوه و انرژی زا میداد بهم گلوم‌شده بود مثل چوب خشک ک هرچی میخوردم انگار ن انگار تا ساعت ۲ همین روال بود دوباره ماما اومد معاینه کنه من دوباره قسم و آیه توروخدا معاینه نکن دیگه با زور دوباره معاینه کرد گفت دو سانت شدی درد هام بیشتر شده بود